کلمه جو
صفحه اصلی

fort


معنی : حصار، برج و بارو، سنگر، دژ یا قلعه کوچک، دژ، قلعه، تقویت کردن
معانی دیگر : قلعه (ی نظامی)، کلات، (امریکا) پادگان، ساخلو، مخفف:، استحکامات، سنگربندی کردن، قوی

انگلیسی به فارسی

سنگر، برج وبارو، حصار، قلعه، دژ، سنگربندی کردن، تقویت کردن، قوی


قلعه، دژ، برج و بارو، سنگر، حصار، دژ یا قلعه کوچک، تقویت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fortified building or position used by military troops for protection and defense.

- They constructed the fort at a high point above the river, where it could easily be defended.
[ترجمه ترگمان] آن ها قلعه را در یک نقطه مرتفع مشرف به رودخانه بنا کردند و به راحتی می توانستند از آن دفاع کنند
[ترجمه گوگل] آنها قلعه را در نقطه ای بالای رودخانه ساختند، جایی که از آن به راحتی می توان دفاع کرد

(2) تعریف: a permanent military post.

- He's stationed at Fort Dix.
[ترجمه ترگمان] اون تو فورت dix مستقر شده
[ترجمه گوگل] او در فورت دیک مستقر است

• part of the names of several cities in the usa (i.e. fort worth)
fortress, stronghold, fortified place; army base
a fort is a strong building that is used as a military base for soldiers to defend a particular area.

مترادف و متضاد

حصار (اسم)
fort, hag, enclosure, enceinte, fold, barrier, fencing, fence, barracoon, wall, hedge, haw, cramp, kraal, inclosure, paddock

برج و بارو (اسم)
fort, battlement

سنگر (اسم)
fortress, fort, stronghold, citadel, earthwork, trench, entrenchment, foxhole, rifle pit, slit trench

دژ یا قلعه کوچک (اسم)
fort

دژ (اسم)
acropolis, fortress, fort, castle, stronghold, citadel, chateau, alcazar, presidio

قلعه (اسم)
acropolis, fort, castle, chateau, burg, munition, crow's-nest

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

stronghold


Synonyms: acropolis, blockhouse, camp, castle, citadel, fastness, fortification, fortress, garrison, redoubt, station


Synonyms: acropolis, blockhouse, camp, castle, citadel, fastness, fortification, garrison, redoubt, station


جملات نمونه

1. the fort commands the entire valley
قلعه به همه ی دره مسلط است.

2. the fort flanked on a swamp
در یک سوی قلعه باتلاق قرار داشت.

3. hold the fort
1- پدآفند کردن،(از دژ) دفاع کردن 2- (عامیانه - در غیاب دیگران یا هنگام نیاز شدید) کارها را اداره کردن،پاییدن،مواظب جایی بودن

4. they took the fort in two days
دو روزه دژ را تسخیر کردند.

5. to dismantle a fort
دژی را از سلاح عاری کردن

6. don quixote sallied out the fort in search of adventure
دون کیشوت در جستجوی ماجرا از قلعه خارج شد.

7. the external walls of the fort
دیوارهای بیرونی دژ

8. artillery deployed to bear on the fort
توپخانه ای که برای هدفگیری به سوی قلعه آرایش شده بود

9. The boat anchored off the fort.
[ترجمه ترگمان]قایق در دژ لنگر انداخته بود
[ترجمه گوگل]قایق قلعه را محکم گرفت

10. The door of the fort was riddled with bullets.
[ترجمه ترگمان]در دژ پر از گلوله بود
[ترجمه گوگل]درب قلعه با گلوله ها رد شد

11. The remains of the Roman fort are well preserved.
[ترجمه ترگمان]بقایای دژ رم به خوبی حفظ شده اند
[ترجمه گوگل]بقایای قلعه رومی به خوبی حفظ شده است

12. His house is like Fort Knox.
[ترجمه ترگمان]خانه او مانند فورت ناکس است
[ترجمه گوگل]خانه اش مانند فورت ناکس است

13. The fort was evacuated.
[ترجمه ترگمان]دژ خالی شد
[ترجمه گوگل]قلعه تخلیه شد

14. From Fort William drive north for a couple of miles.
[ترجمه ترگمان]از فورت ویلیام تا چند مایل به شمال می رود
[ترجمه گوگل]از فورت ویلیام چندین مایل به سمت شمال میرود

15. The troops besieged the fort.
[ترجمه ترگمان]سربازان دژ را محاصره کردند
[ترجمه گوگل]سربازان قلعه را محاصره کردند

اصطلاحات

hold the fort

1- پدآفند کردن، (از دژ) دفاع کردن 2- (عامیانه - در غیاب دیگران یا هنگام نیاز شدید) کارها را اداره کردن، پاییدن، مواظب جایی بودن


پیشنهاد کاربران

حصار

قلعه ، دژ ، برج ، استحکامات ، حصار



کلمات دیگر: