کلمه جو
صفحه اصلی

convex


معنی : برجسته، محدب، کوژ، گردهماهی
معانی دیگر : (به ویژه عدسی) کوژ، گرده ماهی (در برابر: کاو concave)

انگلیسی به فارسی

کوژ، محدب


محدب، کوژ، گرده ماهی


محدب، کوژ، برجسته، گردهماهی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: convexly (adv.)
• : تعریف: having a surface or outer edge that curves outward like the outside of a ball. (Cf. concave.)
مترادف: bulging, protuberant, rounded
متضاد: concave
مشابه: arched, gibbous, round

• arched, curved outward
a convex object curves outwards at its centre.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] کوژ، محدب، برجسته، گرده ماهی (در برابر: کاو concave)
[سینما] همگرا (محدب )
[عمران و معماری] محدب
[صنعت] کوژ، محدب
[نساجی] محدب - دارای تحدب
[ریاضیات] محدب
[آمار] محدب , کوژ
[آب و خاک] کوژ، محدب، تحدب

مترادف و متضاد

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

محدب (صفت)
protuberant, gibbous, bulging, bulgy, convex, pulvinate

کوژ (صفت)
convex, lenticular

گرده ماهی (صفت)
gibbous, convex

rounded, curving outward


Synonyms: arched, bent, biconvex, bulged, bulging, bulgy, gibbous, outcurved, protuberant, raised


Antonyms: concave, depressed, sinking


جملات نمونه

1. a convex lens
عدسی کوژ،عدسی همگرا

2. A two-layer perceptron can recognise convex areas on its retina.
[ترجمه ترگمان]یک پرسپترون دو لایه می تواند نواحی محدب را در شبکیه چشم تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]یک perceptron دو لایه می تواند مناطق محدب را در شبکیه خود تشخیص دهد

3. They present convex outlines in plan whether they are simple or compound deltas, composed virtually of a series of sub-deltas.
[ترجمه ترگمان]آن ها خطوط محدب را در برنامه ریزی این که آیا آن ها ساده و یا مرکب هستند، نشان می دهند، که تقریبا از مجموعه ای از deltas ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]آنها طرح های محدب را در برنامه ای ارائه می دهند که دلالتهای ساده یا پیچیده ای هستند که عمدتا از یک سری زیر دلتاها تشکیل شده است

4. Convex Computer Corp is expected to reveal the fruits of its work with Hewlett-Packard using the PA-RISC chip early this week.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که شرکت کامپیوتری Convex ثمره کار خود را با استفاده از چیپ PA - در اوایل این هفته فاش کند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود شرکت Convex Computer Corp در اوایل این هفته میوه کار خود را با Hewlett-Packard با استفاده از تراشه PA-RISC فاش کند

5. The telescope contains a large convex mirror to collect the light.
[ترجمه ترگمان]تلسکوپ حاوی یک آینه بزرگ محدب برای گرفتن نور است
[ترجمه گوگل]تلسکوپ شامل یک آینه محدب بزرگ برای جمع آوری نور است

6. The slopes were gentle and convex like the outer optic of a huge fish-eye lens.
[ترجمه ترگمان]این شیب های ملایم و محدب مانند دید خارجی یک عدسی چشم بزرگ بود
[ترجمه گوگل]دامنه های شیب دار مانند لنز بیرونی یک لنز چشم ماهی چشم، ملایم و محدب هستند

7. The convex side is pointed toward the enemy.
[ترجمه ترگمان]طرف محدب به دشمن نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]سمت محدب به سمت دشمن اشاره شده است

8. An image is convex if every straight line with both ends in the image is actually entirely in the image.
[ترجمه ترگمان]یک تصویر محدب است، در صورتی که هر خط مستقیم با هر دو سر در تصویر در واقع به طور کامل در تصویر باشد
[ترجمه گوگل]یک تصویر محدب است اگر هر خط مستقیم با هر دو به تصویر در واقع به طور کامل در تصویر به پایان می رسد

9. In convex economies these features do not pose existence problems.
[ترجمه ترگمان]در اقتصادهای محدب این ویژگی ها مشکلات وجود ندارند
[ترجمه گوگل]در اقتصادهای محدب این ویژگی ها مشکلات موجود را ایجاد نمی کند

10. All the mirrors grew convex, she fingered the globe in its pregnant question mark.
[ترجمه ترگمان]تمام the محدب شدند، و او در دنیا به علامت سوال باردار خود دست و پنجه نرم کرد
[ترجمه گوگل]تمام آینه ها محدب شد، انگشت شماری از جهان را در علامت سوال بارداری خود

11. I wouldn't say your stomach was big — it's just slightly convex.
[ترجمه ترگمان]من نمی گویم که شکمت بزرگ است - فقط کمی convex
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بگویم که معده شما بزرگ است - فقط کمی محدب است

12. The ventral arm plates are wider than long, pentagonal with an obtuse proximal angle and a slightly convex distal edge.
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی شکمی بزرگ تر از صفحات طویل، پنج ضلعی با زاویه قائمه و لبه کمی محدب هستند
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی شیب دار طولانی تر از پهنای پنجگانه با زاویه پروگزیمال بیضی و لبه دندانه ای کمی محدب است

13. The oral shield is rhombic but often with an obtuse proximal angle and a convex distal edge.
[ترجمه ترگمان]سپر شفاهی rhombic است اما اغلب با زاویه قائمه و لبه دور محدب دارد
[ترجمه گوگل]سپر خوراکی رامبنی است اما اغلب با زاویه ی پروگزیمال و لبه دندانه ای محدب است

14. The absence of transition curves is disguised by the pulsation of positive and negative, convex and concave curvature.
[ترجمه ترگمان]عدم وجود منحنی های انتقال با تغییر شکل انحنای مثبت و منفی محدب و مقعر شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]فقدان منحنی انتقال با پالس های انحنای مثبت و منفی، محدب و مقعر مخفی شده است

a convex lens

عدسی کوژ، عدسی هم‌گرا


پیشنهاد کاربران

برآمده


کلمات دیگر: