کلمه جو
صفحه اصلی

withering


معنی : افسرده، مخرب، خراب کننده، پژمرده
معانی دیگر : خراب کننده، مخرب، افسرده، پژمرده

انگلیسی به فارسی

خراب کننده، مخرب، افسرده، پژمرده


از دست دادن، پژمرده، مخرب، خراب کننده، افسرده


انگلیسی به انگلیسی

• wilting, fading; causing someone to be ashamed (as with a look of scorn)
a withering look or remark is intended to make the person it is directed at feel ashamed or stupid.

مترادف و متضاد

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

مخرب (صفت)
mortal, destructive, wrecking, withering

خراب کننده (صفت)
ruinous, withering, devastative, spoiling

پژمرده (صفت)
withered, sere, sad, pale, withering, sear, droopy, faded, languorous

جملات نمونه

1. She reserved her most withering scorn for journalists.
[ترجمه ترگمان]او most خود را برای روزنامه نگاران حفظ کرد
[ترجمه گوگل]او روزنامه نگاران خود را غمگین ترین نادیده گرفت

2. Deborah Jane's mother gave her a withering look.
[ترجمه ترگمان]مادر Deborah، نگاه پژمرده او را به او انداخت
[ترجمه گوگل]مادر دبورا جین به او نگاه کرد

3. The old values are withering away in a new society.
[ترجمه ترگمان]ارزش های قدیمی در جامعه جدید پژمرده می شوند
[ترجمه گوگل]ارزش های قدیمی در یک جامعه جدید از بین می روند

4. She gave him a withering look.
[ترجمه ترگمان]نگاهی خشک به او انداخت
[ترجمه گوگل]او به او نگاه کرد

5. He made a withering attack on government policy.
[ترجمه ترگمان]او به سیاست دولت حمله withering کرد
[ترجمه گوگل]او یک حمله ناگهانی به سیاست دولتی ایجاد کرد

6. A withering look from his wife silenced him.
[ترجمه ترگمان]نگاه پژمرده همسرش او را ساکت کرد
[ترجمه گوگل]نگاه ناپدید از همسرش او را خاموش کرد

7. Momentarily they lift her world beyond its withering perimeter.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای بعد، لحظه ای بعد، لحظه ای بعد، لحظه ای بعد، لحظه ای مکث کرد
[ترجمه گوگل]لحظه ای آنها جهان را فراتر از محیط اطراف خود می برند

8. The ideology of inclusion is withering away, to be replaced by a revival of survival-of-the-fittest capitalism.
[ترجمه ترگمان]ایدیولوژی گنجاندن آن پژمرده می شود و جایگزین بقای survival می شود
[ترجمه گوگل]ایدئولوژی مشارکت از بین می رود و جایگزین آن با احیای سرمایه داری بی نظیری می شود

9. He did, however, curtail his withering critique.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او انتقاد پژمرده او را قطع کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، او انتقاد خود را از دست داد

10. The daily firings produced by the withering economy offered loopholes of opportunity for a young man who kept his eyes open.
[ترجمه ترگمان]برکناری روزانه مردم از این اقتصاد پژمرده، نقاط ضعف فرصت را برای یک مرد جوان که چشمانش را باز نگه می داشت، ارائه کرد
[ترجمه گوگل]شلیک های روزانه ای که توسط اقتصاد بی نظیر ایجاد شده بود، فرصتی را برای یک مرد جوان که چشم خود را باز نگه داشت، فراهم کرد

11. Just withering thrash grooves that shoot past in a punch-drunk blur, leaving their peers way behind.
[ترجمه ترگمان]فقط grooves thrash پژمرده می شوند که با یک تاری punch از گذشته می گذرند و همتایان خود را پشت سر می گذارند
[ترجمه گوگل]فقط در حال از بین بردن شیارهای تند و تیز است که شلیک می کنند در یک تکه پانچ مست، از همسالان خود را پشت سر گذاشتن

12. I gazed up at the withering contrail.
[ترجمه ترگمان]به the خشک نگاه کردم
[ترجمه گوگل]من درمعرض انقراض ظاهر شدم

13. Rotten had also adopted an increasingly withering view of his colleagues.
[ترجمه ترگمان]Rotten همچنین دیدگاه پژمرده و فزاینده ای از همکارانش را به خود اختصاص داده بود
[ترجمه گوگل]روتنت نیز دیدگاه فزاینده ای از همکاران خود را به تصویب رساند

14. She rose, threw one withering look at Cranston and followed the others out.
[ترجمه ترگمان]از جا برخاست، به کرنستن نگاه کرد و بقیه را دنبال کرد
[ترجمه گوگل]او صعود کرد، نگاهی به کرانستون گذاشت و دیگران را دنبال کرد

پیشنهاد کاربران

شرط باطل در قراردادها

سرزنش آمیز، تحقیرآمیز

تحقیر آمیز

سرزنش آمیز ( نگاه ) ؛ شدید

– She threw a withering glance at him
– Her mother gave her a withering look
– He made a withering attack on government policy


کلمات دیگر: