کلمه جو
صفحه اصلی

bleach


معنی : سفید کننده، سفید کردن، سفید شدن
معانی دیگر : (با نور آفتاب یا مواد شیمیایی) رنگ چیزی را بردن، رنگ چیزی را پراندن، رنگ رفته کردن، رنگ مو را کم رنگ کردن، ماده ی رنگ زدا، رنگبر، (موی سر) کم رنگ ساز، روشن کننده، بی رنگ کردن یا شدن، رنگ پریده شدن یا کردن، سفید سازی، رنگبری، رنگ زدایی، سفید شدن بوسیله شستن با وسایل شیمیایی، ماده ای که برای سفید کردن هرچیزی بکار رود

انگلیسی به فارسی

سفید شدن به‌وسیله‌ی شستن با وسایل شیمیایی، سفیدکردن، ماده‌ای که برای سفید کردن (هرچیزی)به‌کار رود


سفید کننده، سفید کردن، سفید شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bleaches, bleaching, bleached
• : تعریف: to make white or lighter in color by using a chemical agent or sunlight.
مترادف: blanch, lighten, whiten
مشابه: dim, etiolate, fade, pale
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become white or paler in color.
مترادف: blanch, lighten, whiten
متضاد: darken
مشابه: dim, etiolate, fade, pale
اسم ( noun )
(1) تعریف: a chemical substance used as a bleaching agent.
مترادف: lightener, whitener
مشابه: chlorine, hydrogen, peroxide

(2) تعریف: the act or process of bleaching.

• chlorine product used for whitening; act of whitening
make white, whiten
to bleach material or hair means to make it white or pale, by using a chemical or by leaving it in the sun.
bleach is a chemical that is used to make cloth white, or to clean things thoroughly.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] 1- (با نور آفتاب یا مواد شیمیایی ) رنگ چیزى را بردن، رنگ چیزى را پراندن، رنگ رفته کردن، رنگ مو را کم رنگ کردن 2- سفید کردن، بی رنگ کردن یا شدن، رنگ پریده شدن یا کردن 3- سفید سازى، رنگبرى، رنگ زدایی 4- ماده ى رنگ زدا، رنگبر، (موى سر) کم رنگ ساز 5- رنگ رفتگی، بی رنگی، رنگ پریدگی
[سینما] داروی بلیچ - ظهور
[نساجی] رنگبری - سفیدگری

مترادف و متضاد

Antonyms: blacken, darken, yellow


whiten


سفید کننده (اسم)
bleach

سفید کردن (فعل)
whiten, bleach, whitewash

سفید شدن (فعل)
become white, whiten, bleach, turn white, blanch, blench

Synonyms: achromatize, blanch, blench, decolor, decolorize, etiolate, fade, grow pale, lighten, make pale, peroxide, wash out


جملات نمونه

1. the best bleach for my hair
بهترین ماده ی رنگبر برای گیسوی من

2. These products don't bleach the hair.
[ترجمه hamed] این محصول موی شما را سفید نمی کند.
[ترجمه ترگمان]این فراورده ها، موها را سفید کننده نمی کنند
[ترجمه گوگل]این محصولات مو را سفید نکنید

3. Peroxide is a bleach and an antiseptic.
[ترجمه ترگمان]Peroxide سفید کننده و یک ضد عفونی کننده است
[ترجمه گوگل]پراکسید سفید کننده و ضد عفونی کننده است

4. Use bleach to lighten the wood.
[ترجمه ترگمان]از سفید کننده برای روشن کردن چوب استفاده کنید
[ترجمه گوگل]برای روشن کردن چوب از سفید کننده استفاده کنید

5. They used bleach to kill any germs in the sink and drain.
[ترجمه ترگمان]آن ها از سفید کننده برای کشتن هر گونه میکروب در سینک و فاضلاب استفاده کردند
[ترجمه گوگل]آنها برای پاک کردن هر گونه میکروب در سینک و تخلیه از سفید کننده استفاده می کردند

6. She scrubbed the counters down with bleach.
[ترجمه ترگمان]خونه رو با سفید کننده تمیز کرد
[ترجمه گوگل]او شمارنده ها را با سفید کننده خراشیده کرد

7. The sun will bleach the hairs on your face.
[ترجمه ترگمان]خورشید موهای صورتت رو سفید کننده می کنه
[ترجمه گوگل]خورشید موها را بر روی صورتتان سفید می کند

8. Most bottles of bleach have childproof lids.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بطری هایی که سفید کننده دارند lids childproof دارند
[ترجمه گوگل]اکثر بطری های سفید کننده دارای پوشش های ضدعفونی کننده هستند

9. She left the cloth in the sun to bleach.
[ترجمه ترگمان]اون پارچه رو توی آفتاب گذاشت تا سفید کننده بشه
[ترجمه گوگل]او پارچه را در خورشید برای سفید کردن ترک کرد

10. There's a really strong smell of bleach in the corridor.
[ترجمه ترگمان]بوی قوی سفید کننده در راهرو هست
[ترجمه گوگل]بوی واقعا قوی سفید کننده در راهرو وجود دارد

11. Use some bleach on this shirt.
[ترجمه ترگمان]از سفید کننده روی این پیراهن استفاده بکنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از برخی از سفید کننده در این پیراهن

12. Everybody circled up like wagon trains around the bleach vats and wood room and even the goddamn lunch table.
[ترجمه ترگمان]همه مثل واگن استیشن دور هم جمع شدند و دور میز چوبی و حتی یک میز ناهار لعنتی دور هم جمع شدند
[ترجمه گوگل]همه مثل قطارهای واگن در اطراف حوض های سفید کننده و اتاق چوب و حتی میز ناهار خسته و عصبی سرازیر شدند

13. To play the part(Sentence dictionary), Kensit had to bleach her hair and gain 20 pounds.
[ترجمه ترگمان]برای بازی کردن قسمت (حکم جمله)، Kensit باید موهایش را سفید کرده و ۲۰ پوند به دست آورد
[ترجمه گوگل]برای بازی کردن بخشی (دیکشنری حکم)، Kensit مجبور بود موهای خود را سفید کند و 20 پوند بدست آورد

14. A single sip of bleach is not toxic, but an overdose of Tylenol can kill you.
[ترجمه ترگمان]یک جرعه از سفید کننده سمی نیست اما مصرف بیش از حد of می تواند شما را بکشد
[ترجمه گوگل]یک لکه سفید سفید کننده سمی نیست، اما مصرف بیش از حد تیلنول می تواند شما را بکشد

15. Concentrated bleach can be diluted with water.
[ترجمه ترگمان]سفید کننده غلیظ را می توان با آب رقیق کرد
[ترجمه گوگل]سفید کننده غلیظ می تواند با آب رقیق شود

the sun-bleached sand of that quiet beach

شن‌های آن ساحل آرام که خورشید آنها را سفید کرده بود


She has bleached her hair.

او گیسوی خود را کم‌رنگ (دکلره) کرده است.


the best bleach for my hair

بهترین ماده‌ی رنگ‌بر برای گیسوی من


پیشنهاد کاربران

دکلره کردن

رنگ بَرداری ( کردن )

پاک کردن، از بین بردن

در موارد خاص همان "وایتکس" خودمان هم معنی می دهد. ( کاربرد عامیانه در ایران )

She bleached her hair
موهاشو بی رنگ کرده ( دکلره )

رنگ چیزی را بردن.

verb
[ obj] : to remove color or dirt and stains from ( hair, clothing, etc. ) especially through the effect of sunlight or by using chemicals : to make ( something ) whiter or lighter in color
Those pants will look nicer if you bleach them. [=use bleach to◀️ make them cleaner and whiter]
◀️bones bleached white by/in the sun
◀️She bleached her hair blonde.

noun
[noncount] : a strong chemical that is used to make something clean or white

You should have drank the bleach instead of putting it in your hair

استفاده از سفیدکننده یا وایتکس
مثلا روی شلوارهای جین نوشته:
Do not bleach
یعنی ( برای تمیز کردن این ) از سفیدکننده استفاده نکنید


کلمات دیگر: