کلمه جو
صفحه اصلی

cohere


معنی : چسبیدن، رابطه خویشی داشتن
معانی دیگر : (از نظر منطقی یا طبیعی) مربوط بودن، وابسته بودن، با هم خواندن، به هم ربط داشتن، (در مورد کردار یا کنش) متوافق بودن، همساز بودن، سازوار بودن، سازآمدن، (در مورد توده ای از هر چیز) به هم چسبیدن، (ملکول ها) همچسب شدن، دوسیدن، همدوس بودن

انگلیسی به فارسی

چسبیدن، رابطه خویشی داشتن


کوه، چسبیدن، رابطه خویشی داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: coheres, cohering, cohered
(1) تعریف: to lump, hold, or stick together.
مترادف: bind
مشابه: adhere, bond, cement, cleave, cling, fuse, hold together, lump, stick together, unite

- The hot metal plates are pressed together until they cohere.
[ترجمه موسی] صفحات داغ فلزی را با هم فشرده کرده تا زمانی که بهم بچسبند.
[ترجمه ترگمان] ظرف های فلزی داغ به هم فشرده می شوند تا اینکه آن ها به هم برسند
[ترجمه گوگل] صفحات فلزی گرم تا زمانی که با هم همخوانی دارند، فشرده می شوند

(2) تعریف: to be connected by reason; be consistent.
مترادف: agree, correspond, hold water, jibe, tally
مشابه: accord, bond, coincide, concur, match, square

- In a convincing essay, the presented arguments cohere; that is, they flow logically and don't contradict each other.
[ترجمه موسی] در یک مقاله قانع کننده ، استدلال های ارائه شده با هم مطابقت ( همخوانی ) دارند. یعنی آن ها جریان منطقی دارند و با هم تناقض ندارند.
[ترجمه ترگمان] در یک مقاله قانع کننده، استدلال های ارایه شده توسط cohere؛ یعنی، آن ها به طور منطقی جریان می یابند و با هم متناقض نیستند
[ترجمه گوگل] در یک مقاله متقاعد کننده، استدلال ارائه شده؛ یعنی، آنها منطقی جریان می گیرند و با یکدیگر مخالف نیستند

• stick together; be consistent
if an argument or set of ideas coheres, it leads to a satisfactory conclusion and all the steps fit together logically; a formal word.
if an organization or group of people coheres, they work together and have the same aims; a formal word.
if two or more objects cohere, they stick together firmly; a formal word.

مترادف و متضاد

چسبیدن (فعل)
adhere, stick, hold, cohere, inhere, pester, incline, paste, glue, cleave, handfast

رابطه خویشی داشتن (فعل)
cohere

stick to, cling


Synonyms: adhere, associate, bind, blend, cleave, coalesce, combine, connect, consolidate, fuse, glue, hold, join, merge, unite


Antonyms: divide, fall off, separate


agree, conform


Synonyms: accord, be connected, be consistent, check, check out, comport, conform, correspond, dovetail, fit in, go, hang together, harmonize, hold, hold water, make sense, relate, square


Antonyms: disagree, dispute, not conform


جملات نمونه

1. these two accounts cohere
این دو حساب با هم می خوانند.

2. the arguments of those two did not cohere
استدلال های آندو با هم تناقض داشت.

3. The various elements of the novel fail to cohere.
[ترجمه موسی] عناصر مختلف این رمان با هم همخوانی ندارند.
[ترجمه ترگمان]عناصر مختلف داستان با شکست مواجه نمی شوند
[ترجمه گوگل]عناصر گوناگونی از این رمان به هم وابسته نیستند

4. This view does not cohere with their other beliefs.
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه با عقاید دیگر آن ها همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]این دیدگاه با باورهای دیگر آنها همخوانی ندارد

5. The various sections of the report fail to cohere into a satisfactory whole.
[ترجمه ترگمان]بخش های مختلف این گزارش برای انسجام در کل رضایت بخش نیست
[ترجمه گوگل]بخش های مختلف گزارش به هم ربطی ندارند

6. The empire could not cohere as a legitimate whole.
[ترجمه ترگمان]این امپراطوری نمی تواند انسجام به عنوان یک کل قانونی را داشته باشد
[ترجمه گوگل]امپراتوری نمیتواند به عنوان یک کل قانونی هماهنگ باشد

7. Always stress what can be seen to cohere and fit together before attending to what does not fit.
[ترجمه ترگمان]همیشه بر آنچه که می تواند برای انسجام و تناسب با هم قبل از شرکت در آنچه که مناسب نیست، دیده شود تاکید کنید
[ترجمه گوگل]همیشه قبل از رفتن به آنچه که مناسب نیست، تنش کنید

8. But they don't cohere, don't add up.
[ترجمه ترگمان]اما این کار را نمی کنند، جمع و جور نکنید
[ترجمه گوگل]اما آنها هماهنگ نیستند، اضافه نکنید

9. The Yao culture is the important force to cohere the Yao people.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ یائو نیروی مهم برای انسجام شخصیت یائو است
[ترجمه گوگل]فرهنگ Yao نیروی مهمی است که افراد Yao را به هم متصل می کند

10. The particles making up a brick cohere.
[ترجمه ترگمان]ذرات یک انسجام آجری را می سازند
[ترجمه گوگل]ذرات تشکیل یک آجر cohere

11. A sentence that does not cohere is hard to understand.
[ترجمه ترگمان]یک جمله که انسجام را انسجام نمی دهد درک آن دشوار است
[ترجمه گوگل]یک جمله ای که هماهنگ نیست، سخت درک است

12. McMaster University:All things cohere in Christ.
[ترجمه ترگمان]دانشگاه مک مس تر: همه اشیا متعلق به مسیح هستند
[ترجمه گوگل]دانشگاه مکمستر همه چیز در مسیح بستگی دارد

13. To cohere with or as if with a bond.
[ترجمه ترگمان] به \"cohere\" یا مثل یه \"باند\" ارتباط داره
[ترجمه گوگل]برای پیوستن یا به عنوان با یک پیوند

14. To cause to cohere or form a mass.
[ترجمه ترگمان]برای انسجام و یا ایجاد یک جرم
[ترجمه گوگل]برای ایجاد یک توده یا ایجاد یک توده

The arguments of those two did not cohere.

استدلال‌های آن دو با هم تناقض داشت.


These two accounts cohere.

این دو حساب با هم می‌خوانند.


پیشنهاد کاربران

ربط منطقی داشتن، منسجم بودن، مرتبط بودن.

cohere ( verb ) = {یکی کردن، ادغام کردن، یکی شدن، به هم پیوستن، متحد شدن، انسجام یافتن ( برای تشکیل یک واحد کلی ) }، {همکاری کردن، ملحق شدن، متحد شدن، هم پیمان شدن ( برای پیوستن یا همکاری با دیگران ، معمولاً برای پیشرفت شخصی خود ) }، {به هم چسبیدن، پیوستن، چفت شدن ( در رابطه با چسبندگی بین اجسام ) }، {هماهنگ شدن، سازگار بودن، همخوانی داشتن، تطابق یافتن، هماهنگ کردن، منطبق شدن، جور شدن، موافقت کردن ( در مورد سازگاری یا توافق ) }، {معقول به نظر رسیدن، منطقی به نظر رسیدن، ربط منطقی داشتن، مرتبط بودن ( در مورد استدلال یا نظریه که از نظر منطقی سازگار باشد و درست به نظر برسد ) }، {سفت کردن یا شدن، سخت کردن یا شدن، لخته شدن، غلیظ شدن ( در رابطه با مواردی که سفت و محکم شود ) }


examples:
1 - His vision is of a world that coheres through human connection rather than rules.
دیدگاه او جهانی است که از طریق ارتباط انسانی و نه قوانین ، انسجام می یابد.
2 - The project aims to refine the theory so that it coheres with our intuitions.
هدف این پروژه اصلاح این نظریه است تا با شواهد ما همخوانی ( سازگاری ) داشته باشد.
3 - However, we only want to rely on the logically possible when it coheres with an ongoing empirical investigation.
با این حال ، ما فقط زمانی می خواهیم به منطقی امکان پذیر اعتماد کنیم که با تحقیقات تجربی مداوم هماهنگ ( جور ) باشد.




کلمات دیگر: