کلمه جو
صفحه اصلی

agglomeration


معنی : انباشتگی، توده، تراکم، انبار
معانی دیگر : بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، توده ی در هم آمیخته، تل، کپه، تجمع

انگلیسی به فارسی

تراکم، انباشتگی، توده، انبار


انگلیسی به انگلیسی

• pile, heap; mass; accumulation, cluster

دیکشنری تخصصی

[شیمی] بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، تراکم، توده ى در هم آمیخته، همجوش، تل، کپه، تجمع
[سینما] تراکم [ساختار دانه ای امولسیون ]
[عمران و معماری] انباشتگی - تراکم
[زمین شناسی] انباشتگی ،تراکم ،توده ،انبار ،کلوخه شدن
[نساجی] کلوخه شدن - پیوستن ذرات معلق به یکدیگر
[معدن] کلوخهسازی (عمومی فرآوری)
[پلیمر] کلوخه شدن، انباشتگی، توده در هم آمیخته
[آب و خاک] تجمع ،تراکم

مترادف و متضاد

انباشتگی (اسم)
amplitude, accumulation, reposition, agglomeration, cumulation, repletion

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

تراکم (اسم)
compression, aggregate, agglomeration, density, congestion, aggregation, congeries

انبار (اسم)
lodge, store, agglomeration, tender, seraglio, cellar, storeroom, storehouse, repository, arsenal, garner, depot, sluice, repertory, clearing house, depository, thesaurus, entrepot, stockroom, godown

collection


Synonyms: cluster, heap, jumble, load, mass, pile


جملات نمونه

1. With agglomeration of settlements, some village churches were downgraded and abandoned; others became our parish churches.
[ترجمه ترگمان]با تراکم of، برخی از کلیساهای روستا تنزل یافت و رها شدند؛ برخی دیگر به کلیساهای محلی ما تبدیل شدند
[ترجمه گوگل]با تجمع شهرک ها، برخی از کلیساهای روستایی از بین رفتند و رها شدند دیگران به کلیساهای صلح پناه بردند

2. He argued that agglomeration diseconomies were the prime explanation for the decentralization.
[ترجمه ترگمان]او استدلال کرد که تراکم زدایی توضیح اصلی عدم تمرکز است
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که ناتوانی های تجمع، توضیح اولیه برای تمرکززدایی بودند

3. Most people stand in awe of these agglomerations of power, admit their inability to fight them, and submit.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با ترس از این agglomerations قدرت ایستادگی می کنند، به ناتوانی خود در مبارزه با آن ها اعتراف می کنند و تسلیم می شوند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم در تنگنای این آگولومراسیون های قدرت ایستاده اند، ناتوانی خود را در مبارزه با آنها اعمال می کنند و اعتراض می کنند

4. Industrial agglomeration economy index is an important measure of urban agglomeration economy effect.
[ترجمه ترگمان]شاخص اقتصاد تراکم صنعتی، معیار مهمی از تاثیرات اقتصادی تراکم شهری است
[ترجمه گوگل]شاخص اقتصادی اقتصاد زیست محیطی یک شاخص مهم از تأثیر اقتصاد شهری شهری است

5. The functions of their diffuseness, orientation, agglomeration, catalyzer and controls are indispensable factors of science development.
[ترجمه ترگمان]توابع of، جهت گیری، تراکم، catalyzer و کنترل ها، فاکتورهای ضروری توسعه علم هستند
[ترجمه گوگل]عملکردهای پراکندگی، جهت گیری، تجمع، کاتالیزور و کنترل آنها فاکتور ضروری توسعه علم است

6. The agglomeration and sintering of fine particles can necessitate a lowering in temperature of operation.
[ترجمه ترگمان]تراکم و تراکم ذرات ریز می تواند مستلزم کاهش درجه حرارت عملیات باشد
[ترجمه گوگل]تجمع و پختن ذرات ریز باعث کاهش دمای عملیات می شود

7. The album is a bizarre agglomeration of styles.
[ترجمه ترگمان]این آلبوم یک تراکم عجیب و غریب از سبک ها بود
[ترجمه گوگل]این آلبوم یک سبک تقلیدی عجیب و غریب است

8. Human Capital agglomeration plays an important part in the realization and improvement of Human Capital value.
[ترجمه ترگمان]تراکم سرمایه انسانی نقش مهمی در درک و بهبود ارزش سرمایه انسانی ایفا می کند
[ترجمه گوگل]تجمع سرمایه انسانی نقش مهمی در تحقق و بهبود ارزش سرمایه انسانی ایفا می کند

9. GuanZi · QingZhong is an agglomeration of currency thoughts of ancient China.
[ترجمه ترگمان]GuanZi · QingZhong تراکم افکار رایج کشور چین باستان است
[ترجمه گوگل]GuanZi · QingZhong تجمع اندیشه های ارز از چین باستان است

10. A promising process, oil agglomeration flotation(OAF), has been developed for the recycling of ultrafine molybdenite resources from a molybdenum mine tailings in Zhejiang.
[ترجمه ترگمان]یک فرآیند امیدبخش، شناور تراکم نفت (oaf)برای بازیافت مواد فوق ریزدانه از a معدنی molybdenum در Zhejiang ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]یک فرآیند امیدوارکننده، شناورسازی تجمع نفت (OAF) برای بازیافت منابع مولیبدنیت فوقالعاده از بتونه های معدنی مولیبدن در ژجیانگ توسعه داده شده است

11. The rates of leaching deliquescence and agglomeration of the tested fertilizers are also examined.
[ترجمه ترگمان]میزان لیچینگ leaching و تراکم کود مورد آزمایش نیز مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]میزان اشباع و انجماد محلول در کودهای آزمایش شده نیز بررسی شده است

12. The relations that fractal dimension between agglomeration state, fabrication condition and powder properties were discussed.
[ترجمه ترگمان]روابطی که ابعاد مقطعی بین حالت تراکم، شرایط ساخت و ویژگی های پودر مورد بحث قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]روابطی که ابعاد فراکتال بین وضعیت آگلومراسیون، شرایط تولید و خواص پودر مورد بحث قرار گرفت

13. The function of agglomeration and disagglomeration of mesh structure were expounded. The shear force acted on the solid-liquid two phases was discussed.
[ترجمه ترگمان]تابع تراکم و disagglomeration ساختار مش ارایه شدند نیروی برشی بر روی دو مرحله جامد مایع عمل کرد
[ترجمه گوگل]تابع agglomeration و disagglomeration از ساختار مش توضیح داده شد نیروی برشی روی دو فاز جامد و مایع مورد بحث قرار گرفت

14. Agglomeration can be avoided by washing the precipitation with absolute ethyl alcohol.
[ترجمه ترگمان]از Agglomeration می توان با شستن بارش با اتیل الکل مطلق اجتناب کرد
[ترجمه گوگل]اجتناب از آگلومراسیون با شستن بارش با الکل الکل مطلق اجتناب شود

15. Some states counted administrative areas as urban units, and some counted agglomerations of a certain number of people.
[ترجمه ترگمان]برخی ایالت ها حوزه های اجرایی را به عنوان واحدهای شهری شمردند و برخی از آن ها تعداد معینی از مردم را شمردند
[ترجمه گوگل]بعضی از ایالت ها بخش های اداری را به عنوان واحدهای شهری شمارش کرده اند و تعدادی تعدادی از تعدادی از مردم شمرده شده اند

agglomerations of capital in banks

تراکم سرمایه در بانک‌ها


پیشنهاد کاربران

انباشتگی، تراکم، توده، انبار

( پلیمر ) خوشه ای شدن، کلوخه شدن

چسبندگی، کلوخه شدگی

تجمع


کلمات دیگر: