1. through a special dispensation from the royal palace
با اجازه ی ویژه ی کاخ سلطنتی
2. through advertising, they convince people to buy
با تبلیغ،مردم را راغب به خرید می کنند.
3. through an error
به خاطر اشتباه
4. through careful budgeting they cut the costs by ten percent
با بودجه بندی دقیق هزینه ها را ده درصد کاهش دادند.
5. through diplomatic channels
از طرق سیاسی
6. through god's inspiration
با الهام الهی
7. through his initiative the project was put into effect
طرح به ابتکار او به اجرا درآمد.
8. through homa's help
به کمک هما
9. through illness he lost his hearing
به خاطر بیماری شنوایی خود را از دست داد.
10. through life
همه ی عمر
11. through skin grafting,his burns healed and he escaped death
از طریق پیوند پوست سوختگی هایش خوب شد و از مرگ جست.
12. through street demonstrations people expressed their desire for more freedom
مردم از طریق تظاهرات خیابانی میل خود را نسبت به آزادی بیشتر ابراز کردند.
13. through summer
تمام تابستان
14. through the door came a dark bull of a man
مرد سیه چرده ی گاو تنی از در وارد شد.
15. through these concessions they were hoping to pacify the chinese leaders
امیدوار بودند که با این گذشت ها رهبران چین را به سر آشتی در آورند.
16. through weeks of hard work, they succeeded in hammering out a new constitution
پس از هفته ها کار سخت موفق شدند قانون اساسی تازه ای را از کار دربیاورند.
17. through and through
سرتاسر،کاملا،تماما
18. through rose-colored glasses
(به ویژه افراط آمیز) با خوش بینی
19. through something in someone's teeth
1- کسی را برای چیزی سرزنش کردن 2- متلک گفتن،زخم زبان زدن
20. through the mill
(به ویژه در امور آموزشی) از آزمون سخت (گذشتن)
21. through thick and thin
در تمام ناملایمات،طی کلیه ی پستی و بلندی ها،در ایام خوش یا ناخوش
22. a through road
راه سراسری
23. a through train
قطار بدون توقف
24. all through the year
در تمام سال
25. down through the years
در طول سال ها
26. halfway through the dinner
در وسط شام
27. midway through the journey of this life
(دانته) در نیمه راه سفر این زندگانی
28. passage through that narrow alley
گذر کردن از آن کوچه ی باریک
29. be through (with something or someone)
تمام بودن،(دیگر با چیزی یا کسی) کاری نداشتن
30. bull through
(علیرغم مخالفت) انجام دادن
31. carry through
1- انجام دادن،نایل شدن 2- رزق دادن،نگهداشتن،رساندن
32. come through
1- با موفقیت انجام دادن یا تحمل کردن 2- (آمریکا - عامیانه) مطابق دلخواه (دیگری) عمل کردن
33. cut through
از میان (چیزی) رد شدن،میان بر زدن،صاف رفتن (یا رد شدن)
34. eat through
(زنگ یا اسید و غیره) خوردن
35. fall through
با شکست مواجه شدن،به جایی نرسیدن،بهم خوردن
36. follow through
1- (عملی را) ادامه دادن و به پایان رساندن،به انجام رساندن 2- (تنیس و غیره) پس از زدن توپ نیز به حرکت قوسی راکت ادامه دادن
37. get through
1- تمام کردن،خاتمه یافتن،به پایان رسیدن 2- دوام آوردن،باقی ماندن 3- ارتباط برقرار کردن،تفهیم کردن
38. go through
1- با دقت انجام دادن،دقیقا مرور کردن 2- تحمل کردن
39. go through (or hit or strike, etc. ) a bad patch
دوران بدی را گذراندن
40. go through customs
از (بازدید) گمرک عبور کردن
41. go through fire and water
سختی بسیار کشیدن،سرد و گرم روزگار چشیدن
42. go through one's paces
مهارت (یا استعداد و غیره ی) خود را نشان دادن،عرض اندام کردن
43. go through the motions
از روی عادت یا رسم ولی بدون اشتیاق کاری را کردن،رفع تکلیف کردن
44. go through the red light
چراغ قرمز را (بدون توقف) رد کردن
45. go through the roof
1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمت ها) بسیار بالا رفتن
46. go through with
به انجام رساندن
47. lie through one's teeth
کاملا دروغ گفتن،بی شرمانه دروغ گفتن
48. muddle through
(انگلیس) با وجود اشتباه و شورتی گری انجام دادن یا موفق شدن،بالاخره کامیاب شدن
49. pay through the nose
مغبون شدن،(برای چیزی) زیادی پول دادن
50. pay through the nose (for something)
مغبون شدن،(در خرید) گول خوردن
51. pull through
(عامیانه - بیماری یا گرفتاری و غیره را) پشت سر گذاشتن،بهبود یافتن
52. pulse through something
در امتداد یا درون چیزی تپیدن،(به طور آهنگین) زدن یا ضربان داشتن
53. put through
1- با موفقیت انجام دادن 2- دچار کردن،(دردسر و غیره) دادن 3- (از طریق تلفن) مرتبط کردن
54. put through one's paces
مهارت (یا استعداد و غیره ی) کسی را آزمودن
55. run through
1- (با بی فکری یا سرعت) خرج کردن،مصرف کردن،لوطی خور کردن 2- (با چیز تیز) سوراخ کردن 3- (باسرعت) بررسی کردن،دوره کردن
56. sail through (something)
(با موفقیت یا سهولت) انجام دادن،گذراندن
57. see through
1- (به ماهیت چیزی) پی بردن
58. sleep through
(با وجود سر و صدا و غیره) بیدار نشدن،در تمام مدت چیزی خوابیدن
59. slip through the net
1- از تور رد شدن یا فرار کردن 2- از دستگاه ایمنی یا مالیاتی و غیره رد شدن (و گرفتار نشدن)
60. speak through one's nose
تو دماغی حرف زدن
61. squeak through (or by)
(با امتیاز کم یا اشکال) قبول شدن،پذیرفته شدن،عبور کردن
62. squeeze through (or by)
(عامیانه) با اشکال یا امتیاز بسیار کم قبول شدن یا برنده شدن یا عبور کردن
63. talk through one's hat
(عامیانه) حرف های احمقانه زدن،نسنجیده سخن گفتن،یاوه گویی کردن
64. think through
چیزی را تا پایان مورد تفکر قرار دادن،از آغاز تا پایان کاری را سنجیدن
65. weather through
با موفقیت از خطر یا دشواری گذشتن،تاب آوردن
66. . . . yea, through unity one can conquer the world
. . . آری به اتفاق جهان می توان گرفت
67. a road through the desert
راهی از میان صحرا
68. are you through with your dinner?
آیا شام خود را تمام کرده اید؟
69. arianne got through her final examinations
آرین امتحانات نهایی خود را گذراند.
70. blood coursed through his veins
خونش به جوش آمد.