کلمه جو
صفحه اصلی

commentator


معنی : مفسر، سفرنگ گر، مفسر اثار ادبی کهن، حاشیه نویس
معانی دیگر : گزاره گر، گزارنده

انگلیسی به فارسی

مفسر، شرح‌دهنده، تأویل‌کننده


مفسر، سفرنگ گر، مفسر اثار ادبی کهن، حاشیه نویس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who provides a commentary, esp. one who reports news along with background information or interpretation in a radio or television broadcast.
مترادف: editorialist
مشابه: anchorman, anchorperson, anchorwoman, announcer, columnist, journalist, newspaperman, newspaperwoman, newsperson, reporter

• reporter; person who writes a commentary
a commentator is a broadcaster who gives a commentary on an event.
a commentator is also someone who often writes or broadcasts about a particular subject.

دیکشنری تخصصی

[سینما] مفسر - گوینده

مترادف و متضاد

مفسر (اسم)
commentator, exegete, expositor, expounder, scholiast

سفرنگ گر (اسم)
commentator

مفسر اثار ادبی کهن (اسم)
commentator, scholiast

حاشیه نویس (اسم)
commentator, scholiast

reporter


Synonyms: analyst, annotator, announcer, correspondent, critic, expositor, interpreter, observer, pundit, reviewer, sportscaster, writer


جملات نمونه

1. a commentator who reports the football game
مفسری که مسابقه ی فوتبال را گزارش می کند

2. Instead of deciding the real issue the commentator would chop logic.
[ترجمه ترگمان]به جای تصمیم گیری درباره مساله واقعی مفسر، منطق را قطع می کند
[ترجمه گوگل]مفسر به جای تصمیم گیری در مورد موضوع واقعی، منطق را خرد می کند

3. a sports/football commentator.
[ترجمه ترگمان]یک مفسر فوتبال \/ فوتبال
[ترجمه گوگل]مفسر ورزشی / فوتبال

4. A. M. Babu is a commentator on African affairs.
[ترجمه ترگمان]پاسخ: ام Babu یک مفسر در امور آفریقا است
[ترجمه گوگل]A M Babu مفسر امور آفریقایی است

5. He will also be a political commentator for Fox News Channel.
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک مفسر سیاسی برای شبکه فاکس نیوز خواهد بود
[ترجمه گوگل]او همچنین یک مفسر سیاسی برای کانال فاکس نیوز خواهد بود

6. The conservative commentator visited South Carolina last week after his win in the New Hampshire primary.
[ترجمه ترگمان]این مفسر محافظه کار هفته گذشته پس از پیروزی اش در نیو همپشایر، از کارولینای جنوبی دیدن کرد
[ترجمه گوگل]مفسر محافظه کار هفته گذشته پس از پیروزی او در نیوهمپشایر، از کارولینای جنوبی بازدید کرد

7. In one Daleycontrolled precinct, a commentator remembers, 54 voters managed to cast 84 votes.
[ترجمه ترگمان]در یک حوزه انتخاباتی Daleycontrolled، یک مفسر به یاد می آورد که ۵۴ رای دهنده توانسته اند ۸۴ رای کسب کنند
[ترجمه گوگل]یک نظار کننده یادآوری می کند که در یک محوطه تحت کنترل Daleycontrolled، 54 رأی دهنده توانستند 84 رأی را به دست آورند

8. The comedian outdrew the commentator on Friday.
[ترجمه ترگمان]کمدین جمعه، مفسر را به صدا در می آورد
[ترجمه گوگل]کمدین در روز جمعه مفسران را ترک کرد

9. It was nice to hear the radio 5 commentator say that Leeds play one of the most attractive styles of football around.
[ترجمه ترگمان]خوب بود که شنیدم که مفسر رادیویی ۵ می گوید که لیدز یکی از زیباترین سبک های فوتبال را بازی می کند
[ترجمه گوگل]خوب بود که منتقدان رادیو 5 می گویند که لیدز یکی از جذاب ترین سبک های فوتبال را به نمایش می گذارد

10. The former television commentator has sought repeatedly to tell and sell his story since his acquittal.
[ترجمه ترگمان]مفسر سابق تلویزیون چندین بار به دنبال گفتن و فروختن داستانش از زمان تبرئه او بوده است
[ترجمه گوگل]مفسر تلویزیون سابق به دنبال بارها و بارها از داستان تبرئه خود می گوید و فروش می دهد

11. I also couldn't hide a snigger when the commentator mentioned Batts' meagre goal rate of one per hundred games.
[ترجمه ترگمان]زمانی که مفسر به نرخ ناچیز یک صد در صد بازی اشاره کرد، نتوانستم جلوی خنده ام را پنهان کنم
[ترجمه گوگل]من همچنین نمی توانستم یک پنهانی را پنهان کنم، زمانی که مفسر بر اهمیت نرخ ناکامی Batts از یک صد صد بازی اشاره کرد

12. Television commentator Patrick J. . Buchanan, whose name was only on about two-thirds of the state ballots, came in third.
[ترجمه ترگمان]مفسر تلویزیون پاتریک جی بیوکنن که نامش تنها در حدود دو سوم برگه های رای بود، در رده سوم قرار گرفت
[ترجمه گوگل]نظریهپرداز تلویزیونی پاتریک ج بوچانان، که نامش تنها در حدود دو سوم از رای گیری های دولت بود، به سوم رسید

13. Richard Lugar or commentator Pat Buchanan have yet to catch fire.
[ترجمه ترگمان]ریچارد لوگار، مفسر و مفسر، پت بیوکنن باید آتش بگیرند
[ترجمه گوگل]ریچارد لوگر یا مفسر پت Buchanan هنوز به آتش کشیدن

14. The tone then was set by conservative commentator and unsuccessful presidential contender Pat Buchanan, who forecast a cultural and religious war.
[ترجمه ترگمان]سپس این آهنگ توسط مفسر محافظه کار و نامزد ناموفق ریاست جمهوری پت بیوکنن تنظیم شد که جنگ فرهنگی و مذهبی را پیش بینی می کند
[ترجمه گوگل]پس از آن توسط مفسر محافظه کار و پت Buchanan، رقیب ناموفق ریاست جمهوری، پیش بینی کرد که جنگ فرهنگی و مذهبی را پیش بینی می کرد

15. The drop in inflation took every City commentator by surprise.
[ترجمه ترگمان]افت تورم هر مفسر شهر را شگفت زده کرد
[ترجمه گوگل]افت تورم هر متفکر شهر را به شدت تحت تأثیر قرار داد

Several commentators wrote about it.

چندین مفسر درباره‌ی آن نوشتند.


پیشنهاد کاربران

گزارشگر


A person who describes a game on TV or the radio

تحلیل گر
صاحب نظر

شارح، مفسّر

Sports commentator : گزارشگر ورزشی
Commentator : گزارشگر یا همون reporter



کلمات دیگر: