کلمه جو
صفحه اصلی

console


معنی : پیشانه، میزفرمان، طاقچه، تسلی دادن، دلداری دادن، تسلیت دادن
معانی دیگر : (معماری) کنسول (پیش آمدگی نقش و نگاردار دیوار که روی آن مجسمه یا تاقچه یا تیر سقف و غیره را قرار می دهند)، console رجوع شود به: table، (موسیقی) میز ارگ (که کلیدها و رکاب ها و سایر ابزار نواختن بر آن سوار شده است)، (رادیو و تلویزیون و کامپیوتر) جعبه (که دستگاه در درون آن قرار دارد و معمولا روی کف اتاق قرار می گیرد)، گنجانه، میز زیر رادیویاتلویزیون یاارگ وپیانو

انگلیسی به فارسی

(رادیو، تلویزیون و غیره) جعبه، کنسول


کنسول، پیشانه، میزفرمان، طاقچه، تسلی دادن، دلداری دادن، تسلیت دادن


تسلی دادن، دلداری دادن، آرام کردن


(تاقچه و غیره) پایه‌ی بازویی، پایه‌ی سه‌گوش، گونیا


(اُرگ) میز، پیشخوان


(برق، فنی) میز فرمان، پیشانه


(معماری) پایه‌ی گچبری


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consoles, consoling, consoled
مشتقات: consolable (adj.), consolatory (adj.), consolingly (adv.), consoler (n.)
• : تعریف: to give comfort in time of loss, defeat, or suffering; relieve grief or disappointment; give solace to.
مترادف: comfort, solace
متضاد: upset
مشابه: assuage, calm, cheer, encourage, hearten, pacify, reassure, soothe, sustain

- Nothing could console him after his wife died.
[ترجمه هستی] بعد از مرگ همسرش هیچ چیز نمی تواند او را تسلی دهد
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ همسرش هیچ چیز نمی توانست او را تسلی دهد
[ترجمه گوگل] هیچ چیز نمی تواند او را پس از همسرش فوت کند
- Although I didn't win, finishing second consoled me somewhat.
[ترجمه ترگمان] اگر چه من برنده نشدم و دومی را تا اندازه ای تسکین دادم
[ترجمه گوگل] اگرچه من پیروزی نکردم، به پایان رسید دوم به من تسلیت گفت
اسم ( noun )
(1) تعریف: a cabinet or panel containing the controls for an electrical or mechanical apparatus.
مشابه: controls, panel

- The technician checked the computer's console.
[ترجمه ترگمان] تکنیسین console کامپیوتر را چک کرد
[ترجمه گوگل] تکنسین کنسول کامپیوتر را بررسی کرد

(2) تعریف: a cabinet, designed to stand on the floor, for a television set, phonograph, or the like.
مشابه: cabinet, stand

(3) تعریف: the desklike part of an organ, containing the pedals, keyboards, and other controls.
مشابه: keyboard

• cabinet, stand (for a television or radio); control panel; (computers) system of input and output devices connected to a main computer; shelf support; case for a radio; case for a television
comfort, solace, encourage
if you console someone who is unhappy, you try to make them more cheerful.
a console is a panel with switches or knobs used to operate a machine.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] کنسو ل،پایانه رابط با اپراتور و نشانگر عملیات، میز فرمان
[سینما] ماشین پیچش فیلم - میز فرمان
[کامپیوتر] میز فرمان ؛ پیشانه ؛ پایانه فرمان ؛ کنسول ؛ پایانه نمایش - کنسول 1. صفحه کلید و تصویر یک کامپیوتر چند کاربره . 2. یک صفحه کلید و تصیر ( غیر گرافیکی ) یا پنجره ای که یکی از این دو را سرویس می دهد .
[برق و الکترونیک] میز، میز فرمان 1. محفظه بزرگی بر ای گیرنده ی تلویزیون یا رادیو که به جای میز روی زیمن قرار می گیرد . 2. میز اصلی کنترل تجهیزات الکترونیکی در ایستگاه رادار، ایستگاه رادیو تلویزیون یا برج مراقبت فرودگاه 3 . قسمتی از یک رایانه ی بزرگ که به کمک آن می توان ارتباط دو طرفه بین مهندس با اپراتور و واحد پردازش مرکزی بر قرار کرد و عملیاتی نظیر اصلاح محتویات حافظه، تصحیح خطا و کنترل ماشین را به صورت دستی انجام داد .
[ریاضیات] میز فرمان، صفحه ی کنترل، کنسول

مترادف و متضاد

پیشانه (اسم)
console

میزفرمان (اسم)
console

طاقچه (اسم)
recess, rack, console, ledge, shelf, niche

تسلی دادن (فعل)
relieve, soothe, solace, becalm, console, cherish

دلداری دادن (فعل)
console, comfort

تسلیت دادن (فعل)
console, commiserate, condole

relieve, comfort


Synonyms: animate, assuage, buck up, calm, cheer, condole with, encourage, express sympathy, gladden, inspirit, lift, solace, soothe, tranquilize, untrouble, upraise


Antonyms: agitate, annoy, antagonize, depress, discourage, dispirit, disturb, hurt, sadden, trouble, upset


جملات نمونه

1. i tried to console the bereaved mother
کوشیدم مادر داغ دیده را تسلی بدهیم.

2. He tried to console her, but she kept saying it was all her own fault.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را تسلی بدهد، اما مدام می گفت همه اش تقصیر خودش است
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را متقاعد کند، اما او ادامه داد که این همه خطا بود

3. Nothing could console him when his pet dog died.
[ترجمه ترگمان]وقتی سگش مرد هیچ چیز نمی توانست او را تسلی دهد
[ترجمه گوگل]هیچ وقت نمی توانست او را هنگامی که سگ حیوان خانگی خود را می کشت، محکوم کند

4. No one could console her when Peter died.
[ترجمه ترگمان]وقتی پیتر مرد هیچ کس نمی توانست او را تسلی بدهد
[ترجمه گوگل]هیچکس نمیتواند زمانی که پیتر جان میرود کنارش بماند

5. This type of games console is starting to look well past its sell-by date .
[ترجمه ترگمان]این نوع کنسول بازی شروع به نگاه کردن به گذشته است - تا به امروز
[ترجمه گوگل]این نوع کنسول بازی شروع به نگاه کردن به تاریخ گذشته خود می کند

6. The car has an overhead console with a compass and outside temperature indicator.
[ترجمه ترگمان]خودرو دارای یک کنسول سربار با قطب نمای و نشانگر دمای خارج است
[ترجمه گوگل]این خودرو دارای یک کنسول سرنشین دار با یک قطب نما و نشانگر دمای بیرونی است

7. We tried to console her when her dog died.
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم که اون رو تسلی بدیم وقتی که سگش مرد
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم وقتی که سگش درگذشت، کنسل کن

8. I tried to console her with a box of chocolates.
[ترجمه سارا] من سعی کردم با یک جعیه شکلات او را تسلی دهم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را با یک جعبه شکلات تسلی دهم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم با یک جعبه شکلات از او کنسول بگیرم

9. I can console myself with the fact that I'm not alone.
[ترجمه ترگمان]می توانم با این حقیقت که تنها نیستم تسکین دهم
[ترجمه گوگل]من می توانم خودم را با این واقعیت که من تنها نیستم را نداشته باشم

10. A COBOL mnemonic name associated with the console typewriter.
[ترجمه ترگمان]یک نام mnemonic کوبول که با ماشین تحریر console مرتبط است
[ترجمه گوگل]یک اسم منجمی COBOL مرتبط با ماشین تحریر کننده کنسول

11. We tried to console her when her mother died but it was very difficult.
[ترجمه ترگمان]وقتی مادرش مرد، سعی کردیم او را تسلی دهیم، اما بسیار مشکل بود
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم وقتی که مادرش فوت کرد کنسل شد اما خیلی دشوار بود

12. Console yourself with the thought that you did your best.
[ترجمه ترگمان]با این فکر که تو بهترین کار را کردی
[ترجمه گوگل]خودتان را با این فکر که شما بهترین کار را انجام دادید، متقاعد کنید

13. Our tester had a center console with deep storage, a dual cupholder and a clipboard holder.
[ترجمه ترگمان]tester ما یک کنسول مرکزی با ذخیره سازی عمیق، یک cupholder دوگانه و یک نگهدارنده clipboard داشت
[ترجمه گوگل]تستر ما دارای یک کنسول مرکز با ذخیره سازی عمیق، یک کاسه دوگانه و نگهدارنده کلیپ بورد بود

14. The console is not intended as a pattern storage system.
[ترجمه ترگمان]این کنسول به عنوان یک سیستم ذخیره الگو در نظر گرفته نمی شود
[ترجمه گوگل]کنسول به عنوان یک سیستم ذخیره سازی الگو نیست

I tried to console the bereaved mother.

سعی کردم مادر داغ‌دیده را تسلی بدهم.


پیشنهاد کاربران

کمک کردن - همفکری کردن

دسته ی بازی

دستگاه بازیهای ویدیویی

آرام کردن، تسکین دادن

give sympathy to
همدردی کردن، دلداری دادن

Consul : کنسول
Consular : کنسولی
Consulate : کنسولگری
Console : دلداری دادن - تلاش برای خوشحال کردن افراد ناراحت
Comfort/sympathy


a cabinet for television or radio equipment

the cabinet or enclosure containing the keyboards, stops, pedals, etc. . . of an organ.



You asked me if you could read my book. I said okay. You told me you loved it. And I do. Then you leave the book in a taxicab. And you're weeping ( crying ) , and I'm consoling you. And suddenly you turn on me

تسلی دادن، دلداری دادن

دستگاه بازی یا همون کنسول میشه consul😂

Console فعله به معنای دلداری دادن ، تسلی دادن ، آرام کردن

Definition=to make someone feel better when they are feeling sad or disappointed


کلمات دیگر: