کلمه جو
صفحه اصلی

coincidence


معنی : تصادف، توافق، انطباق، اقتران، همرویداد
معانی دیگر : اتفاق، تطابق، همانندی، همسانی، سازگاری، همزمانی، تقارن، مصادف بودن با

انگلیسی به فارسی

انطباق


تصادف، توافق، اقتران، انطباق، هم روی داد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the chance occurrence of two events at the same time, or any other such correspondence of things.
مترادف: concurrence, fortuitousness, simultaneity
مشابه: accident, concomitance, congruity, consonance, correspondence, fluke, haphazard, happenstance, luck, serendipity

- What a coincidence that you called just as I was thinking of you!
[ترجمه رها] چه تصادفی که همان موقع که من داشتم بهت فکر می کردم تماس گرفتی.
[ترجمه ترگمان] چه تصادفی که درست همان طور که من به تو فکر می کردم، زنگ زدی!
[ترجمه گوگل] چه تصادفی است که شما به همان اندازه که به تو فکر کرده ام، نامیده ام!
- It was a strange coincidence that the woman sitting next to me on the airplane had children with the same names as mine.
[ترجمه محمد] چه تصادف عجیبی که زنی که کنار من توی فرودگاه نشسته بود بچه هایی داشت که اسمشون مثل اسم من بود
[ترجمه ترگمان] تصادف عجیبی بود که زنی کنار من روی هواپیما نشسته بود
[ترجمه گوگل] این یک تصادف عجیب و غریب بود که زن نشسته کنار من در هواپیما فرزندان با اسامی مشابه با من داشت

• chance occurrence, unforeseen event; occurrence of two or more events at the same time; condition of occupying the same place at the same time
a coincidence happens when two or more things occur at the same time by chance.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تلاقی وقایع
[بهداشت] هم بروزی
[ریاضیات] انطباق

مترادف و متضاد

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

انطباق (اسم)
coincidence, adaptation, conformity, synchrony, synchronism, parallax, self-identity

اقتران (اسم)
coincidence, conjunction, conjuncture

هم رویداد (اسم)
coincidence

agreement; coexistence


Synonyms: accompaniment, accord, accordance, collaboration, concomitance, concurrence, conformity, conjunction, consonance, correlation, correspondence, parallelism, synchronism, union


Antonyms: clash, deviation, difference, disagreement, divergence, mismatch


accidental happening


Synonyms: accident, chance, eventuality, fate, fluke, fortuity, happening, happy accident, incident, luck, stroke of luck


Antonyms: design, plan, scheme


جملات نمونه

1. by coincidence
برحسب تصادف،اتفاقا

2. is it a coincidence that all the complaints are signed by these three brothers?
آیا تصادفی است که کلیه ی شکایات توسط این سه برادر امضا شده است ؟

3. Mr. Berry said the timing was a coincidence and that his decision was unrelated to Mr. Roman's departure.
[ترجمه ترگمان]آقای بری گفت که زمانش تصادفی است و تصمیم او به عزیمت آقای رم ربطی ندارد
[ترجمه گوگل]آقای بری گفت زمان بندی یک تصادف بود و تصمیم وی با رد آقای رم ارتباطی نداشت

4. There is no such thing as a coincidence in this world, there is only the inevitable.
[ترجمه ترگمان]چنین چیزی وجود ندارد که در این جهان تصادفی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]چنین چیزی به عنوان یک تصادف در این دنیا وجود ندارد، تنها اجتناب ناپذیر است

5. By coincidence, John and I both ended up at Yale.
[ترجمه ترگمان]تصادفی بود، من و \"جان\" هر دو به دانشگاه \"یل\" رفتیم
[ترجمه گوگل]به طور تصادفی، جان و من هر دو به پایان رسید در ییل

6. By a strange coincidence we happened to be travelling on the same train.
[ترجمه ترگمان]اتفاق عجیبی افتاد که ما با هم در یک قطار سفر می کردیم
[ترجمه گوگل]با اتفاقی عجیب و غریب، ما در همان قطار سفر کردیم

7. By a fortunate coincidence, a passer-by heard her cries for help.
[ترجمه ترگمان]تصادفی، یک راه گذر، صدای فریاد او برای کمک به گوش رسید
[ترجمه گوگل]با یک تصادف خوش شانس، یک گذر از شنیدن صدای گریه او برای کمک

8. Meeting you here in Rome is a remarkable coincidence.
[ترجمه ترگمان]ملاقات شما در اینجا در رم یک تصادف جالب توجه است
[ترجمه گوگل]ملاقات شما در اینجا در رم یک تصادف قابل توجه است

9. Is it just a coincidence that the wife of the man who ran the competition won first prize?
[ترجمه ترگمان]آیا این تصادفی است که همسر مردی که مسابقه را اداره می کند جایزه اول را برنده است؟
[ترجمه گوگل]آیا این یک تصادف است که همسر مردی که مسابقه را اجرا کرد، جایزه اول را دریافت کرد؟

10. This could be a coincidence, but I think not.
[ترجمه ترگمان]این میتونه تصادفی باشه اما فکر می کنم نه
[ترجمه گوگل]این می تواند یک تصادف باشد، اما من فکر نمی کنم

11. What a coincidence that I was in Paris at the same time as you!
[ترجمه ترگمان]چه تصادفی بود که من در پاریس در یک زمان در پاریس بودم!
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی افتاد که من همزمان با شما در پاریس بودم

12. It can't be a mere coincidence that they left at the same time.
[ترجمه ترگمان]این تصادفی نیست که اونا همزمان با هم رفتن
[ترجمه گوگل]این نمی تواند صرفا تصادفی باشد که در همان زمان باقی مانده است

13. Just by coincidence, I met my old school-mate again fifty years later.
[ترجمه ترگمان]درست به خاطر تصادف، من دوباره پنجاه سال بعد، معاون مدرسه قدیمی خودم را دیدم
[ترجمه گوگل]فقط با تصادف، دوباره مکتب قدیمیم را پنجاه سال بعد ملاقات کردم

14. It's not a coincidence that none of the directors are women .
[ترجمه ترگمان]این تصادفی نیست که هیچ یک از کارگردانان زن باشند
[ترجمه گوگل]این یک تصادف نیست که هیچ کدام از مدیران زن نیستند

is it a coincidence that all the complaints are signed by these three brothers?

آیا تصادفی است که کلیه‌ی شکایات توسط این سه برادر امضا شده است؟


by coincidence

برحسب تصادف، اتفاقاً


پیشنهاد کاربران

مطابقت با . . .
تلاقی

رخداد، رخداد هم زمانی

auspicious coincidence : حسن تصادف

همزمانی دو یا چند اتفاق بدون هیچ رابطه علت و معلولی
Synchronicity

رخداد تصادفی

تلپاتی هم معنی میده

تصادف
example:
?Where are you going
I'm going to Spain.
That's a coincidence. I'm going to Spain next week

اتفاق تصادفی

۱. مطابقت
۲. هماهنگی
۳. هم مکانی
۴. هم زمانی
۵. برابری
۶. توافق
۷. انطباق

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن

Coincidence ::: تصادف ، تطابق

Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

two things happening in the same time

همزمانی تصادفی

هم فِتادگی ( هم فِتادی ) = coincidence

اتفاقی

a striking occurrence of two or more events at one time apparently by mere chance
اگه دوست داشتید لایک کنید 😊


کلمات دیگر: