کلمه جو
صفحه اصلی

willy nilly


خواهی نخواهی، بالیت و لعل، خواه و ناخواه، با بی میلی، ناچار، بالاجبار، ناخواسته، بهر حال، در هر حال

انگلیسی به فارسی

خواهی نخواهی، بهر حال، در هر حال، بالیت و لعل


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: whether one agrees or not; without having a choice; perforce.

- He must willy-nilly give up his prize.
[ترجمه sohi myari] اوباید بالاجبار بیخیال جایزه خود شود.
[ترجمه ترگمان] او باید willy را رها کند
[ترجمه گوگل] او باید جایزه خود را از دست بدهد
صفت ( adjective )
• : تعریف: happening or done regardless of one's wishes.

• if something happens to you willy-nilly, it happens whether you like it or not; an informal word.

پیشنهاد کاربران

همینجوری - الکی - کم و بیش

یک اصطلاح است یعنی: چه بخوای چه نخوای!

چه بخواهد چه نخواهد

دلبخواهی، دیمی

به طور تصادفی

خواهی نخواهی
چه بخواهی چه نخواهی

به صورت اله بختکی و بدون برنامه ریزی قبلی کاری را انجام دادن.

Willy - nillyبه معنی چه بخوای چه نخوای بستگی به subject جمله دارد مثلا
Willy - nilly l should wash my car, because my car is dirty.


کلمات دیگر: