کلمه جو
صفحه اصلی

bulb


معنی : پیاز، پیاز گل، لامپ چراغ برق، لامپ برق
معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیاز، سوخ، تابانه، هر چیز پیاز مانند، لامپ، ریشه ی پیاز مانند، ریشه ی قلمبه، گیاهی که از پیاز بروید، گیاه پیازی، (کالبدشناسی) قلمبه شدگی بافت ها و اندام ها (مانند پیاز مو)، لامپ چراه برق، هر نوع برامدگی یاتورم شبیه پیاز

انگلیسی به فارسی

لامپ چراغ برق، پیاز گل، هر نوع برآمدگی یا تورم شبیه پیاز


لامپ برق


لامپ، پیاز، پیاز گل، لامپ چراغ برق، لامپ برق


انگلیسی به انگلیسی

• light bulb, lamp; tuber, glomus
a bulb or light bulb is the glass part of an electric lamp.
a bulb is also an onion-shaped root that grows into a plant.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plant bud that begins to grow underground.

- a tulip bulb
[ترجمه ترگمان] یک لامپ لاله
[ترجمه گوگل] لامپ لامپ
- onion bulbs
[ترجمه ترگمان] پیاز پیاز
[ترجمه گوگل] لامپ های پیاز

(2) تعریف: any bulging or round part.

- the bulb of a turkey baster
[ترجمه ترگمان] یه لامپ - یه بوقلمون
[ترجمه گوگل] لامپ بسکی بوقلمون

(3) تعریف: a lighting device that is made of rounded glass and is inserted into an electrical fixture.

دیکشنری تخصصی

[سینما] لامپ
[برق و الکترونیک] حباب
[نساجی] لامپ - حباب - برآمدگی
[ریاضیات] توپی، تابانه، لامپ

مترادف و متضاد

پیاز (اسم)
bulb, onion

پیاز گل (اسم)
bulb

لامپ چراغ برق (اسم)
bulb

لامپ برق (اسم)
bulb, light bulb

globular object


Synonyms: ball, bunch, corm, corn, globe, head, knob, nodule, nub, protuberance, swelling, tuber, tumor


جملات نمونه

1. light bulb
لامپ (برق)

2. the bulb of a syringe
بدنه ی سرنگ

3. the bulb of a thermometer
شکم (بخش برآمده ی) حرارت سنج

4. a flower bulb
پیاز گل

5. a tulip bulb
پیاز لاله

6. an onion bulb
پیاز (یا ریشه ی) پیاز

7. this light bulb needs renewing
این لامپ باید عوض شود.

8. a single light bulb glared in the center of the room
یک لامپ در وسط اتاق می درخشید (نور افشانی می کرد).

9. an electric light bulb
لامپ برقی

10. when the light bulb burned out, he grabbled for matches
وقتی که لامپ سوخت کورمال کورمال به جستجوی کبریت پرداخت.

11. i screwed the light bulb into the socket
لامپ برق را در سرپیچ پیچاندم.

12. to screw a light bulb in
لامپ برق را در محل خود پیچاندن

13. A single light bulb dangled from the ceiling.
[ترجمه ترگمان]یک لامپ کوچک از سقف اویزان بود
[ترجمه گوگل]یک لامپ انفجاری از سقف

14. The dim bulb of the bedside lamp cast a soft radiance over his face.
[ترجمه ترگمان]نور ضعیف چراغ کنار تخت، پرتو ملایمی بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]لامپ کم نور لامپ کنار تخت، تابش نرم را روی صورتش قرار داده است

15. The stairwell was lit by a single bulb.
[ترجمه ترگمان]پلکان با یک لامپ روشن شده بود
[ترجمه گوگل]پله توسط یک لامپ روشن شد

16. Can you take out the clear bulb and put a pearl one in?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه لامپ روشن کنی و یه مروارید هم توش بذاری؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید لامپ روشن را بیرون بیاورید و یک مرواریدی قرار دهید؟

17. This type of bulb screws into the socket.
[ترجمه ترگمان]این نوع لامپ به داخل سوکت آن ها وارد می شود
[ترجمه گوگل]این نوع پیچ ها را به سوکت وصل کنید

18. Cut each bulb in half vertically.
[ترجمه ترگمان]هر حباب را به صورت عمودی ببرید
[ترجمه گوگل]هر لامپ را به صورت عمودی برش دهید

19. I think the bulb over the sink is going to go. It's been flickering all evening.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم لامپ روی ظرفشویی قراره از بین بره تمام شب سوسو می زد
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که لامپ بر روی سینک می رود تمام شب در حال سوسو زدن است

a flower bulb

پیاز گل


a tulip bulb

پیاز لاله


an onion bulb

پیاز (یا ریشه‌ی) پیاز


an electric light bulb

لامپ برقی


the bulb of a syringe

بدنه‌ی سرنگ


the bulb of a thermometer

شکم (بخش برآمده‌ی) حرارت سنج


پیشنهاد کاربران

Another word for crying

حباب

پیاز _ لامپ برق

به قول میثم جان
کروی

گوی سان

درباره بیماری معده

پیازچه ( نه خود پیاز بلکه هر جوانه ای که زیر خاک شکل بگیره و ریشه بزنه مثل شکل پیاز )


کلمات دیگر: