کلمه جو
صفحه اصلی

promiscuous


معنی : بی قاعده، بیقید در امور جنسی
معانی دیگر : قاتی پاتی، درهم و برهم، درهم آمیخته، بی بند وبار (به ویژه در امور جنسی)، بی عفت، بی ناموس

انگلیسی به فارسی

بیقاعده، بیقید در امور جنسی


بی پروا، بی قاعده، بیقید در امور جنسی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: promiscuously (adv.), promiscuousness (n.)
(1) تعریف: having casual sexual relations with many different people.
مترادف: loose
متضاد: chaste, virtuous
مشابه: abandoned, fast, free, impure, profligate, sluttish, wanton, whorish

- Her rather promiscuous roommate spent most of her nights with one boyfriend or another, so she usually had the apartment to herself.
[ترجمه ترگمان] هم اتاقیم بیشتر شب ها را با یک دوست پسر یا یکی دیگر می گذراند، بنابراین او معمولا آپارتمان را به خودش اختصاص می داد
[ترجمه گوگل] هم اتاقی همجنسگرا صرف اغلب شبهای خود را با یک دوست پسر یا دیگر، به طوری که او معمولا آپارتمان خود را به خود اختصاص داد

(2) تعریف: composed of a diverse and miscellaneous mixture of parts or elements.
مشابه: diverse, heterogeneous, miscellaneous, mixed, mixed-up, motley, scrambled, varied, variegated

- The new building has been described as a promiscuous architectural eyesore.
[ترجمه ترگمان] این ساختمان جدید به عنوان یک ظاهر تجاری نامنظم توصیف شده است
[ترجمه گوگل] ساختمان جدید به عنوان یک چشم انداز معماری بی نظیر توصیف شده است
- A promiscuous assemblage of people waited outside the courthouse to hear the verdict.
[ترجمه ترگمان] یک گروه بی بند از مردم بیرون دادگاه منتظر بودند تا حکم را بشنوند
[ترجمه گوگل] مجموعه ای بی قاعده از مردم منتظر صدور حکم خارج از دادگاه بود

(3) تعریف: without any selectivity; indiscriminate.
مترادف: indiscriminate, undiscriminating
متضاد: selective
مشابه: desultory, haphazard, indifferent, uncritical, undiscerning

- The promiscuous giving out of high grades does not elevate the self-esteem of those students receiving them.
[ترجمه ترگمان] بی promiscuous که از نمرات بالا دست می کشند، عزت نفس این دانش آموزان را بالا نمی برند
[ترجمه گوگل] تسلیم بی نظیر از نمرات بالا، اعتماد به نفس دانشجویان دریافت کننده آنها را افزایش نمی دهد

• indiscriminate, lacking discernment; wanton, licentious; mixed, blended
someone who is promiscuous has sex with many different people; used showing disapproval.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] حالت بی قاعده - حالتی که در آن یک کامپیوتر تمام بسته های داده در شبکه را فرا می خواند، حتی بسته هایی که برای آن آدرس دهی نشده اند . نگاه کنید به sniffer .

مترادف و متضاد

بی قاعده (صفت)
irregular, desultory, immethodical, loose, atypical, promiscuous, ruleless, informal, rough-and-tumble

بی قید در امور جنسی (صفت)
promiscuous

indiscriminately sexually active


Synonyms: abandoned, debauched, dissipated, dissolute, easy, fast, immoral, indiscriminate, lax, libertine, licentious, loose, of easy virtue, oversexed, profligate, pushover, unbridled, unchaste, undiscriminating, unrestricted, wanton, wild


Antonyms: chaste, cold, cool, frigid


جملات نمونه

1. I suppose I was quite promiscuous in my youth.
[ترجمه ترگمان]تصور می کنم که در دوران جوانی کاملا لخت بودم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم من در جوانیام کاملا بی پروا بودم

2. Pack out really is worse than promiscuous.
[ترجمه ترگمان]جمع کردن واقعا بدتر از promiscuous است
[ترجمه گوگل]بسته بندی واقعا بدتر از بی پروا است

3. She is perceived as vain, spoilt and promiscuous.
[ترجمه ترگمان]او خود را بی هوده و spoilt و promiscuous درک می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان بیهوده، فاسد و بی رحمانه درک شده است

4. Untamed, they can indulge their short-term and promiscuous male sexuality and many do.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند تمایلات جنسی کوتاه مدت و هرزه خود را ابراز کنند و بسیاری از آن ها را انجام دهند
[ترجمه گوگل]بی تردید، آنها می توانند جنسیت کوتاه مدت و جنسیت خود را به طرز وحشیانه ای بشنوند و بسیاری از آنها را انجام دهند

5. Truly promiscuous opportunists would not be too choosy, one would think.
[ترجمه ترگمان]باور کنید که فرصت طلبان بی قید و بند بیش از حد مجاز نخواهند بود
[ترجمه گوگل]اپورتونیست ها به نحو شایسته ای غیرممکن نخواهند بود

6. Rumors spread through the school that Jill was promiscuous.
[ترجمه ترگمان]شایعاتی در میان مدارس پخش شد که جیل بی promiscuous بود
[ترجمه گوگل]شایعات از طریق مدرسه پخش شد که جیل بی پروا بود

7. The promiscuous princess quickly becomes a pawn.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم promiscuous به سرعت یک سرباز می شود
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم بلافاصله تبدیل به یک پیاده می شود

8. Just by definition, they're going to be promiscuous.
[ترجمه ترگمان]تنها با تعریف، آن ها در حال promiscuous هستند
[ترجمه گوگل]فقط به تعبیری، آنها قصد دارند بی پروا شوند

9. I remain, firmly in defence of happily promiscuous hominids.
[ترجمه ترگمان]من همچنان در دفاع از hominids بی قید و شرط باقی می مانم
[ترجمه گوگل]من به طور محکم در دفاع از hominids شاد و سرحال

10. One of them once issued an edict against promiscuous kissing on New Year's Day.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها یک بار فرمانی را علیه بوسیدن promiscuous در روز سال نو صادر کرد
[ترجمه گوگل]یکی از آنها یک بار اعدام در باره بیداری بی قید و شرط در روز سال نو صادر کرد

11. The most promiscuous species end up a collage of different handicaps, ornaments, and gaudy blotches.
[ترجمه ترگمان]most گونه promiscuous، ترکیبی از موانع مختلف، زیورآلات و blotches رنگارنگ را به پایان می رسانند
[ترجمه گوگل]گونه های پرخطر بیشتر در معرض یک کلاژ از معلولیت های مختلف، زیور آلات و پلاک ها قرار می گیرند

12. Men are promiscuous opportunists at heart and in their fantasies.
[ترجمه ترگمان]مردان در قلب و in نامنظم و in هستند
[ترجمه گوگل]مردان فرصت طلبانه در قلب و فانتزی خود هستند

13. Promiscuous men are rarely criticized as severely as promiscuous women.
[ترجمه ترگمان]مردان Promiscuous به ندرت به عنوان زنان روسپی مورد انتقاد قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]مردان شایسته به ندرت به شدت به عنوان زنان بی رحم مورد انتقاد قرار می گیرند

14. She was a dreary, promiscuous, disorganized piece of human driftwood, who kept having babies of dubious provenance.
[ترجمه ترگمان]او یک تکه چوب خشک و نامنظم و نامنظم و نامنظم بود که بچه های مشکوک را نگه می داشت
[ترجمه گوگل]او یک قطعه مبهم و بی رحمانه و بی نظیری از انفجار انسانی بود که بچه های پروانه ای مشکوک را نگه داشت

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

پیشنهاد کاربران

✳A slut is a person who is known to have had sex many times with different
individuals.

✳✳
A person that has promiscuous sex. Someone who sleeps around, not great for relationship

✳✳✳ adjective
[more promiscuous; most promiscuous] disapproving
1 : having or involving many sexual partners
a promiscuous man/woman
promiscuous behavior
promiscuous sex

2 formal : including or involving too many people or things : not limited in a careful or proper way
He was promiscuous with his apologies. [=he apologized often for many different reasons]
a promiscuous selection of poems

بی بند و بار


کلمات دیگر: