معنی : تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خالی کردن، مرخص کردن، خارج کردن
معانی دیگر : خالی کردن (بار از کشتی و غیره)، تخلیه کردن، (گلوله) خالی کردن، شلیک کردن یا شدن، آتش کردن، مرخص کردن (به ویژه سرباز وظیفه و هیئت داوران دادگاه و زندانیان و غیره)، بیرون ریختن، بیرون دادن، (دق دلی یا عقده) خالی کردن، گفتن، اخراج کردن، بیرون کردن، (وظیفه یا قرض و غیره) ادا کردن (دین خود را)، انجام دادن، پرداخت، اجرا، (برق) خالی کردن (باطری و خازن و غیره)، دشارژ کردن، تخلیه ی الکتریکی، جهش برقی، تهی سازی، باراندازی، ترخیص، تهینگی، ورقه ی خاتمه خدمت، کارت پایان خدمت، (حقوق) برگ آزادی (از زندان)، ورقه ی برائت، بری الذمه بودن، برگه ی ادای دین، رسید پرداخت بدهی، (آنچه که تخلیه شده یا بیرون داده شده است) چرک، ریم، فضولات، برون ریخت، دررفتن، (کمیسیون های پارلمانی و غیره) دستور پایان مذاکرات و بررسی لایحه را دادن، (چیت سازی) رنگ زدایی کردن، (معماری) وزن پراکنی کردن، درکردن گلوله