کلمه جو
صفحه اصلی

alternative


معنی : چاره، شق، شق دیگر، پیشنهاد متناوب، دیگر، متناوب، متبادل، تناوبی، نوبتی، نوبهای
معانی دیگر : فرعی، ثانوی، گزین، راه یا کار دیگر، دگره، شق ثانی، گزینه، جگاره، (امریکا) وابسته به مدارس یا سازمان هایی که از روش های نوین یا غیر سنتی پیروی می کنند، واره ای، دو شقی

انگلیسی به فارسی

متناوب، تناوبی، دیگر، بدیل، جایگزین


شق، شق دیگر، پیشنهاد متناوب، چاره


جایگزین، چاره، شق، شق دیگر، پیشنهاد متناوب، دیگر، متناوب، متبادل، تناوبی، نوبتی، نوبهای


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of two or more possibilities; option.
مترادف: option
مشابه: choice, pick, preference, selection

- What do you think is the best alternative?
[ترجمه فائزه] فکر می کنید بهترین جایگزین چیست
[ترجمه مهدی غلامپور] فکر می کنیدبهترین گزینه کدام است؟
[ترجمه من] فکرمیکنید بهترین چاره چیست؟
[ترجمه F] فکر می کنید بهترین جایگزین چیست؟
[ترجمه S] بهترین جایگزین چیست چه فکری میکنید؟
[ترجمه ترگمان] فکر می کنید بهترین راه حل چیست؟
[ترجمه گوگل] فکر میکنید بهترین جایگزین؟

(2) تعریف: the choice of one or more options.
مترادف: choice, option
مشابه: pick, preference, selection

- The store gives customers the alternative of paying with a credit card or in cash.
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه به مشتریان امکان پرداخت کارت اعتباری یا پول نقد را می دهد
[ترجمه گوگل] فروشگاه به مشتریان امکان پرداخت کارت اعتباری و یا پول نقد را می دهد
- I'm sorry to do this, but I have no alternative.
[ترجمه ترگمان] متاسفم که این کار را کردم، اما چاره دیگری ندارم
[ترجمه گوگل] متاسفم که این کار را انجام می دهم، اما جایگزین ندارم
صفت ( adjective )
مشتقات: alternatively (adv.)
(1) تعریف: being one of two or more possibilities.

- Scientists in India offer an alternative explanation for this phenomenon.
[ترجمه smn] دانشمندان در هند یک توجیه ممکن رو برای این پدیده پیشنهاد دادند
[ترجمه پوران محمدی] در هندوستان ، دانشمندان توضیح دیگری برای این پدیده ارائه می دهند.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در هند یک توضیح جایگزین برای این پدیده ارائه می کنند
[ترجمه گوگل] دانشمندان در هند یک توضیح جایگزین برای این پدیده ارائه می دهند

(2) تعریف: offering or allowing a choice.
مترادف: optional
مشابه: allowable, alternate, permissible

- The store offers alternative payment methods.
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه روش های پرداخت جایگزین را پیشنهاد می کند
[ترجمه گوگل] فروشگاه روش های جایگزین ارائه می دهد

(3) تعریف: nontraditional or unconventional.
مترادف: nontraditional, unconventional
متضاد: regular
مشابه: progressive

- He expresses his unique views in an alternative newspaper.
[ترجمه ترگمان] او دیدگاه های منحصربفرد خود را در یک روزنامه جایگزین بیان می کند
[ترجمه گوگل] او دیدگاه های منحصر به فرد خود را در یک روزنامه جایگزین بیان می کند
- The hippies of the 1960s were not the first Americans to have an alternative lifestyle.
[ترجمه ترگمان] هیپی ها در دهه ۱۹۶۰ اولین آمریکایی نبودند که سبک زندگی جایگزین داشتند
[ترجمه گوگل] هیپی دهه 1960 اولین آمریکایی ها نبودند که شیوه زندگی جایگزین داشته باشند

• choice, option
optional
an alternative is one thing that can exist or that you can do instead of another. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. but still people try to find alternative explanations.
alternative is also used to describe something that is different from the usual things of its kind, especially when it is simpler or more natural, or not part of the establishment.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] شق، آلترناتیو
[سینما] متناوب
[حقوق] شق، چاره
[نساجی] متناوب - مترادف
[ریاضیات] روش، مقابل، فرض مقابل، تناوبی، جایگزین، گزینه، شق، راه، بدیل، دگرین، متناوب، چاره
[آب و خاک] جایگزین، گزینه

مترادف و متضاد

چاره (اسم)
alternative, remedy, recourse, means, makeshift, pis aller

شق (اسم)
alternative, possibility, gap, prick

شق دیگر (اسم)
alternative

پیشنهاد متناوب (اسم)
alternative

دیگر (صفت)
next, further, other, another, alternative

متناوب (صفت)
staggering, alternate, intermittent, alternative, alternating, periodic, sporadic, discontinuous, spasmodic

متبادل (صفت)
alternate, alternative, blackout, interchangeable, variant

تناوبی (صفت)
alternative, alternating

نوبتی (صفت)
intermittent, alternative, periodic, serial, periodical

نوبهای (صفت)
intermittent, alternative, malarial

other, alternate


Synonyms: another, back-up, different, flipside, other side, second, substitute, surrogate


possible choice


Synonyms: back-up, druthers, opportunity, option, other, other fish in sea, other fish to fry, pick, preference, recourse, redundancy, selection, sub, substitute, take it or leave it


Antonyms: compulsion, constraint, necessity, obligation, restraint


جملات نمونه

1. an alternative school
مدرسه ی غیر سنتی (نمونه)

2. always have an alternative plan because the original one may prove impractical
همیشه یک نقشه ی ثانوی داشته باش چون ممکن است نقشه ی اصلی عملی نباشد.

3. is there an alternative to going?
آیا جز رفتن می توان کاری کرد؟

4. since the road was closed we had to take an alternative route
چون جاده بسته بود مجبور شدیم از راه دیگری برویم.

5. Alternative medicines are now winning greater acceptance among doctors.
[ترجمه ترگمان]داروهای جایگزین اکنون در میان پزشکان پذیرش بیشتری کسب می کنند
[ترجمه گوگل]داروهای جایگزین در حال حاضر برنده پذیرش بیشتر در میان پزشکان هستند

6. It may be necessary to make alternative arrangements.
[ترجمه ترگمان]ممکن است برای ایجاد ترتیبات جایگزین لازم باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد که ترتیبات جایگزین داشته باشیم

7. New ways to treat arthritis may provide an alternative to painkillers.
[ترجمه ترگمان]روش های جدید برای درمان ورم مفاصل ممکن است جایگزین مصرف مسکن شود
[ترجمه گوگل]راه های جدید برای درمان آرتریت ممکن است جایگزین برای کمردرد باشد

8. Many support the former alternative, but personally I favour the latter .
[ترجمه ترگمان]بسیاری از گزینه قبلی حمایت می کنند، اما شخصا از دومی طرفداری می کنم
[ترجمه گوگل]بسیاری از جایگزین سابق را پشتیبانی می کنند، اما شخصا به نفع دوم می باشم

9. I had no alternative but to accept his offer.
[ترجمه ترگمان]من چاره دیگری نداشتم جز اینکه پیشنهادش را بپذیرم
[ترجمه گوگل]من هیچ جایگزینی برای پذیرفتن پیشنهاد او نداشتم

10. Amalgamation was the only alternative to going bankrupt.
[ترجمه ترگمان]Amalgamation تنها راه ورشکستگی بود
[ترجمه گوگل]ادغام تنها راه برای ورشکستگی بود

11. Motorists are advised to find an alternative route.
[ترجمه ترگمان]به رانندگان توصیه می شود که یک مسیر جایگزین پیدا کنند
[ترجمه گوگل]رانندگان توصیه می کنند مسیر دیگری پیدا کنند

12. The local authority may assist you to obtain alternative accommodation.
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی ممکن است به شما در کسب اقامت جایگزین کمک کنند
[ترجمه گوگل]مقامات محلی ممکن است به شما کمک کنند که محل سکونت خود را بدست آورید

13. There is a vegetarian alternative on the menu every day.
[ترجمه ترگمان]هر روز یک جایگزین گیاهی در منوی غذا وجود دارد
[ترجمه گوگل]هر روز جایگزین گیاهخواری در منو وجود دارد

14. Is there a viable alternative to prison?
[ترجمه ترگمان]آیا راهی برای زندان وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا یک جایگزین مناسب برای زندان وجود دارد؟

15. Group counselling is used as an alternative idea to punishment.
[ترجمه ترگمان]مشاوره گروهی به عنوان یک ایده جایگزین برای مجازات استفاده می شود
[ترجمه گوگل]مشاوره گروهی به عنوان یک ایده جایگزین برای مجازات استفاده می شود

Since the road was closed we had to take an alternative route.

چون جاده بسته بود مجبور شدیم از راه دیگری برویم.


Always have an alternative plan because the original one may prove impractical.

همیشه یک نقشه‌ی ثانوی داشته باش؛ چون ممکن است نقشه‌ی اصلی عملی نباشد.


is there an alternative to going?

آیا جز رفتن می‌توان کاری کرد؟


an alternative school

مدرسه‌ی غیرسنتی (نمونه)


پیشنهاد کاربران

One of two or more things that you can choose between.

گزینه ی دوم، گزینه ی دیگر، گزینه ی جایگزین یا جانشین

رویکرد

جایگزین

یک در میان

جانشین

دگرگزین

دگرگون پذیر ، دگرگون شونده ، تغییرپذیر ، عوض شونده

نوبتی_جای دیگری را گرفتن

انتخابی دیگر
انتخابی متفاوت

دگر گزینش
گزینشی دیگر

Replacement

راه حل

جانشین ، کمکی، ( در اینجا منظور افراد جایگزینی است که هنگام مراقبت از سالمندان یا معلولین به صورت پاره وقت به عنوان کمک کار اعضاء خانواده مراقب فرد به کار گرفته می شوند. )

گزینه

گزینه دیگر

صفت:
( of one or more things ) available as another possibility or choice. ( از یک یا چند مورد ) به عنوان امکان یا انتخاب دیگر در دسترس است.
"the various alternative methods for resolving disputes""روش های مختلف جایگزین برای حل اختلافات"

relating to activities that depart from or challenge traditional norms. مربوط به فعالیت هایی است که هنجارهای سنتی را رد می کنند
"an alternative lifestyle""شیوه زندگی جایگزین"
اسم:
one of two or more available possibilities. یکی از دو یا چند فرصت موجود.
"audiobooks are an interesting alternative to reading""کتاب های صوتی جایگزین جالب برای خواندن هستند"

جایگزین
جایگزین دیگر
جایگزین دیگری

دیگر
مثال:alternative seggestion

جایگزین، انتخابی دیگر، راه حل

بصورت صفت به معنای مقدم یا ارجع هم میباشد. مقدم بر حایگزینی. مقدم بر جای کسی را گرفتن
مثال: some persons are more alternative than others to representation

دیگری ، دیگر

●جایگزین، جانشین
● راه چاره، راه دیگر

جایگزین شونده

دو چیز که می توانند جای همدیگرو بگیرن آلترناتیو هستن، متاسفانه واژه مناسب آلترناتیو وجود نداره، از جانشین یا جایگزین یا جانشان می توان استفاده کرد ولی معنی دقیق نیستن

alternative یعنی یا این یا اون. . نه هم این و هم اون. .

گزینه ( انتخاب )

دگره، شق ثانی، شقوق مختلف، بدیل، گزینه

اتفاقی، تصادفی


as noun : گزینه / انتخاب ( دیگر )
as adj :
1. جایگزین
2. متفاوت / غیر معمول / غیر متعارف

تناوبی ، جایگزین، جانشین

بدیل

An alternative approach is to have a national curriculum which has a set of agreed key learning areas and national profiles of student progress for each area, while leaving the decisions about content to levels in the educational process such as state/territory department of education, school districts, and individual schools.
( روش ) جایگزین

جانشین

جایگزین - چاره

سلام ببخشید من می خوام بدونم معنی این جمله چی میشه ودر نهایت چه پاسخی می تونم بهش بدم


What are the alternative usage of social media?


خواهشا کمک کنین

شق
چاره
جایگزین
گزینه

What are the alternative usage of social media
استفاده های دیگری که از فضای مجازی می شود کرد، چیست؟

گزینشی یا انتخابی

آلترناتیو، گزینه جایگزین

جایگزین و جانشین

راهکارِ دیگر

انتخاب دیگر، مناسب ترین جانشین، جانشین مناسب، مناسب ترین مورد انتخاب.

دِگَرگُزین.

به گمانم درخورترین واژه برای ( آلترناتیو ) ، ( تَراگزین ) می باشد.
واژه های دیگری که با تراگزین همخانواده هستند: تَراگزینش، تَراگزینی و تَراگزینه
میتوان کارواژه ( تَراگزیدن ) هم از آن ساخت.
پیشوند ( تَر ) یا ( تَرا ) : پیشوندی است که به نام افزوده می شود تا ناهمسانی و تفاوت را با وجود داشتن همانندی و تشابه نشان دهد. برای نمونه فرد یا نهادی به ترتیب جایگزین فرد یا نهاد دیگر میشود ( همانندی و تشابه ) ولی فرد یا نهادجایگزین شده، خطی مشی و کارکرد جداگانه ای دارد ( ناهمانندی وتفاوت ) .

متناوب

حق انتخاب، راه دیگر، اختیار، بدیل، راه چاره

* اگر "صفت" باشد:

۱. دیگر
۲. جایگزین
۳. متناوب


* اگر "اسم" باشد:

۱. راه حل
۲. گزینه
۳. چاره

My alternative choices are not good enough = انتخاب های دیگر من به اندازه ی کافی خوب نیستند.

His alternative professor is gone = استادِ جایگزین او، رفته است.

alternating current ( AC ) = جریان متناوب

I don't have any other alternatives = من هیچ چاره/راه حل/گزینه دیگری ندارم.

an alternative idea, plan, etc. is different from the one you have and can be used instead


کلمات دیگر: