معنی : راست، عمودی، مستقیم، میان بر، معطوف داشتن، امر کردن، هدایت کردن، متوجه ساختن، سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن
معانی دیگر : سرراست، فرارون، بی پیچ و خم، بی مانع، یک راست، شخصی، دست اول، رک، صادقانه، راستگویانه، از روی خلوص نیت، بی شیله پیله، بی پرده، صریح، درست، کامل، بی برو برگرد، بی کم و زیاد، بی کم و کاست، سرپرستی کردن، سامان دادن، راستار کردن، راهنمایی کردن، رهنمون دادن، میزان کردن، تنظیم کردن، چرخاندن (به سوی)، نشانی دادن، هدف گیری کردن، (سخن یا نوشته و غیره) معطوف کردن، فرستادن، متوجه کردن، فرمان دادن، گفتن (به طور محکم و صریح)، (فیلم و تئاتر و غیره) کارگردانی کردن، (ارکستر و گروه کر و غیره) رهبری کردن، (ریاضی) موافق، مستقیم (در مقابل: inverse)، بلافصل، (نجوم) از باختر به خاور، باختر خاوری، غربی شرقی (در مقابل: خاور باختری یا retrograde)، رجوع شود به: directly، امر کردن به، نظارت کردن بر، adj : معطوف داشتن