کلمه جو
صفحه اصلی

proficient


معنی : متخصص، حاذق، ماهر، زبر دست
معانی دیگر : متبحر، دارای تبحر، ورزیده، آدم متبحر، آدم ماهر، آدم کارشناس، آدم حاذق، چیره

انگلیسی به فارسی

زبردست، چیره، ماهر، حاذق، متخصص


کارآمد، متخصص، ماهر، حاذق، زبر دست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: proficiently (adv.)
• : تعریف: adept or skilled, usu. as a result of study or practice.
مترادف: able, accomplished, adept, expert, skilled
متضاد: incompetent
مشابه: adroit, capable, competent, conversant, experienced, fluent, good, masterful, practiced, professional, qualified, skillful, versed, virtuoso

- After months of doing them, she had become quite proficient at crossword puzzles.
[ترجمه ترگمان] بعد از ماه ها این کار، او در جدول حل جدول موفق شده بود
[ترجمه گوگل] پس از چند ماه از انجام آنها، او در زمینه پازل جدول کلمات متقاطع بسیار موفق بود

• expert, having superior knowledge of a certain field; adept, skilled; masterful
if you are proficient in something, you can do it well.

مترادف و متضاد

متخصص (اسم)
expert, proficient, authority, specialist

حاذق (صفت)
proficient

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

زبردست (صفت)
industrious, adept, proficient, dexterous, adroit, deft, dextrous, habile

able, skilled


Synonyms: accomplished, adept, apt, capable, clever, competent, consummate, conversant, crack, crackerjack, drilled, effective, effectual, efficient, exercised, experienced, expert, finished, gifted, on the beam, phenom, pro, qualified, savvy, sharp, skillful, slick, talented, trained, up to speed, versed, whiz, with it


Antonyms: clumsy, incompetent, inept, unable, unskilled


جملات نمونه

1. a proficient driver
راننده ی ماهر

2. she is proficient in six languages
او شش زبان را خوب بلد است.

3. With practice, you should become proficient within six months.
[ترجمه ترگمان]با تمرین، شما باید در عرض شش ماه ماهر شوید
[ترجمه گوگل]با تمرین، باید ظرف شش ماه مهارت داشته باشید

4. He's proficient at his job.
[ترجمه ترگمان] اون توی کارش مهارت داره
[ترجمه گوگل]او در کار خود مهارت دارد

5. A great number of Egyptians are proficient in foreign languages.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از مصری ها در زبان های خارجی مهارت دارند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مصری ها در زبان های خارجی مهارت دارند

6. She is proficient at / in figure skating.
[ترجمه ترگمان] اون توی اسکیت مهارت خاصی داره
[ترجمه گوگل]او در اسکیت باز / در اسکیت باز مهارت دارد

7. She's proficient in several languages.
[ترجمه ترگمان]او در چندین زبان مهارت دارد
[ترجمه گوگل]او در چندین زبان مهارت دارد

8. She's proficient in two languages.
[ترجمه ترگمان]او در دو زبان مهارت دارد
[ترجمه گوگل]او در دو زبان مهارت دارد

9. There's only one way to become proficient at anything - practice!
[ترجمه ترگمان]فقط یه راه وجود داره که در هر کاری مهارت داشته باشه
[ترجمه گوگل]فقط یک راه برای کسب مهارت در هر چیزی وجود دارد - تمرین!

10. Martha's proficient in Swedish.
[ترجمه ترگمان]مارتا در سوئد مهارت داشت
[ترجمه گوگل]صاحب مارتا در سوئدی است

11. I was proficient at my job, so we had a good relationship.
[ترجمه ترگمان]، من توی شغلم ماهر بودم پس رابطه خوبی داشتیم
[ترجمه گوگل]من در کارم مهارت داشتم، بنابراین ما رابطه خوبی داشتیم

12. Shippers like to see the same longshoremen, proficient at operating forklifts and the like, he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت که Shippers دوست دارند همان longshoremen را ببینند، در عملیات forklifts و امثال آن ها مهارت دارند
[ترجمه گوگل]شرکت های حمل و نقل مایل به دیدن کسانی هستند که در حین عملیات برقی و غیره به کار خود ادامه می دهند

13. Until you're proficient consider the following before you set out to sail.
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که تو مهارت خاصی در مورد بعدی نداشته باشی قبل از اینکه حرکت کنی
[ترجمه گوگل]تا زمانی که شما مهارت نداشته باشید، قبل از شروع به کار، در نظر بگیرید

14. As one became increasingly proficient, the exposure time per mole decreased.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که فرد به طور فزاینده ای مهارت پیدا کرد، زمان نوردهی بر مول بر مول کاهش یافت
[ترجمه گوگل]زمانیکه فرد به طور فزاینده ای مهارت داشت، زمان قرار گرفتن در معرض هر مول کاهش می یافت

15. Rice is not only the most proficient pass receiver in the league, he is the most proficient in football history.
[ترجمه ترگمان]رایس تنها the گیرنده در لیگ است، که در تاریخ فوتبال مهارت دارد
[ترجمه گوگل]برنج نه تنها بیشترین رضایت گیرنده در لیگ را به دست آورد، بلکه بیشترین شایستگی را در تاریخ فوتبال دارد

She is proficient in six languages.

او شش زبان را خوب بلد است.


a proficient driver

راننده‌ی ماهر


پیشنهاد کاربران

حاذق، ماهر، استاد


کلمات دیگر: