کلمه جو
صفحه اصلی

willies


معنی : عصبانیت، حمله عصبی
معانی دیگر : (امریکا - خودمانی - با: the) دلواپسی، نگرانی، ترس و لرز

انگلیسی به فارسی

حمله عصبی، عصبانیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: (informal) feelings of wariness or fright; jitters (usu. prec. by the).

- Walking through the cemetery gives me the willies.
[ترجمه ترگمان] رفتن توی قبرستون منو عصبی می کنه
[ترجمه گوگل] قدم زدن از طریق گورستان به من می دهد

• uneasy feeling; chills; nervousness (slang)

مترادف و متضاد

عصبانیت (اسم)
chafe, anger, madness, nervousness, huff, ire, willies, boiling point, infuriation, snit

حمله عصبی (اسم)
willies, hysteria

جملات نمونه

1. It gives me the willies.
[ترجمه ترگمان] من رو عصبی می کنه
[ترجمه گوگل]این به من می گوید

2. I suppose you talk about men's willies and all that sort of thing?
[ترجمه ترگمان]به نظر من شما در مورد willies مردان و این جور چیزها حرف می زنید؟
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما در مورد اظهارات مردان و همه چیزهایی که در این مورد صحبت می کنید صحبت می کنید؟

3. Had all the big men got the willies together?
[ترجمه ترگمان]آیا همه مردان بزرگ به هم حمله کردند؟
[ترجمه گوگل]آیا همه مردان بزرگ با هم قاطی شده بودند؟

4. The dark, dank cave gave me the willies.
[ترجمه ترگمان]غار تاریک و مرطوب من را عصبی کرد
[ترجمه گوگل]غار تاریک، غار به من زل زده است

5. Spending a night in the house alone always gives me the willies.
[ترجمه ترگمان]یک شب در خانه تنها به من حمله می کند
[ترجمه گوگل]صرف یک شب در خانه به تنهایی من همیشه به من می دهد

6. Being alone in that gloomy house gave me the willies.
[ترجمه ترگمان]تنها بودن در آن خانه تاریک، من را عصبی کرد
[ترجمه گوگل]به تنهایی در آن خانه غم انگیز به من زل زده بود

7. All this talk about ghosts is giving me the willies .
[ترجمه ترگمان]همه این حرفا در مورد ارواح داره منو عصبی می کنه
[ترجمه گوگل]همه این صحبت ها در مورد ارواح به من می گویند

8. Seeing something in the shadows, I suddenly got the willies and ran.
[ترجمه ترگمان]با دیدن چیزی در تاریکی، ناگهان من عصبی شدم و فرار کردم
[ترجمه گوگل]دیدن چیزی در سایه ها، من ناگهان اذیت شدم و فرار کردم

9. It is enough to give anybody the World Cup willies.
[ترجمه ترگمان]آن قدر کافی است که به کسی جام جهانی بدهد
[ترجمه گوگل]کافی است که کسی به کیهان جام جهانی کمک کند

10. Big noses, Martha thought mercilessly, were supposed to indicate big willies.
[ترجمه ترگمان]، دماغ گنده، \"مارتا\" با بی رحمی فکر می کرد، ما قرار بود که یه حمله عصبی بزرگ رو نشون بدیم
[ترجمه گوگل]بینی های بزرگ، مارتا بی تردید فکر کردند، قرار بود نشان دهنده اشک های بزرگ باشد

11. Walking down that street at night gives me the willies.
[ترجمه ترگمان] اون شب تو خیابون قدم زدن من رو عصبی می کنه
[ترجمه گوگل]قدم زدن در آن خیابان در شب به من می خندد

12. He said that Opposition members were a bunch of weary Willies.
[ترجمه ترگمان]او گفت که اعضای اپوزیسیون یک مشت of خسته بودند
[ترجمه گوگل]او گفت که اعضای اپوزیسیون گروهی از ویلیس خسته بود

پیشنهاد کاربران

مضطرب ، ترسیده


کلمات دیگر: