کلمه جو
صفحه اصلی

straggle


معنی : اواره، هرزه روییدن
معانی دیگر : (از قافله یا گروه) جدا شدن، به راه خود رفتن، عقب ماندن، به طور نامرتب روی دادن (یا آمدن یا رفتن و غیره)، (گیسو) ژولیده بودن، ژولیدن، (جامه) بدآویختن، بدقواره بودن، گروه پراکنده، دسته ی ناهماهنگ، (در ناحیه ی گسترده) پراکنده شدن، پخش و پلا شدن، پرسه زدن، متفرق شدن، سرگردان بودن

انگلیسی به فارسی

متفرق شدن، هرزه روییدن، سرگردان بودن، سرگردان، آواره


راه رفتن، اواره، هرزه روییدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: straggles, straggling, straggled
مشتقات: stragglingly (adv.), straggler (n.)
(1) تعریف: to stray from or drop behind a group, as an individual.
مشابه: stray, wander

(2) تعریف: to grow or be in irregular long shoots or strands, resulting in an uneven appearance.

• fall behind, wander away from, stray from; ramble, wander; grow or spread out in an untidy or irregular fashion
if people straggle somewhere, they move there slowly in irregular, disorganized groups.
when things straggle over an area, they cover it untidily.

مترادف و متضاد

اواره (اسم)
runabout, gadabout, tramp, wanderer, straggler, immigrant, straggle

هرزه روییدن (فعل)
straggle, sprawl

wander, stray


Synonyms: be late, dawdle, drift, lag, loiter, maunder, meander, poke, poke around, ramble, range, roam, rove, scramble, spread, straddle, string out, tail, trail


Antonyms: hurry, run, rush


جملات نمونه

1. a little straggle of mourners
دسته ی کوچک و ناهماهنگ عزاداران

2. The villages straggle in the mountains.
[ترجمه ترگمان]دهکده ها در کوه ها پرسه می زدند
[ترجمه گوگل]روستاها در کوه ها قرار دارند

3. The children were beginning to straggle in from the playground.
[ترجمه ترگمان]بچه ها داشتند از زمین بازی برمی گشتند
[ترجمه گوگل]کودکان شروع به حرکت در زمین بازی کردند

4. Unpainted wooden buildings straggle along the main road out of town.
[ترجمه ترگمان]ساختمان های چوبی Unpainted در امتداد جاده اصلی خارج از شهر حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]ساختمان های چوبی رنگارنگ در امتداد جاده اصلی خارج از شهر حرکت می کنند

5. Soon the rest of the girls would straggle in, the mail would arrive and another week would be under way.
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که بقیه دخترها شروع به خواندن نامه کردند، نامه می رسید و یک هفته دیگر در جریان بود
[ترجمه گوگل]بلافاصله بقیه دختران در آن قرار می گیرند، پست می رسند و هفته دیگر در حال انجام است

6. They were watched by a straggle of housewives and schoolchildren, and a photographer from the local paper.
[ترجمه ترگمان]عده ای از زنان خانه دار و بچه های مدرسه ای و یک عکاس روزنامه محلی را تماشا کردند
[ترجمه گوگل]آنها توسط یک زن و شوهر خانم ها و دانش آموزان و یک عکاس از مقاله محلی تماشا می کردند

7. The long straggle between the strikers and their employers has not yet played out.
[ترجمه ترگمان]اختلاف طولانی بین اعتصاب کنندگان و کارفرمایان آن ها هنوز انجام نشده است
[ترجمه گوگل]درگیری طولانی بین مهاجمان و کارفرمایان آنها هنوز به پایان نرسیده است

8. Spartans: Why does our god straggle!
[ترجمه ترگمان]Spartans! چرا خدا ما رو از دست می ده!
[ترجمه گوگل]اسپارتها چرا خدای ما مقدس است

9. Yet sill we straggle to make a difference to change the world, to dream of hope.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، آستانه برای ایجاد تغییر در جهان، به امید داشتن امید، تلاش می کنیم
[ترجمه گوگل]با این حال، ما می توانیم مانع ایجاد تغییری برای تغییر جهان، به رویای امید باشیم

10. Behind them, the pokey glycine ions straggle along as best they can (they do move, but with lower mobility than the chloride ions).
[ترجمه ترگمان]پشت سر آن ها، pokey به بهترین وجهی که می توانند حرکت می کنند (که حرکت می کنند، اما با تحرک کمتری نسبت به یون های کلراید)
[ترجمه گوگل]پشت آنها، یونهای گلیسین pokey به همان اندازه که می توانند حرکت کنند (حرکت می کنند، اما حرکت کمتر از یون های کلرید)

11. We straggle behind our years, hugging our childhood as if we could not tear ourselves away.
[ترجمه ترگمان]ما در حالی که کودکی مان را در آغوش گرفته بودیم، در حالی که childhood را در آغوش گرفته بودیم، مثل این که نمی توانستیم خودمان را از هم جدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما سالها پشت سر ما می نشینیم، دوران کودکی ما را متوقف می کنیم، گویی نمی توانیم خودمان را گم کنیم

12. Close up . Don't straggle along.
[ترجمه ترگمان] نزدیک شو متفرق بشین
[ترجمه گوگل]نزدیک با هم نباشید

13. Weeds straggle over the garden.
[ترجمه ترگمان]به سوی باغ رفتند
[ترجمه گوگل]علف های هرز بر روی باغ

14. Keep up with the rest of us and don't straggle.
[ترجمه ترگمان]بقیه ما رو جمع کن و متفرق نشو
[ترجمه گوگل]با بقیه ما روبرو شویم و نکنیم

stay with the group, don't straggle!

با دیگران بمان، از دسته جدا نشو!


Defeated soldiers straggled back into camp.

سربازان شکست‌خورده به‌طور نامنظم به اردوگاه برگشتند.


hair straggling over her shoulder

گیسوانی که به‌طور ژولیده از شانه‌اش آویخته بود


a little straggle of mourners

دسته‌ی کوچک و ناهماهنگ عزاداران


پیشنهاد کاربران

جدا افتادن، پخش و پلا شدن، گروه پخش و پلا

دعوای لفظی

جناب صباغ جسارتاً فکرمیکنم چیزی که نوشتید مربوط به کلمه struggle باشه
کلمه straggle به معنای جا موندن از قافله و پرسه زدن توی یه محوطه ست
هرچند خودمم کلمه های stagger, straggle و struggle رو اشتباه میکردم.
Stagger: سکندری خوردن و افتان و خیزان راه رفتن ( برای افراد مست )

دوست گرامی جناب باقری عزیز
بلی کاملا حق با شماست. ممنونم که دقت نظر داشتید.

دور افتاده، far land=

چیز پخش و پلا .
چیز پراکنده


کلمات دیگر: