کلمه جو
صفحه اصلی

container


معنی : ظرف
معانی دیگر : گنجانه، جعبه، قوطی، محفظه، کانتینر، محتوی

انگلیسی به فارسی

ظرف، محتوی، صندوق، بارگنج


مخزن، ظرف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something, such as a box, barrel, or can, that contains or may contain something else; receptacle.
مشابه: box, case, receptacle, vessel

(2) تعریف: the contents of a particular container.

- I added the whole container of cream to the soup.
[ترجمه yasamin] من خامه را به ظرف سوپ اضافه کردم.
[ترجمه mohamadda333] من همه ظرف خامه را به سوپ اضافه کردم
[ترجمه ملک محمد] من ظرف پر از خامه رابه سوپ اضافه کردم
[ترجمه نیایش] من تمام محتویات درون ظرف خامه را به سوپ اضافه کردم
[ترجمه محمدرضا] من تمام محتویات ظرف خامه را به سوپ اضافه کردم
[ترجمه ترگمان] همه ظرف خامه را به سوپ اضافه کردم
[ترجمه گوگل] من تمام ظرف کرم را به سوپ اضافه کردم

• receptacle, anything that can contain another substance; mobile compartment in which cargo or furniture is placed to move conveniently
a container is something such as a box or bottle that is used to hold, carry, or store things in.
container ships and lorries transport goods in very large sealed metal boxes called containers.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] محفظه ای فلزی به شکل مکعب مستطیل با ابعاد استاندارد برای حمل کالا ؛ 20 فوتی ؛ 30 فوتی ؛ 40 فوتی
[سینما] فیلم دان
[عمران و معماری] صندوقه - صندوقه ویژه - آشغالدان - ظرف - مخزن
[کامپیوتر] محفظه ؛ ظرف
[نساجی] ظرف - جعبه
[ریاضیات] مخزن، ظرف، نگهدارنده، محفظه، مخزن، نگهدارنده

مترادف و متضاد

ظرف (اسم)
adverb, container, dish, vessel, receptacle, utensil, repository, form, vase

holder for physical object


Synonyms: alembic, bag, beaker, bin, bottle, bowl, box, bucket, bunker, caisson, can, canister, canteen, capsule, carafe, carton, cask, casket, cauldron, chamber, chest, churn, cistern, cradle, crate, crock, dish, ewer, firkin, flask, hamper, hod, hopper, humidor, hutch, jar, jeroboam, jug, kettle, magnum, package, packet, pail, pit, pod, poke, pot, pottery, pouch, purse, receptacle, reliquary, repository, sac, sack, scuttle, stein, storage, tank, tub, utensil, vase, vat, vessel, vial


جملات نمونه

1. container car
(راه آهن) واگن باری ویژه ی حمل کانتینر

2. to exhaust the air from a container
هوای محفظه ای را بیرون کشیدن

3. water takes the shape of its container
آب شکل ظرف را به خود می گیرد.

4. Can you get me a water container?
[ترجمه امیررضا TBZ] میتوانید یک ظرف آب به من بدید.
[ترجمه zahra] آیا می توانید یک ظرف آب به من دهید
[ترجمه Mlin] آیا شما می توانید به من یک ظرف آب بدهید ؟
[ترجمه ���] آیا میتوانید برایم ظرف آب بیاورید ؟
[ترجمه Aysan Aghaei] می توانید برای من یک ظرف آب بیاورید؟
[ترجمه fahhame] میتوانی یک بطری آب برایم بیاوری؟
[ترجمه پارسا میریوسفی] آیا میتوانید یک ظرف آب به من بدید؟
[ترجمه **] میتونی یه ظرف آب به من بدی؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه ظرف آب برام بیاری؟
[ترجمه گوگل]می توانید یک ظرف آب بخورید؟

5. Dregs settled at the bottom of the container.
[ترجمه ترگمان]dregs در پایین ظرف نشست
[ترجمه گوگل]ضایعات در انتهای ظرف حل شده است

6. The crane lifted the container off the ship.
[ترجمه پارسا میریوسفی] جرثقیل جعبه را از کشتی برداشت ( بیرون آورد )
[ترجمه فرامرز] جرثقیل کانتینر را از کشی برداشت
[ترجمه ترگمان]جرثقیل جعبه را از کشتی بیرون آورد
[ترجمه گوگل]جرثقیل ظرف را از کشتی برداشت

7. Check the container for cracks or leaks.
[ترجمه ترگمان]ظرف را برای ترک ها یا leaks بررسی کنید
[ترجمه گوگل]ظرف را برای ترک یا نشت بررسی کنید

8. Tractors and container lorries have completely obstructed the road.
[ترجمه ترگمان]Tractors و lorries کانتینرها کاملا مسدود شده اند
[ترجمه گوگل]تراکتورها و کامیون های کامیون کاملا جاده را مسدود کرده اند

9. Ask the children to guess what's in each container by dipping their hands in.
[ترجمه ترگمان]از بچه ها بخواهید حدس بزنند که با فرو بردن دست هایشان در هر ظرف چه هستند
[ترجمه گوگل]از بچه ها بپرسید حدس می زنند چه چیزی در هر ظرف با دست دادن دستان خود را در

10. Store the cake in an airtight container.
[ترجمه ترگمان]کیک را در یک ظرف محفوظ از هوا نگهداری کنید
[ترجمه گوگل]کیک را در یک ظرف هوادهی ذخیره کنید

11. Store the peppercorns in an airtight container and grind the pepper as you need it.
[ترجمه ترگمان]the را در یک ظرف airtight نگه دارید و فلفل را همان طور که به آن نیاز دارید آسیاب کنید
[ترجمه گوگل]فلفل قرمز را در یک ظرف محفوظ نگهدارید و فلفل را همانطور که به آن نیاز دارید بشویید

12. Wear eye protection when opening the container, since it's so easy for contents to spurt out.
[ترجمه ترگمان]هنگام باز کردن ظرف محافظ چشم بپوشید چون به راحتی نمی توان محتویات آن را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]محافظت از چشم را هنگام باز کردن کانتینر محافظت کنید، زیرا محتویات آن بسیار آسان است

13. Once the container is full, it stays shut until you turn it clockwise.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کانتینر پر است، تا وقتی که آن را در جهت عقربه های ساعت بچرخانید، بسته می ماند
[ترجمه گوگل]هنگامی که ظرف پر است، آن را خاموش نگه می دارید تا زمانی که آن را به عقب گردانید

14. The volume of the container measures 000 cubic metres.
[ترجمه fuck u] حجم این محفظه 000 متر مکعب است.
[ترجمه ترگمان]حجم این کانتینر ۱،۰۰۰ متر مکعب است
[ترجمه گوگل]حجم ظرف اندازه گیری 000 متر مکعب است

اصطلاحات

container car

(راه آهن) واگن باری ویژه‌ی حمل کانتینر


پیشنهاد کاربران

Each shop had huge container of colorful spices.

واحداندازه گیری

جعبه، بطری

محل نگه داری چیزی

در زیست شناسی. بشر

جعبه ، قوطی ، کانتینر
a box , bottle , package , etc in which something is kept


پکیج یا چیزی که آکبند و بسته بندی شده باشه

ظرف یا بطری

مخزن

جعبه فولادی

ظرف

بشکه - کانتینر ( که توسط قطارو. . . حمل میشود

جعبه - محل نگهداری چیزی

a box, bottle, package, etc in which some thing is kept

هر نوع ظرفی که توش چیزی نگه دارن

محفظه بار

A box bottle package etc in which something is kept

جادان

کانتینر _ بشکه

a large metal box of standard size

بشکه کانتینر که توسط قطارو کشتی و. . . حمل می شود.

کانکس

طرف
جمله = a plastic container
معنی = یک ظرف پلاستیکی
معنی کلمه به انگلیسی = A box, bottle, package, etc, in witch sth is kept

جعبه های بزرگ فلزی که برای صادرات محصولات از طریق راه های دریایی ، زمینی و هوایی مناسب هستند . کانتینر

::حامل::
بهترین ترجمه ای است که در متن مربوط به قالب پرونده چندرسانه ای ( عموما ویدئو ) در علوم رایانه قابل استفاده است:
MKV container format
به فاسی
قالب حامل MKV

ظرف ویا ظروف

محموله

محفظه - جایگاه - جای چیزی

Reach 4 : a box , bottle , package , etc in which something is kept

جعبه، قوتی، محفظه

بشکه

container ( مشترک حمل‏ونقل )
واژه مصوب: بارگُنج
تعریف: جعبۀ فلزی بزرگی با ابعاد استاندارد که کالا در آن قرار داده می‏شود و آن را به وسیلۀ قطار یا کشتی یا هواپیما یا کامیون حمل می‏کنند؛ همچنین کامیونی که چنین جعبه‏ای را حمل کند

حامل، حمل کننده

برنامه نویسی: دربرگیرنده


کلمات دیگر: