کلمه جو
صفحه اصلی

orthodoxy


معنی : ارتدکسی، فریوری، راست دینی
معانی دیگر : پذیرفتگی، ارتاخشی، ارتاکیشی، درست آیینی

انگلیسی به فارسی

فریوری، راست دینی، ارتدکسی


ارتدوکس، ارتدکسی، فریوری، راست دینی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: orthodoxies
(1) تعریف: the condition or quality of being orthodox.
مترادف: conventionality
متضاد: heterodoxy
مشابه: conservatism, fundamentalism, literalism, obduracy, purism, strictness

(2) تعریف: an orthodox belief or practice.
مترادف: conventionality
متضاد: heterodoxy
مشابه: belief, canon, creed, custom, doctrine, dogma, religion, tradition

- He questioned the orthodoxies of his field and conducted experiments to test long-held assumptions.
[ترجمه ترگمان] او درباره سنت ها بودن رشته خود تحقیق کرد و آزمایش هایی را برای آزمودن فرضیات بلند مدت انجام داد
[ترجمه گوگل] او ارتدوکس ها را در زمینه خود مورد سوال قرار داد و آزمایشاتی را برای تست فرضیه های طولانی انجام داد
- The sect rejected many of the orthodoxies of the established religion.
[ترجمه ترگمان] این فرقه بسیاری از the مذهبی را رد کرد
[ترجمه گوگل] این فرقه بسیاری از ارتدوکس های دینی ثابت شده را رد کرد

• state of being orthodox; devout religiousness
an orthodoxy is an accepted view about something.
orthodoxy is traditional and accepted beliefs.
orthodoxy is the degree to which a person believes in and supports the ideas of their religion or political party.

مترادف و متضاد

ارتدکسی (اسم)
orthodoxy

فریوری (اسم)
orthodoxy

راست دینی (اسم)
orthodoxy

جملات نمونه

1. These ideas rapidly became the new orthodoxy in linguistics.
[ترجمه ترگمان]این عقاید به سرعت به orthodoxy جدید در زبان شناسی تبدیل شدند
[ترجمه گوگل]این ایده ها به سرعت تبدیل به ارتدکس جدید در زبان شناسی شد

2. He challenged the political orthodoxy of his time.
[ترجمه ترگمان]او اصول سیاسی زمان خود را به چالش کشید
[ترجمه گوگل]او ارتدوکسی سیاسی زمان خود را به چالش کشید

3. His orthodoxy began to be seriously questioned by his parish priest.
[ترجمه ترگمان]کشیش orthodoxy از این که کشیش ناحیه او را مورد بازجویی قرار دهد کم کم داشت از او سوال می کرد
[ترجمه گوگل]ارتداد او به طور جدی توسط کشیش کلیسا مورد سوال قرار گرفت

4. What was once a novel approach had become orthodoxy.
[ترجمه ترگمان]چیزی که زمانی یک رویکرد جدید بود، اصیل شده بود
[ترجمه گوگل]یک بار رویکرد جدیدی به ارتدکس تبدیل شده است

5. She is a strict defender of Catholic orthodoxy.
[ترجمه ترگمان]او مدافع سرسخت آیین کاتولیک است
[ترجمه گوگل]او یک مدافع سختگیرانه ارتدوکس کاتولیک است

6. These ideas have now become part of educational orthodoxy.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها اکنون به بخشی از orthodoxy آموزشی تبدیل شده اند
[ترجمه گوگل]این ایده ها در حال حاضر بخشی از ارتدوکس آموزشی است

7. The current economic orthodoxy is of a free market and unregulated trade.
[ترجمه ترگمان]The اقتصادی فعلی یک بازار آزاد و تجارت کنترل نشده است
[ترجمه گوگل]ارتدوکسی اقتصادی کنونی یک بازار آزاد و تجارت غیرقابل کنترل است

8. Financial policy, which deviated increasingly from monetarist orthodoxy, also pursued a more distinct course with Nigel Lawson as Chancellor.
[ترجمه ترگمان]سیاست مالی، که به طور فزاینده ای از آیین monetarist پیروی می کند، همچنین دوره متمایزی را با نی سن به عنوان صدراعظم دنبال کرد
[ترجمه گوگل]سیاست مالی، که به طور فزاینده ای از ارتدکس مونیتاریستی منحرف شد، همچنان دوره ای متمایزتری را با نایجل لوسون به عنوان صدراعظم پیگیری کرد

9. As orthodoxy, it must systematize its precepts and legitimate them.
[ترجمه ترگمان]به عنوان اصیل آیین، آن باید احکام و legitimate را تایید کند
[ترجمه گوگل]به عنوان ارتداد، باید دستوراتش را ساماندهی کند و آنها را قانونی کند

10. An official orthodoxy based on Neo-Confucian doctrines emphasized the preservation of order and maintenance of social hierarchy.
[ترجمه ترگمان]اصیل آیینی رسمی بر پایه اصول Neo بر حفظ نظم و حفظ سلسله مراتب اجتماعی تاکید داشت
[ترجمه گوگل]یک ارتداد رسمی بر پایه آموزه های نئون کنفوسیوس بر حفظ نظم و حفظ سلسله مراتب اجتماعی تاکید داشت

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. Challenging the orthodoxy of insulin resistance.
[ترجمه ترگمان]Challenging the مقاومت انسولین
[ترجمه گوگل]به چالش کشیدن ارتودوکس مقاومت انسولین

13. Andrew's own orthodoxy was never impugned.
[ترجمه ترگمان]orthodoxy خود اندرو هرگز از آن بیرون نمی رفت
[ترجمه گوگل]اعتقادات اندرو خود را هرگز محاکمه نشد

14. Government adhered to the prevailing orthodoxy that balanced budgets were necessary and desirable and that deficit financing was neither.
[ترجمه ترگمان]دولت به این آیین سنتی وفادار ماند که بودجه های متعادل ضروری و مطلوب بودند و تامین مالی کسری هیچ کدام نبود
[ترجمه گوگل]حکومت به ارتداد غالب معتقد بود که بودجه های متوازن ضروری و مطلوب بود و تأمین بودجه کسری بودجه نیست

15. Sniping between the forces of liberalism and orthodoxy showed no signs of letting up.
[ترجمه ترگمان]sniping بین نیروهای لیبرالیسم و orthodoxy نشانه ای از تسلیم شدن نشان نداد
[ترجمه گوگل]تیراندازی میان نیروهای لیبرالیسم و ​​ارتدکسی، نشانه هایی از راه رفتن را نشان نداد

پیشنهاد کاربران

اصول، اصولگرایی

[نظر یا نظرات] مقبول عامه ( نظر یا نظراتی که توسط بیشتر مردم مورد قبول قرار گرفته و آن را درست می دانند )
These ideas have now become part of educational orthodoxy.

همه پذیری

اصل پذیرفته شده

باورهای عمومی

باور عمومی

پیرو عموم بودن


کلمات دیگر: