کلمه جو
صفحه اصلی

splutter


معنی : ترشح، صدای چلپ و چلوپ زیاد، ترشح کردن، اهن و تلپ کردن، اخ تف کردن
معانی دیگر : رجوع شود به: sputter، (مثل چیزی که در ماهیتابه دارد سرخ می شود) جلزولز کردن، ذرات به هوا افکندن، روغن پراندن، (از هیجان یا خجلت و غیره) جویده جویده حرف زدن، بریده بریده گفتن، ا  تف کردن

انگلیسی به فارسی

ترشح، صدای چلپ وچلوپ زیاد، اخ تف کردن، اهن وتلپ کردن، ترشح کردن


تقلا کردن، ترشح، صدای چلپ و چلوپ زیاد، اهن و تلپ کردن، اخ تف کردن، ترشح کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: splutters, spluttering, spluttered
(1) تعریف: to speak rapidly and disjointedly, as in anger or confusion.

(2) تعریف: to make spitting or sputtering noises.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter in a rapid, disjointed manner, as in anger or confusion.
مشابه: gabble
اسم ( noun )
مشتقات: spluttery (adj.), splutterer (n.)
(1) تعریف: an act or instance of rapid, disjointed speaking.

(2) تعریف: a spitting or sputtering noise.

• rapid and unclear speech; noise; act of speaking in a rapid and unclear manner; spitting, spattering; splattering noise
speak in a rapid and unclear manner; spit, spatter; make spitting sounds
if someone splutters, they have difficulty speaking clearly and make spitting sounds as they are talking because they are angry, embarrassed, or surprised. verb here but can also be used as a count noun. e.g. `of course not,' she said with a splutter.
if someone or something splutters, they make a series of short, sharp sounds.

مترادف و متضاد

ترشح (اسم)
discharge, spatter, spray, sprinkle, leak, leakage, secretion, transpiration, transudation, splutter

صدای چلپ و چلوپ زیاد (اسم)
splutter

ترشح کردن (فعل)
discharge, spatter, sprinkle, splash, splatter, secrete, plash, splutter

اهن و تلپ کردن (فعل)
splutter

اخ تف کردن (فعل)
splutter

جملات نمونه

1. The car started with a splutter.
[ترجمه ترگمان]ماشین با صدایی بلند شروع به حرکت کرد
[ترجمه گوگل]ماشین با یک شکاف شروع شد

2. The whisky made her cough and splutter.
[ترجمه ترگمان]ویسکی سرفه می کرد و سرفه می کرد
[ترجمه گوگل]ویسکی موجب سرفه و شکنندگی او شد

3. The rain caused the lamp to splutter.
[ترجمه ترگمان]باران چراغ را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]باران موجب لامپ شد

4. They beth splutter with anger and burst into silly giggles, wrestling.
[ترجمه ترگمان]آن ها بت با عصبانیت فریاد می کشند و به خنده های ابلهانه می خندد، و کشتی می گیرد
[ترجمه گوگل]آنها خشمگین می شوند و به جادوگری احمقانه، کشتی می کشند

5. Watch the baby splutter and gasp. Hear the baby scream for hours on end.
[ترجمه ترگمان]به بچه نگاه کنید و نفسی تازه کنید صدای جیغ بچه رو تا آخر گوش کن
[ترجمه گوگل]تماشای زخم کودک و گاز گرفتن صدای کودک را برای ساعتها بشنوید

6. A faint but more hopeful splutter, this time.
[ترجمه ترگمان]این بار، صدایی ضعیف اما امیدبخش، این دفعه
[ترجمه گوگل]این بار تقریبا ضعیف، اما امیدوار کننده است

7. The juggernaut started with a cough and splutter, was thrown into gear and began to move off down the narrow road.
[ترجمه ترگمان]The با سرفه و زاری شروع به حرکت کرد، دنده به دنده شد و شروع به حرکت در جاده باریک کرد
[ترجمه گوگل]جگگنراس با سرفه و خلط شروع شد، به دنده رها شد و شروع به حرکت در پایین جاده باریک کرد

8. I ask as I splutter into a tissue.
[ترجمه ترگمان]وقتی حرفم را تمام می کنم، می پرسم: چی شده؟
[ترجمه گوگل]من از آنجایی که من به یک بافت تقلید می کنم می پرسم

9. Hold him by the nose, dearie, then he'll splutter and wake up.
[ترجمه ترگمان]گوش کن ببین چی می گم، عزیزم، بعد سر و کله اش پیدا می شه و بیدار می شه
[ترجمه گوگل]او را با بینی نگه دارید، عزیزم، سپس او را تکان می دهد و از خواب بیدار می شود

10. My literary pretensions made C splutter with laughter, but poetry weaves a potent spell.
[ترجمه ترگمان]ادعاهای ادبی من از خنده روده بر شدند، اما شعر یک طلسم قوی می بافد
[ترجمه گوگل]اعتراضات ادبی من باعث شده است که C با خنده رو به رو شود، اما شعر طلسم قدرتمندی دارد

11. He gave a brief splutter of laughter.
[ترجمه ترگمان]خنده ای کوتاه و کوتاهی کرد
[ترجمه گوگل]او یک خنده کوتاه از خنده داد

12. "Sleep gas?" I splutter, and before I can wipe my mouth on my lacy white sleeve, he hands me a cloth napkin—also lush red.
[ترجمه ترگمان]گاز خواب؟ تته پته می کنم، و قبل از انکه بتوانم دهانم را روی آستین سفید my پاک کنم، او یک دستمال پارچه ای را به من داد
[ترجمه گوگل]گاز خواب؟ من تقلید می کنم و قبل از اینکه دهانم را بر روی آستین سفید توری ام پاک کنم، دستم را به دستمال کاغذی می اندازد و همچنین قرمز سیراب می کند

13. She took too big a gulp of whisky and started to cough and splutter.
[ترجمه ترگمان]او جرعه بزرگی از ویسکی نوشید و شروع به سرفه کرد
[ترجمه گوگل]او یک ویسکی بزرگ را گرفت و شروع به سرفه کردن کرد

14. This is the point at which I as a mathematical physicist begin to splutter and go red in the face.
[ترجمه ترگمان]این نکته ای است که من به عنوان یک فیزیکدان ریاضی شروع می کنم به خندیدن و سرخ شدن در صورت
[ترجمه گوگل]این نقطه است که در آن من به عنوان یک فیزیکدان ریاضی شروع به شکوفایی و قرمز شدن در صورت می کنم

15. I do not make a fuss, I do not rant and splutter.
[ترجمه ترگمان]من زیاد سر و صدا نمی کنم، همه اش غر نمی زنم
[ترجمه گوگل]من سر و صدا نکردم، من گریه نمی کنم

پیشنهاد کاربران

صدا در اوردن

صدای زیاد و خارج از عرف، هنگام خوردن، صدای ملچ و ملوچ دهان، ملچ ملچ کردن، صدای چلپ و چلوپ

بریده بریده حرف زدن
صدای بریده بریده درآوردن ( مثل ماشین )


کلمات دیگر: