کلمه جو
صفحه اصلی

bypass


معنی : گذرگاه، گذرگاه فرعی، گذشتن، کنار گذاشتن، از راه فرعی رفتن
معانی دیگر : راه میان بر، راه فرعی، (راهی که به جای عبور از شهر و ترافیک سنگین آن را دور می زند) راه کمربندی، کنارگذر، (مانعی را) دور زدن، از میان بر رفتن، از پس راهه رفتن، از راه کمربندی رفتن، سلسله مراتب را طی نکردن، نادیده انگاشتن، (چراغ خوراک پزی و آبگرمکن و غیره) لوله ی فرعی (که آبگونه یا گاز را مثلا به پیلوت می رساند)، (برق) رجوع شود به: shunt، (جراحی) باز کردن مجرای جدید (برای خون وغیره - به ویژه اگر شاهرگی گرفته باشد - نام کامل آن: bypass operation)، دارای راه فرعی یا کمربندی کردن، سبب انشعاب شدن، تقاطع کردن، شنت کردن، باى پاس کردن، پل زدن راه فرعى ساختن، اتصال کوتاه کردن مجراى فرعى، گذرگاه فرعى مسیر فرعى، دور زدن مانع، گذرگاه فرعى، لوله فرعى علوم مهندسى : اتصال کوتاه عمران : گذرگاه فرعى علوم نظامى : لوله یدکى جا گذاشتن

انگلیسی به فارسی

میان بر، گذرگاه، گذرگاه فرعی، گذشتن، کنار گذاشتن، از راه فرعی رفتن


گذرگاه، جنبی، میان‌بر، کنار گذاشتن


گذرگاه فرعی، سبب انشعاب شدن، از راه فرعی رفتن، تقاطع کردن، گذشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a highway that is built to go around an obstacle or an area of congestion such as a city.
مترادف: beltway
مشابه: detour

- We don't have to go through the downtown area now that the bypass is complete.
[ترجمه ترگمان] حالا که این گذرگاه کامل است مجبور نیستیم به قسمت پایین شهر برویم
[ترجمه گوگل] ما اکنون نباید از طریق مرکز شهر برویم که دور زدن کامل است

(2) تعریف: a pipe or other device that directs a flowing liquid or gas around an obstacle, pipe, or other fixture.
مشابه: pipe, pipeline

(3) تعریف: in medicine, the operation by which an alternative route of flow is created in order to avoid a blocked or diseased organ or part of such an organ.

- His cardiologist told him he would need a bypass.
[ترجمه ترگمان] cardiologist بهش گفته که به بایپس نیاز داره
[ترجمه گوگل] متخصص قلب او به او گفت که او بایستی نیاز داشته باشد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bypasses, bypassing, bypassed
(1) تعریف: to go around or avoid.
مترادف: avoid, circumvent, detour, skirt
مشابه: elude, evade

- They bypassed the city by taking the expressway.
[ترجمه ترگمان] آن ها با گرفتن بزرگراه از شهر رد شدند
[ترجمه گوگل] آنها با عبور از بزرگراه عبور کردند
- She hoped to bypass the regulations and continue using her outdated equipment.
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که مقررات را نادیده بگیرد و با استفاده از تجهیزات قدیمی اش ادامه دهد
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که مقررات را دور بزند و همچنان از تجهیزات قدیمی خود استفاده کند

(2) تعریف: to cause (liquid in a pipe or fixture) to flow around an obstacle.
مشابه: deflect, divert

- This device bypasses the water.
[ترجمه ترگمان] این دستگاه آب رو کنار می گیره
[ترجمه گوگل] این دستگاه آب را از بین می برد

• road which avoids a city or traffic area; detour
evade, avoid; go around; take a detour
if you bypass someone in authority, you avoid asking their permission to do something.
if you bypass a difficulty, you avoid dealing with it.
a bypass is a main road which takes traffic round the edge of a town rather than through its centre.
if you bypass a place, you go round it rather than through it.
a bypass operation is one in which doctors redirect the flow of blood to avoid the heart, often because the heart is diseased or weak.
detour, road that passes around a town avoiding traffic; secondary route or passage

دیکشنری تخصصی

[شیمی] مسیر فرعی
[سینما] میان بر
[عمران و معماری] گذرگاه فرعی - عبور انحرافی - راه فرعی - مسیر فرعی - کنارگذر
[کامپیوتر] مسیر جنبی
[برق و الکترونیک] کنار گذر یک مسیر کم - امپدانس که در اطراف بخشی از یا تمام یک مدار قرار داده می شود. - کنار گذر
[زمین شناسی] گذرگاه جنبی، کنار گذر، مسیر فرعی، کنار گذاشتن
[معدن] کنارگذر (معادن زیرزمینی)
[مهندسی گاز] لوله فرعی - مسیرانحرافی - جرای فرعی - مسیرفرعی
[زمین شناسی] گذرگاه فرعی، عبور انحرافی -راه فرعی، مسیر فرعی، کنارگذر، میان بر
[نفت] کنار گذر

مترادف و متضاد

گذرگاه (اسم)
pass, passage, defile, bypass, bus, pathway, causeway, passageway, gangway

گذرگاه فرعی (اسم)
bypass

گذشتن (فعل)
pass, cross, go, elapse, blow over, bypass, go over

کنار گذاشتن (فعل)
shunt, reserve, deposit, overrule, bypass, shelf, lay away, pretermit

از راه فرعی رفتن (فعل)
bypass

avoid


Synonyms: blink at, burke, circumnavigate, circumvent, depart from, detour, deviate from, finesse, get around, go around, go around the barn, ignore, let go, neglect, omit, outflank, pass around, sidestep, skirt, take back road, wink at


جملات نمونه

1. the construction of a bypass around the city of ghom
ساختن راهی که شهر قم را دور می زند

2. the workers decided to bypass the foreman and go directly to the boss
کارگران تصمیم گرفتند به جای مراجعه به سر کارگر مستقیما سراغ رئیس کل بروند.

3. since it was late, we decided to bypass hamadan and go straight to kermanshah
چون دیر شده بود تصمیم گرفتیم همدان را دور زده یکسره به کرمانشاه برویم.

4. If we take the bypass we'll avoid the town centre.
[ترجمه ترگمان]اگر مسیر عبور را بگیریم، از مرکز شهر دوری خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]اگر دور بزنیم ما از مرکز شهر فرار خواهیم کرد

5. A growing number of employers are trying to bypass the unions altogether.
[ترجمه ترگمان]تعداد رو به افزایشی از کارفرمایان در تلاش برای عبور از اتحادیه ها هستند
[ترجمه گوگل]تعداد روزافزون کارفرمایان در حال تلاش برای کنار آمدن با اتحادیه ها هستند

6. That stretch of bypass will be finished by January.
[ترجمه ترگمان]این امتداد of تا ماه ژانویه به پایان خواهد رسید
[ترجمه گوگل]این مرحله از دور زدن با ژانویه به پایان خواهد رسید

7. I was elated that my second heart bypass had been successful.
[ترجمه ترگمان]از این که قلب دوم من موفق به موفقیت شد خوشحال شدم
[ترجمه گوگل]من خوشحال بودم که دوران قلب دوم من موفقیت آمیز بود

8. The new bypass will reduce travel time to the airport.
[ترجمه ترگمان]این گذرگاه جدید زمان سفر را به فرودگاه کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]Bypass جدید زمان سفر به فرودگاه را کاهش می دهد

9. A new bypass around the city is being built.
[ترجمه ترگمان]یک دور جدید در اطراف شهر ساخته شده است
[ترجمه گوگل]یک گذرگاه جدید در اطراف شهر ساخته شده است

10. They let us bypass the usual admissions procedure.
[ترجمه ترگمان]اونا به ما اجازه دادن عمل پذیرش همیشگی رو انجام بدیم
[ترجمه گوگل]آنها اجازه می دادند ما از روش پذیرش معمول دور بمانیم

11. The bypass relieves traffic jams in our city centre.
[ترجمه ترگمان]این bypass ترافیک را در مرکز شهر ما کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]دور زدن ترافیک در مرکز شهر ما را تسکین می دهد

12. We drove round the bypass to the airport.
[ترجمه ترگمان]با سرعت به فرودگاه رفتیم
[ترجمه گوگل]ما به دور فرودگاه رفتیم

13. We managed to bypass the shopping centre by taking side-streets.
[ترجمه ترگمان]ما موفق به عبور از مرکز خرید با در نظر گرفتن خیابان های فرعی شدیم
[ترجمه گوگل]ما موفق به عبور از مرکز خرید با خیابان های کنار خیابان شدیم

14. People with kidney failure are increasingly undergoing bypass and vessel-opening procedures.
[ترجمه ترگمان]افرادی که نارسایی کلیه دارند به طور فزاینده ای در حال گذر از مراحل آغازین و مراحل آغازین عمل هستند
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به نارسایی کلیوی به طور فزاینده ای در معرض روش های دور زدن و باز شدن کشتی قرار می گیرند

15. He recently endured a five-way heart bypass.
[ترجمه ترگمان]او اخیرا یک دوره پنج طرفه را تحمل کرده است
[ترجمه گوگل]او اخیرا به دور زدن قلب پنج راه دست زده است

In his talk he completely bypassed the question of ethics.

در نطق خود اصلاً به اخلاقیات اشاره‌ای نکرد.


The construction of a bypass around the city of Ghom.

ساختن راهی که شهر قم را دور می‌زند.


Since it was late, we decided to bypass Hamadan and go straight to Kermanshah.

چون دیر شده بود تصمیم گرفتیم همدان را دور زده یکسره به کرمانشاه برویم.


The workers decided to bypass the foreman and go directly to the boss.

کارگران تصمیم گرفتند به جای مراجعه به سرکارگر مستقیماً سراغ رئیس کل بروند.


پیشنهاد کاربران

قانون را دور زدن
از قوانین سرپیچی کردن

از کنار چیزی عبور کردن

میانبر، راه فرعی

میان بُر

کنار زدن . . .
عبور کردن از سد . . .

دور زدن کسی

To go past or round


سرپیچی کردن

جایی را دور زدن.

گذرگاه

میانبُریدن =
م. ث
اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.

قلم گرفتن

bypass ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: کنارگذر
تعریف: راهی برای عبور از حاشیۀ یک شهر بدون ورود به آن


کلمات دیگر: