کلمه جو
صفحه اصلی

conductor


معنی : راهنما، رهبر ارکستر، رسانا، هادی، مسئول بلیط
معانی دیگر : رهبر دسته ی آوازخوان، (برق و گرما و غیره) رسانا، رسانگر، رهنما، بلد، مدیر، گرداننده، (ترن و اتوبوس) بلیطچی، کنترلچی قطار، رئیس قطار، کمک راننده

انگلیسی به فارسی

هادی، رسانا


رهبر ارکتسر، راهنما، رسانا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the director of a musical group.
مشابه: leader

(2) تعریف: any substance that allows passage of heat, electricity, or sound.

(3) تعریف: the official on a passenger train, bus, or streetcar who collects payment.

(4) تعریف: one who conducts, leads, or guides.
مشابه: guide, pilot

• person who conducts (an orchestra or other musical ensemble); ticket collector (on a bus, train, etc.); manager; substance that transmits (heat, etc.)
the conductor of an orchestra or choir is the person who conducts it.
a conductor is a substance that heat or electricity can pass through or along.
see also bus conductor.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] رسانا، رسانگر، هادى
[سینما] رهبر ارکستر
[عمران و معماری] هادی
[کامپیوتر] رسانا هادی
[برق و الکترونیک] رسانا 1. ماده ای که به دلیل مقاومت الکتریکی کم، جریان الکتریکی را به خوبی عبور می دهد، مانند فلزاتی نظیر آلومینیم، مس، طلا، سرب، نیکل، پلاتین، نقره و قلع، ضمن آنکه کربن، پلاستیک آغشته به کربن، و آب نمک نیز از مواد رسانا به شمار می روند . 2. ماده ای که مشابه با رساناهای الکتریسیته، انرژی گرمایی را از خود عبور می دهد. 3. موادی نظیر شیشه یا پلاستیک شفاف، یا مایع زلال که نور مرئی را از خود عبور می دهند. - رسانا، هادی
[مهندسی گاز] هادی
[نساجی] هادی - رسانا
[ریاضیات] کارفرما، مدیر، رسانا، هادی، ممیز، هدایت کننده

مترادف و متضاد

leader


راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

رهبر ارکستر (اسم)
maestro, bandmaster, conductor

رسانا (اسم)
conductor

هادی (اسم)
guide, conductor, directrix, steerer, directress

مسئول بلیط (اسم)
conductor

Synonyms: director, guide, maestro, manager, marshal, master, supervisor


جملات نمونه

1. the conductor of the orchestra bowed to the audience
رهبر ارکستر به حضار تعظیم کرد.

2. a masterful orchestra conductor
رهبر ارکستر پر تحکم

3. copper is a good conductor
مس رسانای خوبی است.

4. we are waiting for the conductor to give us a lead
منتظر رهبر ارکستر هستم که ما را رهبری کند.

5. a wire can be a linear conductor
سیم می تواند یک رسانای طولی باشد.

6. The bus conductor is being reviled by a rude man.
[ترجمه Mitra] کمک راننده قطار از سوی مرد بی ادبی مورد بی احترامی قرار گرفت.
[ترجمه ترگمان]رهبر قطار به وسیله یک مرد بی ادب از او دوری می کند
[ترجمه گوگل]هادی اتوبوس توسط یک مرد بی ادب سوگواری می شود

7. The woman conductor kindly responded to my question.
[ترجمه Moeip] راهنمای زن با لطافت و مهربانی، سوال مرا پاسخ داد.
[ترجمه ترگمان]راهنما با مهربانی به سوال من جواب داد
[ترجمه گوگل]مربی زن مهربانانه به سوال من پاسخ داد

8. Wood is a poor conductor of heat.
[ترجمه غ] چوب رسانای گرمای ضعیف است
[ترجمه SSSsss] چوب خیلی کم رسانای گرما است
[ترجمه ترگمان]وود a از گرمای هوا است
[ترجمه گوگل]چوب یک گرما ضعیف است

9. 'Tickets please!' bawled the conductor.
[ترجمه Milad] مسئول بلیط قطار گفت:بلیط لطفا!
[ترجمه ترگمان]بلیط لطفا رهبر ارکستر فریاد زد:
[ترجمه گوگل]لطفا بلیط بپردازید! هادی هجوم آورد

10. After the orchestra had tuned up, the conductor walked on to the stage.
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه ارکستر به صدا درآمد، رهبر ارکستر به روی صحنه رفت
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه ارکستر تنظیم کرد، هادی وارد مرحله شد

11. The conductor blew his whistle, and the tram stopped.
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر سوت خود را زد و ترن متوقف شد
[ترجمه گوگل]هادی سوتش را لرزاند و تراموا متوقف شد

12. He became a world famous conductor.
[ترجمه Sadra] او به بهترین رهبر ارکستر جهان تبدیل شد
[ترجمه شیما فرشادی] او به سرشناس ترین ( معروف ترین ) رهبر ارکستر جهان تبدیل شد
[ترجمه ش85.74] او ( مذکر ) به معروف ترین رهبر ارکستر جهان تبدیل شد
[ترجمه بدون نام] او یک رهبر ارکستر مشهور جهان شد
[ترجمه ترگمان]او به رهبر مشهوری تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او به سرشناس معروف جهان تبدیل شد

13. The conductor waited for dead silence before commencing the performance.
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر قبل از شروع اجرای اجرا در سکوت منتظر ماند
[ترجمه گوگل]هادی پیش از آغاز عملکرد به سکوت مرده منتظر ماند

14. Coming onto the platform now is tonight's conductor, Jane Glover.
[ترجمه ترگمان]رفتن به سکوی ایستگاه اکنون رهبر ارکستر، جین گلاور \"است\"
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بر روی پلت فرم، سرپرست امشب، جین گلور است

15. Wood is a poor conductor of sound.
[ترجمه ترگمان]وود رهبر ضعیف صدا است
[ترجمه گوگل]چوب یک صدا ضعیف است

16. Under its new conductor, the orchestra has established an international reputation.
[ترجمه ترگمان]این ارکستر، تحت رهبری جدید خود، شهرتی بین المللی کسب کرده است
[ترجمه گوگل]ارکستر تحت رهبر جدید خود یک شهرت بین المللی ایجاد کرده است

17. There's nothing quite like a real train conductor to add color to a quotidian commute.
[ترجمه ترگمان]چیزی شبیه به یک رهبر قطار واقعی وجود ندارد که رنگ را به رفت و آمد quotidian اضافه کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز کاملا شبیه یک قطار واقعی قطار برای اضافه کردن رنگ به رفت و آمد کویتی است

The conductor of the orchestra bowed to the audience.

رهبر ارکستر به حضار تعظیم کرد.


Copper is a good conductor.

مس رسانای خوبی است.


پیشنهاد کاربران

بلیط جمع کن یا بلیط فروش در قطار، اتوبوس و. . .

کسی که نوازندگان را همراهی می کند. .

conductor ( شیمی )
واژه مصوب: رسانا
تعریف: هر ماده که بتواند گرما یا الکتریسیته را از نقطه‏ای به نقطۀ دیگر برساند

1 - رهبر ارکستر
2 - جمع کننده بلیط قطار ( در آمریکا )
3 - رسانا
wood is a poor conductor

شاگرد شوفر

( nown )
A canductor is a person who stands in front of an orchestra and directs musican
رهبر ارکستر
کانون زبان ایران

The conductor raised his baton

درر کانون زبان به معنای رهبر ارکستر و یا همان رهبر نوازدگان امده است و جمله مربوطه a conductor is a person who stands in a front of an orchestra and directs musicians
لایک یادتون نره♥️♥️

[تلویزیون و رادیو]

برنامه ریز ، برنامه چین ، برنامه گذار

رهبر ارکستر
رهبر نوازندگان

کنترلچی معدن

راهنمای موزه

رئیس

رهبر و راهنمایی کننده

رهبر ارکستر
معمولا کسی که با اشاره برای نمایش اهنگ کمک میکند

هادی جریان برق


A canductor is a person who stands in front of an orchestra and directs musicans

رهبر ارکستر

در کتاب کانون زبان میشه a conductor is a person who stand in front of an orchestra and direct musicians

در کتاب کانون زبان میشه a conductor is a person who stand in front of an orchestra and direct musicians
معنیش میشه رهــبر ارکـــســتــر، راهنمــــآ

کسی که جلو یه چوب داره جلو کسایی آهنگ میزنن وایساده و داره راهنماییشون می کنه


تو کانون زبان این معنی رو میده:
A canductor is a person who stands in front of an orchestra and directs musicans

رهبر ارکستر. رهبر نوازدگان

راهنمای نوازندگان_رئیس ارکستر

راهنمای نوازندگان_رهبر ارکستر

رهبر ارکست


کلمات دیگر: