کلمه جو
صفحه اصلی

woo


معنی : خواستگاری کردن، اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، جلب لطف کردن
معانی دیگر : اظهار عشق کردن، عشقبازی کردن، جلب کردن، به دست آوردن، دنبال چیزی رفتن، منت کشیدن

انگلیسی به فارسی

اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، خواستگاری کردن، جلب لطف کردن


وو، خواستگاری کردن، اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، جلب لطف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: woos, wooing, wooed
(1) تعریف: to seek to win the love or approval of, esp. as a spouse; court.
مترادف: court, romance
مشابه: chase, date, propose, pursue, seduce, see

(2) تعریف: to seek to achieve or obtain.
مترادف: pursue, seek, solicit
مشابه: chase, covet, hanker, quest

- He wooed success.
[ترجمه ترگمان] او موفقیت خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل] او موفق شد

(3) تعریف: to solicit or invite (some consequence or result).
مترادف: ask, court, encourage, invite, solicit
مشابه: beg, demand, entreat, petition, request, urge, welcome

- In his extravagance, he woos financial ruin.
[ترجمه ترگمان] توی اسراف کاری که میکنه، خرابی مالی داره
[ترجمه گوگل] او در خرج خود، خرابکاری مالی را از بین می برد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: wooingly (adv.)
• : تعریف: to seek the affections of a woman; court.
مترادف: court
مشابه: date, propose, romance

• court; run after; ask for, look for; bring upon oneself; persuade
if you woo people, you try to get them to help or support you.
when a man woos a woman, he tries to make himself attractive to her, because he wants to marry her; an old-fashioned use.

مترادف و متضاد

خواستگاری کردن (فعل)
match, suit, husband, woo

اظهار عشق کردن با (فعل)
woo

عشقبازی کردن با (فعل)
woo

جلب لطف کردن (فعل)
woo

seek as romantic partner


Synonyms: address, aim for, beg, bill and coo, butter up, caress, charm, chase, court, cultivate, curry favor, date, entreat, go steady, importune, keep company, make advances, make love, press one’s suit with, propose, pursue, run after, rush, seek in marriage, seek the hand of, set one’s cap for, solicit, spark, spoon


Antonyms: ignore


جملات نمونه

1. to woo trouble
دنبال دردسر گشتن

2. a politician who tries to woo the public with flattery
سیاستمداری که می کوشد با چاپلوسی عامه را جلب کند

3. Men are April when they woo,December when they wed;maids are May when they are maids,but the sky changes when they are wives.
[ترجمه ترگمان]مردان آوریل هستند وقتی که ازدواج می کنند، دسامبر، وقتی که ازدواج می کنند؛ خدمتکارها در ماه مه هستند، اما وقتی زن هستند، آسمان عوض می شود
[ترجمه گوگل]مردان ماه آوریل هنگامی که در ماه دسامبر با هم ملاقات می شوند، خدمتکاران ماه مه هستند که خدمتکار هستند، اما وقتی که آنها همسر هستند، آسمان تغییر می کند

4. All attempts by the Socialists to woo him back were spurned. Similar overtures from the right have likewise been rejected.
[ترجمه ترگمان]همه تلاش سوسیالیست ها برای جلب توجه او رد شد پیشنهادهای مشابهی نیز از سمت راست نیز رد شده است
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های سوسیالیست ها برای عقب نشینی او از بین رفت به همین ترتیب از طرف راست نیز از این جهت رد شده است

5. The party has been trying to woo the voters with promises of electoral reform.
[ترجمه ترگمان]این حزب در تلاش برای جلب رای دهندگان با وعده های اصلاحات انتخاباتی بوده است
[ترجمه گوگل]حزب تلاش کرده است تا رای دهندگان را وعده اصلاحات انتخاباتی کند

6. He was trying to woo the daughter of a Missouri aris - tocrat.
[ترجمه ترگمان]اون داشت سعی می کرد دختر یکی از tocrat \"میسوری\" رو ببینه
[ترجمه گوگل]او سعی کرد دختر دخترش آریس را ترک کند

7. Politicians try to woo the voters before an election.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران می کوشند تا قبل از انتخابات رای دهندگان را مطرح کنند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران قبل از انتخابات تلاش می کنند تا رای دهندگان را ببخشند

8. But I don't think that you can woo her away from her husband.
[ترجمه ترگمان]اما من فکر نمی کنم که تو بتونی او را از شوهرش دور کنی
[ترجمه گوگل]اما من فکر نمی کنم که شما می توانید او را از شوهرش دور

9. But it became my genre because of John Woo.
[ترجمه ترگمان]اما این سبک به خاطر \"جان وو\" سبک من شد
[ترجمه گوگل]اما به خاطر جان وو، سبک من شد

10. Analysts are debating who is better positioned to woo Catholics this fall.
[ترجمه ترگمان]تحلیلگران در حال بحث بر سر این هستند که چه کسی بهتر قرار است در پاییز امسال از کاتولیک ها انتقاد کند
[ترجمه گوگل]تحلیلگران می اندیشند که چه کسی بهتر است این سقوط را برای کاتولیک ها انجام دهد

11. President Roh Tae Woo denounced the assault on Chung and called for a crackdown on student unrest.
[ترجمه ترگمان]President Tae Woo، حمله به چونگ را محکوم کرد و خواستار سرکوب ناآرامی های دانشجویی شد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور رو تئو وو حمله به چانگ را محکوم کرد و خواستار سرکوب ناآرامی دانشجویی شد

12. Roh Tae Woo was born on December 193 in a farming village near Taegu.
[ترجمه ترگمان]Roh Tae در دسامبر ۱۹۳ در روستایی در نزدیکی Taegu به دنیا آمد
[ترجمه گوگل]رو تو وو در دسامبر 193 در روستای کشاورزی در نزدیکی تگو متولد شد

13. Medical groups often woo primary care doctors while sharply limiting the number o f specialists allowed on their referral lists.
[ترجمه ترگمان]گروه های پزشکی اغلب با پزشکان مراقبت های اولیه رو به رو می شوند و در عین حال تعداد متخصصانی که در لیست ارجاع خود مجاز هستند را به شدت محدود می کنند
[ترجمه گوگل]گروه های پزشکی اغلب پزشکان مراقبت های اولیه را در حالی که به شدت محدود کردن تعداد متخصصان اجازه داده شده در لیست های ارجاع خود را

14. The evil sorcerer had been trying to woo the princess, but she remained loyal to her husband.
[ترجمه ترگمان]جادوگر شرور سعی کرده بود با پرنسس ازدواج کند، اما او به شوهرش وفادار ماند
[ترجمه گوگل]جادوگر بد سعی داشت شاهزاده خانم را بپوشد، اما به شوهرش وفادار ماند

Ahmad wooed Parvin and married her.

احمد به پروین اظهار عشق کرد و با او ازدواج کرد.


to woo trouble

دنبال دردسر گشتن


a politician who tries to woo the public with flattery

سیاست‌مداری که می‌کوشد با چاپلوسی عامه را جلب کند


پیشنهاد کاربران

متقاعد کردن، مجاب کردن

amour

affair

دل کسی را بدست آوردن

۱ - دلربایی کردن،
To seek love of someone to marry them
try to win someone's heart through being charming and make them fall in love with you
۲ - راضی/ترغیب به انجام کاری کردن
To persuade, encourage, to push
He was wooing her grandmother to borrow some money
Finally his teacher managed to woo him back to school

به دنبال حمایت کسی بودن
حمایت و طرفداری کسی رو خواستن
to try to get the support of sb ( oxford )
e. g.
voters are being wood with promises of lower taxes

مجاب کردن، ( به انجام کاری ) واداشتن، ترغیب و تشویق کردن - راضی کردن، قانع کردن

Woo = attract
جلب توجه

Attract = woo
جلب توجه کردن
The directors tried yo woo the suppor of union
مدیران تلاش کردند تا حمایت اتحادیه را جلب کنند.


کلمات دیگر: