کلمه جو
صفحه اصلی

burrow


معنی : پناه گاه، نقب، پنهان شدن، نقب زدن، زیرزمین لانه کردن
معانی دیگر : سوراخ (که توسط حیوان کنده شده باشد)، لانه ی زیر زمینی، سوله، سوراخ کردن، کندن (سوراخ)، تونل زدن، کاویدن، کاوش کردن، جستجو کردن، شکاویدن، سورا  زیرزمینی

انگلیسی به فارسی

سوراخ زیرزمینی، نقب، پناهگاه، زیرزمین لانه کردن، (مجازاً) پنهان شدن، نقب زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a hole or tunnel dug by certain animals, such as rabbits, for use as a hiding place or dwelling.
مترادف: cave, hole, hollow, tunnel
مشابه: cavity, den, lair, refuge, sanctuary

- The hedgehog scurried across the grass and disappeared into its burrow.
[ترجمه ترگمان] جوجه تیغی از میان علف ها بیرون پرید و در تاریکی ناپدید شد
[ترجمه گوگل] جوجه تیغی در سرتاسر چمن زد و ناپدید شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: burrows, burrowing, burrowed
(1) تعریف: to dig into or in the earth.
مترادف: dig, excavate, hollow, tunnel
مشابه: furrow, hole, scoop

- The rabbit burrowed in the garden.
[ترجمه ترگمان] خرگوش در باغ فرو رفت
[ترجمه گوگل] خرگوش در باغ فرو ریخت

(2) تعریف: to hide or dwell in a burrow.
مترادف: nest
مشابه: shelter

- The hamster likes to burrow under the wheel in his cage.
[ترجمه ترگمان] موش دوست دارد زیر چرخ قفسش سوراخ سوراخ کند
[ترجمه گوگل] هامستر دوست دارد که زیر قفل در قفس خود قرار بگیرد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: burrower (n.)
(1) تعریف: to make by or as if by excavating a burrow.
مترادف: dig, hollow, scoop, tunnel
مشابه: cave, cavern, furrow, gouge

- She burrowed her way through the snowdrift.
[ترجمه ترگمان] راه خود را در میان توده برف فرو برد
[ترجمه گوگل] او راه خود را از طریق snowdrift برداشت

(2) تعریف: to make a burrow in.
مترادف: excavate, hollow, tunnel
مشابه: furrow

- The fox burrowed the hillside.
[ترجمه ترگمان] روباه در دامنه کوه فرو رفت
[ترجمه گوگل] روباه دامنه تپه را برداشت

• hole, lair, den
dig a hole or tunnel (in the ground); investigate; hide
a burrow is a tunnel or hole in the ground, dug by an animal such as a rabbit.
when an animal burrows, it digs a tunnel or hole in the ground.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سوراخ زیرزمینی ،پناهگاه ،زیرزمین لانه کردن، نقب، راه باریک زیرزمینی

مترادف و متضاد

پناه گاه (اسم)
burrow, shelter, stronghold, sanctuary, asylum, harbor, refuge, awning, harborage, blindage, hovel, covert, howff, resort

نقب (اسم)
burrow, hole, tunnel, mine

پنهان شدن (فعل)
abscond, hide, burrow, fudge, ensconce

نقب زدن (فعل)
burrow, bore, tunnel, undermine

زیرزمین لانه کردن (فعل)
burrow

hole dug by animal


Synonyms: couch, den, hovel, lair, retreat, shelter, tunnel


dig a hole


Synonyms: delve, excavate, hollow out, scoop out, tunnel, undermine


Antonyms: cover, fill


جملات نمونه

1. mice burrow underground
موش نقب می زند.

2. some fish burrow into the mud at the bottom of the lake and lay eggs there
برخی ماهیان،گل ته دریاچه را سوراخ می کنند و در آن تخم می گذارند.

3. the rabbit hid in its burrow
خرگوش در سوراخ خود پنهان شد.

4. The larvae burrow into cracks in the floor.
[ترجمه ترگمان]لارو به درون شکاف در زمین فرو می روند
[ترجمه گوگل]لارو به داخل شکاف در طبقه قرار دارد

5. Earthworms burrow deep into the subsoil.
[ترجمه ترگمان]earthworms در اعماق زمین فرو می روند
[ترجمه گوگل]کرم های خاکی عمیق به زیر زمین

6. Worms burrow down through the soil.
[ترجمه ترگمان]کرم ها در خاک لانه می کنند
[ترجمه گوگل]کرم ها از طریق خاک نفوذ می کنند

7. The turtle hibernates in a shallow burrow for six months of the year.
[ترجمه ترگمان]لاک پشت در حدود شش ماه از سال در یک پناه گاه کم عمق راه می رود
[ترجمه گوگل]لاک پشت در شش ماه سال در خواب کم عمق می کند

8. He was afraid that they would burrow into his past.
[ترجمه ترگمان]می ترسید که آن ها در گذشته او نقب بزنند
[ترجمه گوگل]او می ترسید که به گذشته اش برسد

9. She may have emerged from the burrow system unnoticed and either slipped away under cover or escaped into an adjoining burrow system.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است بدون جلب توجه از پناه گاه بیرون آمده باشد و یا تحت پوشش قرار بگیرد یا به درون یک سیستم پناه گاه مجاور فرار کند
[ترجمه گوگل]او ممکن است از سیستم خلفی بی نظیر بیرون آمده و یا تحت پوشش قرار داشته باشد یا به یک سیستم مجاور گریخت

10. She is an inch long and digs a burrow six inches deep into soft ground.
[ترجمه ترگمان]او یک اینچ قد دارد و یک سوراخ شش اینچ را در زمین نرم و نرم فرو می برد
[ترجمه گوگل]او یک اینچ طول دارد و حفره ای شش اینچ به عمق نرم دارد

11. He took his school bag into his burrow, but Clare didn't think he even opened it.
[ترجمه ترگمان]او کیف مدرسه اش را در پناه گاه خود گرفت، اما کلیر فکر نمی کرد که حتی آن را باز کند
[ترجمه گوگل]او کیسه های مدرسه خود را در دست خود گرفت، اما کلر فکر نمی کرد حتی آن را باز کند

12. Toads burrow into the earth to hide from their enemies.
[ترجمه ترگمان]لزج و لزج در خاک فرو می روند تا از دشمنان خود پنهان شوند
[ترجمه گوگل]قورباغه ها به زمین می روند تا از دشمنانشان پنهان شوند

13. They may be subdivided into anteaters that burrow, anteaters that climb trees and anteaters that wander over the ground.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است به anteaters تقسیم شوند، burrow، anteaters که از درختان بالا می روند و anteaters که روی زمین پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است به حوادثی تبدیل شوند که درختان، زیردریایی که درختان برپا می کنند و زیردریایی که بر سر زمین حرکت می کنند، تقسیم شده است

14. From the parental burrow Leadville was so far away it was only half real.
[ترجمه ترگمان]از نقب زدن پدر و مادرش چندان دور نبود که فقط نیمی واقعی بود
[ترجمه گوگل]از لانه والدین، Leadville خیلی دور بود و تنها نیمه واقعی بود

The rabbit hid in its burrow.

خرگوش در سوراخ خود پنهان شد.


Some fish burrow into the mud at the bottom of the lake and lay eggs there.

برخی ماهیان، گل ته دریاچه را سوراخ می‌کنند و در آن تخم می‌گذارند.


Mice burrow underground.

موش نقب می‌زند.


To find the ring, she began burrowing under the books.

برای پیدا‌کردن انگشتر شروع به گشتن زیر کتاب‌ها کرد.


As I was cold, I burrowed deeper under the blanket.

چون سردم بود بیشتر زیر پتو خزیدم.


burrower

کاوگر، نقب‌زن


پیشنهاد کاربران

حفره

Dig a burrow :
نقب زدن در زمین
سوراخ حفر کردن


لانه زیرزمینی، حفره ای که یک حیوان حفر می کند

زیر و رو کردن ، جستجوکردن


کلمات دیگر: