کلمه جو
صفحه اصلی

contemptuous


معنی : قابل تحقیر، اهانت امیز، تحقیر امیز
معانی دیگر : تحقیرآمیز، نکوهش آمیز، بیزاری آمیز، مغرورانه

انگلیسی به فارسی

اهانت‌آمیز، مغرورانه، قابل‌تحقیر، تحقیر‌آمیز


تحقیرآمیز، اهانت امیز، قابل تحقیر، تحقیر امیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: contemptuously (adv.), contemptuousness (n.)
• : تعریف: feeling or expressing contempt; scornful.
مترادف: contumelious, disdainful, scornful
مشابه: cynical, derisive, dirty, haughty, insolent, supercilious

- He lacked education himself and was contemptuous of his wife's decision to go back to school.
[ترجمه ترگمان] او تحصیلات خود را نداشت و از تصمیم همسرش برای بازگشت به مدرسه نفرت داشت
[ترجمه گوگل] او تحصیلات خود را از دست داد و از تصمیم همسر خود برای بازگشت به مدرسه ناراحت بود

• scornful, disdainful
if you are contemptuous of someone or something, you do not like or respect them at all.

مترادف و متضاد

قابل تحقیر (صفت)
contemptible, contemptuous

اهانت امیز (صفت)
contemptuous, sniffy

تحقیر امیز (صفت)
contemptuous, pejorative, humiliating

arrogant, insolent


Synonyms: audacious, bold, cavalier, cheeky, cold-shoulder, condescending, contumelious, cool, derisive, derisory, disdainful, disrespectful, dog it, hard, hard-nosed, haughty, high and mighty, high hat, insulting, on high horse, opprobrious, sardonic, scornful, sneering, snippy, snobbish, snooty, snotty, supercilious, temperamental, uppity, upstage


Antonyms: humble, polite, respected, shy


جملات نمونه

1. he was contemptuous of public opinion
به افکار عمومی با دیده ی حقارت می نگریست.

2. he uttered a contemptuous laugh
خنده ی تحقیر آمیزی کرد.

3. He's openly contemptuous of all the major political parties.
[ترجمه ترگمان]او علنا نسبت به همه احزاب سیاسی بزرگ ابراز انزجار می کند
[ترجمه گوگل]او آشکارا از تمام احزاب عمده سیاسی تحقیر شده است

4. Benedict threw her a contemptuous glance.
[ترجمه ترگمان]Benedict نگاهی تحقیر آمیز به او انداخت
[ترجمه گوگل]مقدس یک نگاه تحقیرآمیز به او کرد

5. She's contemptuous of my humble background.
[ترجمه ترگمان]او با تحقیر و تحقیر من نسبت به گذشته حقیر خود تحقیر شده است
[ترجمه گوگل]او از پس زمینه فروتنانه منحرف است

6. He felt people were contemptuous of his lack of sophistication.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که مردم او را تحقیر می کنند
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد مردم از کمبود پیچیدگی خود ناراحت هستند

7. He was very contemptuous of 'popular' writers, whom he described as having no talent.
[ترجمه ترگمان]او از نویسندگان معروف بسیار تحقیر شده بود که وی هیچ استعدادی در کار نبود
[ترجمه گوگل]او از نویسندگان 'محبوب' بسیار تحقیر آمیز بود و او به عنوان استعداد نداشت

8. You're contemptuous of everything I do.
[ترجمه ترگمان]تو از هر کاری که من می کنم، نفرت داری
[ترجمه گوگل]تو همه چیز را که انجام می دهی تحقیر خواهی کرد

9. He was openly contemptuous of his elder brother.
[ترجمه ترگمان]او علنا نسبت به برادر بزرگش تحقیر شده بود
[ترجمه گوگل]او آشکارا برادر بزرگترش را تحقیر کرد

10. They were openly contemptuous of my suggestions.
[ترجمه ترگمان]آن ها آشکارا از پیشنهاد من نفرت داشتند
[ترجمه گوگل]آنها به طور آشکارا از پیشنهادات من محروم بودند

11. She returned her opponent's serve with contemptuous ease.
[ترجمه ترگمان]او با احساس تحقیر آمیز به حریف خود برگشت
[ترجمه گوگل]او با استفاده از سهل انگاری، حریف خود را به خدمت گرفت

12. She gave a contemptuous little laugh.
[ترجمه ترگمان]او خندید
[ترجمه گوگل]او یک خنده کوچک تحقیر آمیز را به من داد

13. He threw it away with a contemptuous gesture.
[ترجمه ترگمان]با حرکتی حاکی از تحقیر آن را دور انداخت
[ترجمه گوگل]او با حرکات تحقیر آمیز آن را رها کرد

14. Canete's mouth twisted in a contemptuous sneer.
[ترجمه ترگمان]دهان Canete با پوزخندی حاکی از تحقیر درهم رفت
[ترجمه گوگل]دهان Canete پیچیده در یک سوء تفاهم تحقیر آمیز است

15. She gave him a contemptuous look.
[ترجمه ترگمان]نگاهی تحقیر آمیز به او انداخت
[ترجمه گوگل]او به او نگاه تحقیر آمیز داد

He was contemptuous of public opinion.

به افکار عمومی با دیده‌ی حقارت می‌نگریست.


پیشنهاد کاربران

Adj

جسور و مغرور - متکبر
بی مبالات، بی احتیاط، بی فکر، بی تفاوت
با دیده تحقیر به چیزی نگاه کردن ( بی ارزش پنداشتن )


contemptuous of death
بی تفاوت و جسور نسبت به مرگ
مُردن براشون بی ارزشِ.

تحقر کننده

تحقیر کننده


کلمات دیگر: