کلمه جو
صفحه اصلی

counterpoint


معنی : نقطه مقابل، صنعت ترکیب الحان، اهنگ دم گیر یا جفت
معانی دیگر : (موسیقی) کنترپوان، کانتر پوینت (آمیختن دو یا چند آهنگ با تاکید بر ملودی)، این نوع موسیقی

انگلیسی به فارسی

نقطه‌مقابل، (موسیقی) آهنگ دم‌گیر یا جفت، صنعت ترکیب الحان


counterpoint، نقطه مقابل، صنعت ترکیب الحان، اهنگ دم گیر یا جفت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a method of composing or arranging music in which diverse but harmonious melodies are played at the same time.

- Bach often used counterpoint in his keyboard compositions, with each hand playing a different version of the same melody.
[ترجمه ترگمان] باخ اغلب به کنترپوان متکی بود و با هر دست یک نسخه متفاوت از همان ملودی بازی می کرد
[ترجمه گوگل] باخ اغلب در ترکیبات صفحه کلید خود استفاده کرد و هر دست بازی دیگری را از همان ملودی پخش کرد

(2) تعریف: music, or one melodic line of a composition, that uses counterpoint.

(3) تعریف: any idea, argument, or theme that contrasts with but complements another.

• combining of two melodies into one harmonic texture (music)
combine one melody with another (music)
in music, counterpoint is a technique in which two different tunes are played together at the same time in order to produce a particular effect; a technical term.

دیکشنری تخصصی

[سینما] هماهنگی - نقطه متقابل (کنترپوئن )

مترادف و متضاد

نقطه مقابل (اسم)
counterpart, counterpoint

صنعت ترکیب الحان (اسم)
counterpoint

اهنگ دم گیر یا جفت (اسم)
counterpoint

جملات نمونه

1. The viola is exactly in counterpoint to the first violin.
[ترجمه ترگمان]ویولا دقیقا در نقطه مقابل ویولون اول قرار دارد
[ترجمه گوگل]ویولا دقیقا در مقابل نقطه اول ویولن قرار دارد

2. This work is in austere counterpoint to that of Gaudi.
[ترجمه ترگمان]این اثر با کنترپوان austere به \"Gaudi\" (of Gaudi)شباهت دارد
[ترجمه گوگل]این کار در مقابله ی عجیب و غریب با Gaudi است

3. Hunt's laconic expertise provided a perfect counterpoint to Walker's high-octane delivery.
[ترجمه ترگمان]مهارت laconic هانت، نقطه مقابل را برای تحویل اکتان بالا فراهم می کرد
[ترجمه گوگل]تخصص لاکونیک هانت یک قرارداد عالی برای تحویل اکتان بالا با واکر را فراهم کرد

4. The gnarly Texas scrub provides a vivid counterpoint to the fading sunlight.
[ترجمه ترگمان]The تگزاس، یک نقطه مقابل برقی زنده را برای محو کردن نور خورشید فراهم می کند
[ترجمه گوگل]اسکراب gnarly تگزاس یک مخالف زنده به نور خورشید محو می شود

5. Karen points out the counterpoint between the atmosphere in Eugene and the often violent attitudes toward minorities: Eugene is Mecca.
[ترجمه ترگمان]کارن، نقطه مقابل \"جو\" را در اوژن بیان می کند و نگرش های خشونت آمیز زیادی نسبت به اقلیت ها دارد: یوجینی Mecca
[ترجمه گوگل]کارن اشاره به مخالف بین جو در یوجین و نگرش های اغلب خشونت آمیز نسبت به اقلیت ها یوجین مکه است

6. These warnings against an excess of counterpoint are really concerned with emotive beauty in music.
[ترجمه ترگمان]این هشدارها علیه بیش از حد کنترپوان، واقعا مربوط به زیبایی احساسی در موسیقی هستند
[ترجمه گوگل]این هشدارها در برابر بیش از حد کنتراست واقعا مربوط به زیبایی احساسی در موسیقی است

7. The government trading desk was a counterpoint to the visible gluttony and ethnicity of the mortgage department.
[ترجمه ترگمان]میز بازرگانی دولتی نقطه مقابل به gluttony مشهود و نژاد بخش رهن بود
[ترجمه گوگل]میز تجاری دولت مخالف بودجه و قومیت قابل توجهی از بخش وام بود

8. Water chestnuts and snow peas provided a light counterpoint to the duck.
[ترجمه ترگمان]شاه بلوط و نخود برف، counterpoint ملایمی را برای اردک فراهم می کردند
[ترجمه گوگل]شاه بلوط آب و نخود برف یک کنتور نور را به اردک عرضه می کند

9. The bottom half is a counterpoint to the showy fecundity of the top.
[ترجمه ترگمان]نیمه پایینی (نیمه پایینی)یک نقطه مقابل است که به معنی باروری پر زرق و برق در بالا است
[ترجمه گوگل]نیمه پایینی مخالف آن است که بارورترین شکل ظاهری بالا باشد

10. So it's complex stuff, this polyphony or this counterpoint.
[ترجمه ترگمان]این چیزی پیچیده است، این چند صدایی یا این کنترپوان است
[ترجمه گوگل]بنابراین چیز پیچیده ای است، این پلیفونیک یا این کنتراست

11. This commentary, counterpoint, and debate is worth pondering.
[ترجمه ترگمان]این تفسیر، کنترپوان، و بحث ارزش فکر کردن را دارد
[ترجمه گوگل]این تفسیر، کنفدراسیون و بحث، ارزش محاسبه است

12. Margaret chose a counterpoint life filled with tortuous romances and unabashed indulgence.
[ترجمه ترگمان]مارگارت زندگی counterpoint را انتخاب کرد که پر از رمان های پر پیچ وخم و indulgence بی شرمانه بود
[ترجمه گوگل]مارگارت زندگی پاره پاره ای را که پر از عاشقانه های عجیب و غریب و آرامش بی پایان است انتخاب کرد

13. The painting portrayed the beauty of nature as counterpoint to that of a human body.
[ترجمه ترگمان]نقاشی زیبایی طبیعت را به عنوان نقطه مقابل بدن انسان به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]این نقاشی زیبایی طبیعت را به عنوان یک نقطهنظره از یک بدن انسان به تصویر کشیده است

14. Its counterpoint was a dramatic ivory smoking jacket with satin lapels, worn with long, full pants with permanent creases.
[ترجمه ترگمان]counterpoint یک ژاکت پشمی رنگ از عاج داشت که با یقه بلند پوشیده شده بود و شلوار دراز و گشادی که همیشه مرتب بود، پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]مخالف آن یک ژاکت سیگار کشیدن اسطوخودوس با لاتین ساتن بود که با شلوارهای بلند و شلوار با چرم دائمی پوشیده شده بود

15. The dark curtains make an interesting counterpoint to the lighter walls.
[ترجمه ترگمان]پرده های تیره رنگ، نقطه مقابل جذابی را به دیواره ای روشن تر می دهند
[ترجمه گوگل]پرده های تیره یک قرارداد جالب با دیوارهای سبک تر را ایجاد می کنند

پیشنهاد کاربران

ترکیب تناقضات

وزنه ی تعادل. پارسنگ. وزنه ی مخالف

درهم آمیزی ناسازگاری ها

دربرابر هم گذاشتن_ درهم آمیزی ناسازگاری ها

counterpoint ( موسیقی )
واژه مصوب: کنترپوان
تعریف: اختلاط دو یا چند خط لحنی با توجه به استقلال هریک از آنها و اصول فنی حاکم بر این اختلاط


کلمات دیگر: