کلمه جو
صفحه اصلی

brilliance


معنی : زیرکی، استعداد، درخشندگی، تابش، برق
معانی دیگر : تابناکی، درخشش، نورافشانی، هوش سرشار، زرنگی و مهارت، استادی (brilliancy هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

تابش، درخشندگی، برق، زیرکی، استعداد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: extreme brightness or luster.
مشابه: genius, glare, glow, sheen, splendor

- It was a diamond of extraordinary brilliance.
[ترجمه ترگمان] اون یه الماس فوق العاده فوق العاده بود
[ترجمه گوگل] این یک الماس از درخشش خارق العاده بود

(2) تعریف: extreme clarity, sharpness, and quickness of mind.

- Like all truly great inventors, he possessed great brilliance.
[ترجمه ترگمان] او نیز مانند همه inventors بزرگ استعداد زیادی داشت
[ترجمه گوگل] مانند همه مخترعان واقعا بزرگ، او دارای درخشندگی بزرگ بود

• brightness, shininess; intelligence, cleverness
brilliance is used to refer to someone's great cleverness or skill.
the brilliance of a colour, light, or of a coloured or shiny thing is its great brightness.

دیکشنری تخصصی

[سینما] وضوح صدا - روشنی - تلالؤ - جلا
[برق و الکترونیک] درخشندگی ؛ وضوح درجه ی حضور بسامدهای شنیداری الا هنگام پخش صدای ضبط شده.
[نساجی] درجه نورانیت - درخشندگی - تلالو- جلاء

مترادف و متضاد

زیرکی (اسم)
intelligence, agility, sagacity, acuteness, brilliance, cunning, subtlety, astuteness, penetration, perspicuity, cogency, insinuation, perspicacity

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

درخشندگی (اسم)
brilliance, radiance, sheen, blaze, luster, irradiance, irradiancy, effulgence, glitter, coruscation, resplendence, resplendency, radiancy, glim, refulgence

تابش (اسم)
light, brilliance, flame, glow, shine, sheen, irradiance, radiation, irradiancy, effulgence, glint, glitter, coruscation

برق (اسم)
brilliance, power, sparkle, scintillation, shine, sheen, electricity, lightning, flash, glaze, glint, levin, flashover, pyrogen

جملات نمونه

1. the brilliance of a diamond under sunshine
درخشش الماس در نور آفتاب

2. his (intellectual) brilliance impressed everyone
هوش سرشار او همه را تحت تاثیر قرار داد.

3. There were flashes of brilliance from several of the players.
[ترجمه ترگمان]چندین نفر از بازیکنان به درخشش در آمدند
[ترجمه گوگل]از چندین نفر از بازیکنان درخشیدند

4. The greatest brilliance in life lies not in never falling, but fall can always rises again.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین درخشندگی در زندگی هرگز در حال سقوط نیست، بلکه همیشه می تواند دوباره افزایش یابد
[ترجمه گوگل]بزرگترین درخشندگی در زندگی نه در سقوط هرگز، اما سقوط می تواند همیشه دوباره افزایش یابد

5. He is also respected for his brilliance as an artist.
[ترجمه ترگمان]او همچنین به خاطر brilliance به عنوان یک هنرمند مورد احترام است
[ترجمه گوگل]او همچنین به خاطر زیبایی او به عنوان یک هنرمند احترام می گذارد

6. His brilliance renders this film an indubitable classic.
[ترجمه ترگمان]درخشندگی و درخشندگی او این فیلم را به صورت یک اثر کلاسیک و قطعی در نظر می گیرد
[ترجمه گوگل]درخشش او این فیلم را یک کلاسیک بی قید و شرط می سازد

7. He played with great brilliance.
[ترجمه ترگمان]او با زیرکی فوق العاده ای بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او با درخشندگی بزرگ بازی کرد

8. The gorgeous costume added to the brilliance of the dance.
[ترجمه ترگمان]این لباس زیبا به درخشش رقص اضافه شده بود
[ترجمه گوگل]صحنه های زرق و برق دار به زیبایی رقص اضافه شده است

9. The moon pales the stars with her brilliance.
[ترجمه ترگمان]مهتاب ستاره ها را با درخشش خود می بیند
[ترجمه گوگل]ماه ستاره ها را با درخشش او پر می کند

10. I had never seen diamonds shine with such brilliance before.
[ترجمه ترگمان]هرگز الماس را با چنین استعدادی ندیده بودم
[ترجمه گوگل]من تا به حال هرگز الماس را با چنین درخشندگی درخشانی ندیدم

11. He makes these immodest statements of his own brilliance.
[ترجمه ترگمان]او این اظهارات گستاخانه را از خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او این بی نظیرترین اظهارات درخشندگی خود را می سازد

12. The stars glittered with the brilliance of jewels.
[ترجمه ترگمان]ستارگان می درخشیدند
[ترجمه گوگل]ستاره با درخشندگی جواهرات پر زرق و برق شد

13. This film has a savage poetry and brilliance.
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک شعر و درخشندگی وحشیانه دارد
[ترجمه گوگل]این فیلم دارای شعر و طراوت وحشی است

14. There were flashes of brilliance from the soloists, but generally the playing and singing lacked sparkle.
[ترجمه ترگمان]برقی از درخشش from به چشم می خورد، اما به طور کلی بازی کردن و آوازخوانی فاقد درخشش بود
[ترجمه گوگل]از لحاظ ظاهری از بازیگران سینما چشمک می زد، اما به طور کلی بازی و آواز فاقد درخشش بود

15. She loved his brilliance and his generous heart.
[ترجمه ترگمان]استعداد او و قلب generous را دوست می داشت
[ترجمه گوگل]او عالقه اش و قلب سخاوتمند او را دوست داشت

the brilliance of a diamond under sunshine

درخشش الماس در نور آفتاب


His (intellectual) brilliance impressed everyone.

هوش سرشار او همه را تحت تأثیر قرار داد.


پیشنهاد کاربران

ذیرکانه


کلمات دیگر: