انیران یک مفهوم دینی-زبانی-قومی است به معنای ناایرانی یا ناآریایی. در مبنای کلی، به تمامی سرزمین های غیر ایرانی انیران گفته می شود اما در نوشته های دینی، این مفهوم برای اشاره به دشمنان زرتشتیان و
ایرانیان به کار رفته است.
اوشیدری، جهانگیر (۱۳۷۶)، دانشنامهٔ مزدیسنا، واژه نامهٔ توضیحی آیین زرتشت، تهران: نشر مرکز، شابک ۹۶۴-۳۰۵-۳۰۷-۵
ناظم الاطباء، برهان قاطع
واژه «انیران» از واژه پارسی میانه anērān و از پهلوی ʼnyrʼn آمده است. این مفهوم در برابر واژه ایران ērān قرار دارد که برای اشاره به مردم ایرانی یا شاهنشاهی ساسانی به کار می رود. هرچند در نوشته های دینی و شاید در دید سیاسی خود شاهنشاهان ساسانی این مفهوم با مزداپرستی گره خورده است. یک انیرانی (پارسی میانه: anēr) کسی است که ایرانی نیست، یا اینکه ایرانی است اما به دین زرتشت باور ندارد. در نوشته های زرتشتی پس از سقوط ساسانیان، تمامی مسلمانان صرف نظر از زبان و تبارشان انیرانی خوانده شده اند.
کرتیر در سنگ نگاره خود گفته است که او و موبدان و آتش کده های زیادی را در ایران شهر برپا داشته اند که بر طبق گفتهٔ او از این استان ها تشکیل شده است: پارس، پارت، بابل، میشان، آدیابن، آذربایجان، اصفهان، ری، کرمان، سیستان، گرگان و پیشاور. بر طبق گفتهٔ کرتیر، سوریه، کیلیکیه، ارمنستان، گرجستان، آلبانی و ولاشگان که تحت کنترل ساسانیان بودند، جز انیران محسوب می شدند.
نخستین استفاده رسمی از این واژه در سنگ نبشته های شاپور یکم دیده شده است. او خود را «شاهنشاه ایران و انیران» معرفی کرده است. از آنجایی که این واژه در سنگ نگاره های اردشیر پاپکان دیده نمی شود، اینگونه برداشت شده که منظور او از انیران، در واقع اشاره به سرزمین هایی است که او در اردوکشی هایش به امپراتوری روم شاهنشاهی کوشان فتح کرده است. شاپور در سنگ نبشته خود در کعبه زرتشت سوریه، کاپادوکیه و کیلیکیه را جز سرزمین های انیرانی فتح شده قلمداد کرده است.
wiki: بزرگ علوی دربارهٔ حمله اعراب به ایران و حملهٔ اسکندر از شین پرتو را شامل می شود. این افراد از اعضای گروه ربعه بودند.
http://www.persian.rfi.fr/گرایش-روشنفکران-به-گذشته،-در-اوج-دوران-تجدد-20130129/ایران
http://www.radiofarda.com/content/F7_BookReview_Sadegh_Hedayet/1624065.html
ضد خاطرات، مصاحبه ابراهیم گلستان با مهدی یزدانی خرم، شهروند امروز، شماره ۳۲
ابراهیم گلستان جنبهٔ سینمایی داستان هدایت را بسیار گیرا می داند.
این یکی از نمونه هایی است که هدایت در آن «بیماری های میهن مادری خود» را نه به درون آن بلکه به امراض خارجی - یونانی، عرب و مغول- که وی را با وجود بدن سالم و استوارش آلوده کردند نسبت می دهد.