1. Bingo! That's the one I've been looking for.
[ترجمه ...] بینگو این همونه که دنبالشم
[ترجمه ترگمان]بینگو این همانی است که دنبالش بودم
[ترجمه گوگل]بینگو! این یکی که من دنبالش هستم
2. Vera won £20 at bingo.
[ترجمه محمد حسین سهرابپور] ورا 20 پوند بر سر بازی بینگو برنده شد
[ترجمه ترگمان]ورا ۲۰ پوند برای بینگو برد
[ترجمه گوگل]ورا 20 پوند در یکنوع بازی شبیه لوتو کسب کرد
3. The computer program searches, and bingo! We've got a match.
[ترجمه ترگمان]برنامه کامپیوتری، و بینگو، ما یه مسابقه داریم
[ترجمه گوگل]برنامه کامپیوتری جستجو می کند و یکنوع بازی شبیه لوتو! ما یک بازی داریم
4. The local cinema has been made into a bingo hall.
[ترجمه ترگمان]سینمای محلی به یک انجمن بینگو تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]سینمای محلی به یک سالن یکنوع بازی شطرنج تبدیل شده است
5. I was in a market in Tangier and bingo! I found this.
[ترجمه ترگمان]من توی یه بازار توی \"طنجه\" و بینگو کار کردم اینو پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من در بازار در Tangier بود و یکنوع بازی شبیه لوتو! این را پیدا کردم
6. She's gone to effing bingo again.
[ترجمه ترگمان]اون دوباره به بازی بینگو رفته
[ترجمه گوگل]او دوباره به بازی دوچرخه سواری رفته است
7. We played bingo and had a cup of tea and a laugh.
[ترجمه ترگمان]ما بینگو بازی کردیم و یه فنجون چای و یه خنده داشتیم
[ترجمه گوگل]ما دوچرخه سواری را انجام دادیم و یک فنجان چای و یک خنده داشتیم
8. Bingo broke me in and taught me the ropes, and little by little I became his boy.
[ترجمه ترگمان]بینگو من رو شکست و اون طناب ها رو بهم یاد داد و کم کم پسر اون شدم
[ترجمه گوگل]یکنوع بازی شطرنجی من را شکست و طنابها را به من آموخت و کمی بعد به پسر او تبدیل شد
9. The casino offers just bingo and 200 slot machines.
[ترجمه ترگمان]کازینو فقط کارت های بینگو و ۲۰۰ دستگاه Slot هم ارائه می کنه
[ترجمه گوگل]کازینو فقط یکنوع بازی شبیه لوتو و 200 دستگاه اسلات را ارائه می دهد
10. We consider bingo in Plaistow. Fringe theatre in Islington is too bourgeois.
[ترجمه ترگمان]ما بینگو را در Plaistow در نظر می گیریم theatre در Islington خیلی bourgeois
[ترجمه گوگل]ما یک بونگو در Plaistow را در نظر می گیریم تئاتر نواختن در ایلینگتون بیش از حد بورژوا است
11. Phone calls have become roulette or bingo games.
[ترجمه ترگمان]تماس های تلفنی به بازی رولت یا بینگو تبدیل شده اند
[ترجمه گوگل]تماس های تلفنی به صورت رولت یا بازی های یکنوع بازی شطرنج تبدیل شده اند
12. Permission was sought to use the new bingo machine at meetings of the club and this was granted.
[ترجمه ترگمان]اجازه داده شد که از دستگاه بینگو جدید در جلسات باشگاه استفاده شود و این امتیاز داده شد
[ترجمه گوگل]مجاز به استفاده از ماشین جدید یکنوع بازی شبیه لوتو در جلسات باشگاه مورد استفاده قرار گرفت
13. Many become avid readers, work-out maniacs or bingo fanatics during the six months away from home.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها خوانندگان مشتاق، دیوانه کار یا بینگو، در طول شش ماه دوری از خانه هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خوانندگان مشتاق، کارهای منحصر به فرد و یا متعصب های دوچرخه سواری در طول شش ماه به دور از خانه می شوند
14. He plays bingo three or four times a week, and he reads a lot.
[ترجمه ترگمان]او هفته ای سه یا چهار بار با بینگو بازی می کند، و خیلی چیزها را می خواند
[ترجمه گوگل]او سه یا چهار بار در هفته بازی می کند و بسیار خواندنی است