1. component parts
اجزای تشکیل دهنده
2. tangential component
مولفه ی مماسی،همنه سایانی
3. to separate something into its component parts
چیزی را به اجزای آن تقسیم کردن
4. The researchers discovered a common component in all types of the organism.
[ترجمه ترگمان]محققان یک جز مشترک در تمام انواع ارگانیسم را کشف کردند
[ترجمه گوگل]محققان یک عنصر رایج در همه انواع ارگانیسم را کشف کردند
5. Enriched uranium is a key component of a nuclear weapon.
[ترجمه ترگمان]اورانیوم غنی شده با غنی شده غنی شده، جز کلیدی سلاح هسته ای است
[ترجمه گوگل]اورانیوم غنی شده جزء اصلی سلاح هسته ای است
6. Revenues from oil are the biggest single component part in the country's income.
[ترجمه یزدان] درآمد حاصل از نفت بزرگ ترین بخش تشکیل دهنده درآمد کشور است.
[ترجمه ترگمان]درآمد حاصل از نفت بزرگ ترین بخش درآمد کشور است
[ترجمه گوگل]درآمد حاصل از نفت، بزرگترین بخش تکمیلی در درآمد کشور است
7. Each component is carefully checked before assembly.
[ترجمه محمود- مسلمی] جزیی ازیک، هرچیز، یاشیٕ/قسمتی، ازیک مجموعه
[ترجمه ترگمان]هر بخش قبل از مونتاژ به دقت کنترل می شود
[ترجمه گوگل]هر جزء قبل از مونتاژ به دقت بررسی می شود
8. Component failure was the cause of the accident.
[ترجمه ترگمان]شکست component دلیل تصادف بود
[ترجمه گوگل]شکست کامپوننت باعث حادثه شد
9. We've been breaking down the budget into its component parts.
[ترجمه یزدان] ما بودجه را به بخش های جزیی تقسیم کرده ایم.
[ترجمه ترگمان]ما بودجه را به بخش های جزیی آن تقسیم کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما بودجه را به بخش های آن تقسیم کرده ایم
10. The control of inflation is a key component of the government's economic policy.
[ترجمه ترگمان]کنترل تورم یک جز کلیدی سیاست اقتصادی دولت است
[ترجمه گوگل]کنترل تورم جزء اصلی سیاست اقتصادی دولت است
11. The infantry is / are still an important component of the modernized armies.
[ترجمه ترگمان]پیاده نظام، جز مهمی از ارتش های مدرن هستند
[ترجمه گوگل]پیاده نظام هنوز / جزء مهمی از ارتش های مدرن است
12. Gorbachev failed to keep the component parts of the Soviet Union together.
[ترجمه ترگمان]گورباچف عملا نتوانست اجزا تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی را کنار هم نگه دارد
[ترجمه گوگل]گورباچف نتوانست جزء جزایر اتحاد جماهیر شوروی را حفظ کند
13. Polish workers will now be making component parts for Boeing 757s.
[ترجمه ترگمان]کارگران لهستانی هم اکنون قطعات سازنده برای بوئینگ ۷۵۷ می سازند
[ترجمه گوگل]کارگران لهستانی در حال حاضر برای قطعات بوئینگ 757s قطعات را تولید خواهند کرد
14. Trust is a vital component in any relationship.
[ترجمه ترگمان]اعتماد جز حیاتی در هر رابطه ای است
[ترجمه گوگل]اعتماد جزء حیاتی در هر رابطه است
15. Fresh fruit and vegetables are an essential component of a healthy diet.
[ترجمه ترگمان]میوه و سبزیجات تازه یکی از اجزای اصلی رژیم غذایی سالم هستند
[ترجمه گوگل]میوه و سبزیجات تازه یک عنصر ضروری از یک رژیم سالم هستند
16. Surprise is an essential component of my plan.
[ترجمه ترگمان]سورپرایز جز ضروری نقشه من است
[ترجمه گوگل]تعجب یک جزء ضروری از برنامه من است