1. those two events were concurrent
آن دو رویداد همزمان بودند.
2. The exhibition reflected concurrent developments abroad.
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه منعکس کننده پیشرفت همزمان در خارج از کشور بود
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه نشان دهنده تحولات همزمان در خارج از کشور است
3. Galerie St. Etienne is holding three concurrent exhibitions.
[ترجمه ترگمان]گالری سنت اتین دو نمایشگاه همزمان برگزار می کند
[ترجمه گوگل]گالری سنت اتیان سه نمایشگاه همزمان برگزار می کند
4. You can't attend two concurrent events!
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی دوتا از این حوادث رو تحمل کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید در دو رویداد همزمان شرکت کنید!
5. Concurrent with her acting career, Bron has managed to write two books of her own.
[ترجمه ترگمان]Bron همزمان با اقدام بازیگری خود، موفق به نوشتن دو کتاب از خود شده است
[ترجمه گوگل]همزمان با حرفه بازیگری او، برون قادر به نوشتن دو کتاب از خود است
6. The judge imposed concurrent sentences totalling 14 years for the attacks on the girls.
[ترجمه ترگمان]قاضی محکومیت های همزمان totalling ۱۴ سال را برای حمله به دختران اعمال کرد
[ترجمه گوگل]قاضی دادگاه های مجاز را به مدت 14 سال برای حملات به دختران تحمیل کرد
7. He was imprisoned for two concurrent terms of 30 months and 18 months.
[ترجمه ترگمان]او به مدت دو دوره زمانی به مدت ۳۰ ماه و ۱۸ ماه زندانی شد
[ترجمه گوگل]او برای دو دوره همزمان 30 ماه و 18 ماه زندانی شد
8. The concurrent administration of disulfiram may result in toxic levels of these drugs.
[ترجمه ترگمان]مدیریت همزمان disulfiram ممکن است منجر به سطوح سمی این داروها شود
[ترجمه گوگل]تجویز همزمان دیسولفیرام ممکن است سطوح سمی این داروها را به همراه داشته باشد
9. Epigastric pain is uncommon and concurrent peptic ulcer disease may lead to an incorrect diagnosis.
[ترجمه ترگمان]درد Epigastric غیر معمول است و سرطان همزمان peptic ممکن است منجر به تشخیص نادرست شود
[ترجمه گوگل]درد حنجره غیر طبیعی است و بیماری زخم معده همزمان ممکن است منجر به تشخیص نادرست شود
10. Resident Magistrate Mr Harry Hall imposed a concurrent sentence of six months imprisonment on each charge.
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه، آقای هری هال، محکومیت همزمان شش ماه زندان را به هر اتهام تحمیل کرد
[ترجمه گوگل]دادگاه Resident آقای آقای هری هال، حکم همزمان 6 ماه حبس را برای هر اتهام تحمیل کرد
11. All this is concurrent with a decline in intellectual egocentrism and an increased ability to see the viewpoint of others.
[ترجمه ترگمان]همه اینها همزمان با کاهش در egocentrism فکری و توانایی فزاینده برای دیدن دیدگاه دیگران است
[ترجمه گوگل]همه اینها همزمان با کاهش عزت نفس ذهنی و افزایش توانایی دیدن دیدگاه دیگران است
12. To do so, a concurrent measurement of serum albumin and total calcium should be obtained.
[ترجمه ترگمان]برای انجام این کار، اندازه گیری همزمان آلبومین سرم خون و کلسیم کل باید به دست آید
[ترجمه گوگل]برای انجام این کار، اندازه گیری همزمان آلبومین سرم و کلسیم باید به دست آید
13. The twins had concurrent birthday.
[ترجمه ترگمان]دوقلوها روز تولد مشترک داشتند
[ترجمه گوگل]دوقلوها تولد همزمان داشتند
14. For the same reason the concurrent use of disulfiram and antidepressants is not indicated.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل استفاده همزمان از داروهای ضد افسردگی و ضد افسردگی مشخص نشده است
[ترجمه گوگل]به همین دلیل مصرف همزمان دیسولفیرام و ضد افسردگی نشان داده نشده است
15. A concurrent exhibition at the Museum of Modern Art offers a fuller look at Rothko's work.
[ترجمه ترگمان]یک نمایشگاه همزمان در موزه هنرهای معاصر، نگاهی دقیق تر به آثار Rothko ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]یک نمایش همزمان در موزه هنرهای مدرن، نگاه دقیقتری به کار Rothko ارائه می دهد