1. blue heat in metals
رنگ آبی فلزات داغ
2. blue nuns
آبی پوش های تارک دنیا
3. blue skies
آسمان های آبی
4. blue vitriol
کات کبود
5. a blue dress enhanced the beauty of that girl
پیراهن آبی بر زیبایی آن دختر می افزود.
6. a blue sky shot with white clouds
آسمان آبی درآمیخته با ابرهای سپید
7. dark blue
کبود،آبی تیره
8. electric blue
آبی براق
9. her blue eyes shed confidence
اطمینان از چشمان آبی او می بارید.
10. her blue eyes were the envy of all the girls in the class
چشمان آبی او حسادت همه ی دختران کلاس را برمی انگیخت.
11. intense blue
آبی سیر
12. light blue
آبی کم رنگ
13. midnight blue
آبی پررنگ
14. mix blue and yellow paint to make green
برای ساختن رنگ سبز،رنگ آبی را با زرد بیامیز.
15. solid blue
آبی یکدست
16. the blue and cloudless empyrean
سپهر نیلگون و صاف
17. the blue sky of autumn laughs above us
آسمان آبی پاییزی بالای سرمان خندان است.
18. the blue
1- آسمان 2- دریا
19. a watery blue
آبی کم رنگ
20. i have blue eyes
چشم های من آبی است.
21. she has blue eyes
چشمان او آبی است.
22. the dingy blue door of their house
درب آبی و رنگ و رو رفته ی خانه ی آنها
23. boy in blue
(انگلیس - عامیانه) پاسبان،پلیس
24. a pair of blue eyes
یک جفت چشم آبی
25. a ribbon of blue sky between two clouds
باریکه ای از آسمان آبی میان دو ابر
26. he has got blue eyes
او چشمان آبی دارد.
27. he selected a blue shirt, i selected a white one
او یک پیراهن آبی انتخاب کرد و من یک پیراهن سفید.
28. my eyes are blue
چشمان من آبی است.
29. the air was blue with suspicion
سوظن محیط را تیره و تهدیدآمیز کرده بود.
30. the flag had blue and gold stripes
پرچم دارای نوارهای آبی و طلایی بود.
31. the man with blue eyes
مرد دارای چشمان آبی
32. the sky is blue
آسمان آبی است.
33. to talk a blue streak
به سرعت و طولانی صحبت کردن
34. winner of a blue ribbon
برنده ی (جایزه ی) نوار آبی
35. yellow ware with blue glaze
ظروف سفال زرد با لعاب آبی
36. once in a blue moon
تقریبا هرگز،بندرت
37. out of the blue
ناگهان،بلامقدمه،بدون پیش بینی،غیرمنتظره
38. a box full of blue capsules
یک قوطی پر از پوشینه های آبی رنگ
39. a bright tone of blue
آبی روشن
40. green results from blending blue and yellow
از آمیختن آبی و زرد رنگ سبز به وجود می آید.
41. he painted the house blue
او خانه را (برنگ) آبی رنگ زد.
42. her eyes were bright blue
چشمان او آبی روشن بود.
43. she has inherited her blue eyes from her mother
چشمان آبی او به مادرش رفته است.
44. white marble threaded with blue and black lines
مرمر سفیدی که با خط های آبی و سیاه رگه دار شده است
45. a bolt from the blue
1- آذرخش،برق از آسمان 2- رویداد ناگهانی (و معمولا ناخوشایند)،چیز برق آسا
46. an isle embraced by the blue sea
جزیره ی کوچکی که دریای نیلگون گرداگرد آن را گرفته است
47. he was whipped black and blue
پشت او از شلاق سیاه و کبود شده بود.
48. school girls in braids and blue uniforms
دختر مدرسه ای ها با موهای بافته و روپوش های آبی
49. the carpet's margin is dark blue
حاشیه ی فرش آبی تیره است.
50. to spatter red paint over blue
روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن
51. colorful balloons were sailing through the blue sky
بالون های رنگارنگ درآسمان آبی حرکت می کردند.
52. she was burning to buy that blue dress
خیلی دلش می خواست آن پیراهن آبی را بخرد.
53. this kind of music makes me blue
این نوع موسیقی مرا غمناک می کند.
54. a black hat bound round with a blue ribbon
کلاه سیاه با حاشیه ای از نوار آبی
55. his lids lowered again and occulted his blue eyes
پلک هایش پایین آمد و چشمان آبی او را پوشاند.
56. plus or minus reaction to men with blue eyes
واکنش مثبت یا منفی نسبت به مردان آبی چشم
57. the king and queen were robed in blue
شاه و ملکه جامه ی آبی به تن داشتند.
58. the soldier had closely cropped hair and blue eyes
سرباز موی خیلی کوتاه و چشمان آبی داشت.
59. a yellow wall with streaks of red and blue
یک دیوار زرد رنگ با راه راه های قرمز و آبی
60. the locomotive was exhaling puffs of smoke into the blue sky
لوکوموتیو توده های دود را به طرف آسمان آبی بیرون می فرستاد.