کلمه جو
صفحه اصلی

dock


معنی : لنگر گاه، بارانداز، جای محکوم یا زندانی در محکمه، جاخالی کردن، کوتاه کردن، بریدن
معانی دیگر : اسکله، بندرگاه، (کشتی را) به لنگرگاه راندن یا آوردن، پهلو گرفتن، لنگر انداختن، (فضانوردی) چند سفینه را به هم وصل کردن (در فضا)، (محل حفاری شده و دارای دروازه های آهنین برای نگهداری یا تخلیه ی آب که کشتی را در آن تعمیر یا بارگیری می کنند) بارانداز، حوض، تعمیرگاه کشتی، حوضچه ی بازسازی، کارگاه کشتی سازی، آبراه کوتاه (برای لنگراندازی کشتی ها)، (ترن و کامیون) سکوی بارگیری، (در فرودگاه) تعمیرگاه هواپیما، (در دادگاه) محل قرارگیری متهم، (گیاه شناسی) ریواس، ترشک (جنس rumex از خانواده ی buckwheat)، دم بریدن، دم کل کردن، (انتهای چیزی را) بریدن، حذف کردن، ستردن، جریمه کردن، (از حقوق و غیره) کسر کردن، تاوان گرفتن، دم (دم جانور بدون پشم یا موی آن)، دم بریده، کوته دم، موقوف کردن

انگلیسی به فارسی

اسکله، بارانداز، لنگر گاه، جای محکوم یا زندانی در محکمه، جاخالی کردن، بریدن، کوتاه کردن


بارانداز، لنگرگاه، بریدن، کوتاه کردن، جاخالی کردن، موقوف کردن، جای محکوم یا زندانی در محکمه


انگلیسی به انگلیسی

• wharf, pier; tail, stub; prisoner's seat in a courtroom
bring a boat to a dock; cut the end of a body part (esp. the tail of an animal); deduct; connect a laptop computer to an anchoring station which supplies electricity and input-output resources (computers)
a dock is an enclosed area of water where ships are loaded, unloaded, or repaired.
when a ship docks, it comes into a dock.
in a law court, the dock is the place where the person accused of a crime stands or sits.
to dock someone's income means to keep back some of the money.

دیکشنری تخصصی

[سینما] انبار (وسایل صحنه )
[عمران و معماری] حوض تعمیر - سکوی پهلوگیر - سکوی توقف - بار انداز
[کامپیوتر] لنگرگاه - لنگر انداختن - به مکانی منتقل کردن . بسیاری از برنامه های کاربردی به کاربر امکان می دهند تا جعبه ی ابزارها را از مکان پیش فرض به محل جدیدی، در کناره، بالا یا پایین پنجره منتقل کند. به این محل " لنگر اندازی جعبه ابزار " می گویند.
[زمین شناسی] حوضچه
[صنعت] بار انداز، سکو
[ریاضیات] لنگرگاه، بارانداز

مترادف و متضاد

لنگر گاه (اسم)
dock, harbor, anchorage, grappling, haven, levee, dockage, harborage, berth, pier, port, riding

بارانداز (اسم)
dock, jetty, wharf

جای محکوم یا زندانی در محکمه (اسم)
dock

جاخالی کردن (فعل)
dock, levant

کوتاه کردن (فعل)
curtail, abbreviate, abridge, brief, shorten, truncate, dock, formulate, stag, clip

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

waterfront


Synonyms: berth, embarkment, harbor, jetty, landing, landing pier, levee, lock, marina, pier, quay, slip, wharf


land on the waterfront


Synonyms: anchor, berth, drop anchor, hook up, join, link up, moor, put in, rendezvous, tie up, unite


Antonyms: set sail, ship out


جملات نمونه

1. in dock
(انگلیس ـ عامیانه) در دست تعمیر،در تعمیرگاه

2. it was necessary to dock some of the sentences
لازم بود که برخی از جملات حذف شوند.

3. the ship came into dock
کشتی پهلو گرفت.

4. to put in the dock
متهم کردن

5. my car is in the dock this week
این هفته دارند ماشینم را تعمیر می کنند.

6. the pilot sidled the boat up the dock
ناخدا قایق را یک وری به اسکله برد.

7. the salvage from the beached ship laid on the dock
چیزهای رهانیده شده از کشتی به گل نشسته روی اسکله قرار داشتند.

8. We took the children to the dock to see the ships.
[ترجمه ترگمان]ما بچه ها را به اسکله بردیم تا کشتی ها را ببینند
[ترجمه گوگل]ما بچه ها را برای بارگیری کشتی ها به اسکله بردیم

9. A car pulled up at the dock.
[ترجمه ترگمان] یه ماشین تو اسکله کشیده شد
[ترجمه گوگل]یک ماشین در حیاط کشیده شد

10. A crowd was waiting at the dock to greet them.
[ترجمه ترگمان]جمعیت در کنار اسکله منتظر آن ها بود تا به آن ها خوش آمد بگوید
[ترجمه گوگل]یک جمعیت در حوالی ایستاده بود تا آنها را خوش آمد بگوید

11. It used to be fashionable to dock horses' tails.
[ترجمه ترگمان]برای لنگر انداختن اسب ها مد روز بود
[ترجمه گوگل]برای دمیدن اسبها، مد روز به نظر می رسید

12. The dockers disburdened the merchandise at the dock.
[ترجمه ترگمان]با این حال که این مواد مخدر را با آن حال می کرد که آن را در بندر گاه می کرد
[ترجمه گوگل]انبارها کالا را در حوض جمع کرده اند

13. The company has threatened to dock the officers' pay.
[ترجمه رضا حیدری] شرکت هشدار داده است که حقوق کارمندان را کم میکند
[ترجمه ترگمان]این شرکت تهدید کرده است که به ماموران پرداخت خواهد داد
[ترجمه گوگل]این شرکت تهدید کرده است که حقوق و مزایای افسران را بپوشاند

14. The defendant seemed nervous as he left the dock and stepped up to the witness box.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از بندر خارج شد، متهم عصبی به نظر می رسید و به جایگاه شهود رفت
[ترجمه گوگل]متهم به نظر می رسید عصبی به نظر می رسید چون او حوض را ترک کرد و به جعبه شاهد رفت

15. He threatens to dock her fee.
[ترجمه ترگمان]او تهدید می کند که دستمزدش را بگیرد
[ترجمه گوگل]او تهدید می کند تا هزینه ی او را بپوشاند

It was necessary to dock some of the sentences.

لازم بود که برخی از جملات حذف شوند.


He was docked $20 for repeated tardiness.

به خاطر تأخیر مکرر بیست دلار جریمه شد.


the docks of Booshehr

اسکله‌های بوشهر


The ship came into dock.

کشتی پهلو گرفت.


docking manoeuvers

حرکات لازم برای پهلوگیری


the docking of the two spaceships

اتصال دو سفینه‌ی فضایی


My car is in the dock this week.

این هفته دارند ماشینم را تعمیر می‌کنند.


to put in the dock

متهم کردن


a docked horse

اسب دم کل


He had docked the tail and ears of his dogs.

او گوش و دم سگهای خود را بریده بود.


اصطلاحات

in dock

(انگلیس ـ عامیانه) در دست تعمیر، در تعمیرگاه


پیشنهاد کاربران

متصل کردن ( پزشکی )

سکوی بارگیری

جایگاه محکومان

استقرار

When the ship docked at Southampton he was rushed to hospital
وقتی کشتی در ساوت همپتون لنگر انداخت. . . .

نوار ابزار در کامپیوتر.

اسکله

dock ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: حوضچه 2
تعریف: آبگیر مصنوعی بزرگی که امکان آب گیری و تخلیۀ آن همواره وجود دارد و همین امر امکان ورود و خروج شناورهای سنگین را فراهم می کند |||متـ . حوضچۀ تعمیرات


کلمات دیگر: