کلمه جو
صفحه اصلی

stream


معنی : جریان، نهر، جوی، جماعت، رود، مسیل، ساطع کردن، بطور کامل افراشتن، جاری شدن
معانی دیگر : جویبار، کملکان، کوران، وزش، آبگشت، سیاله، روندگی، (نور) اشعه، فروغ، (ترافیک و غیره) زنجیره، کاروان طولانی، سیل، (رویداد و غیره) سلسله، رشته، (مثل جوی) جاری شدن، جریان یافتن، روان شدن یا کردن، بیرون دادن، جاری کردن، لبریز کردن یا شدن، سرازیر شدن، موج زدن، (دائما یا به طور یکنواخت) حرکت کردن، جنبیدن، تکان خوردن، با سرعت حرکت کردن، یورش بردن، زبانه کشیدن، (مثلا پرچم) به اهتزاز درآمدن، (انگلیس - آموزش) دسته ی دانش آموزان همتراز، بر حسب استعداد و سواد طبقه بندی کردن، بطورکامل افراشتن پرچم

انگلیسی به فارسی

جریان، نهر، رود، جوی، جماعت، جاری شدن، ساطع کردن،بطورکاملا فراشتن (پرچم)


مسیل، نهر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a usually small, flowing body of water, such as a brook, creek, or rivulet.
مترادف: brook, creek
مشابه: branch

(2) تعریف: a steady flow, as of a substance, esp. liquid, or of people.
مترادف: flow, river
مشابه: issue, pour

- a stream of molten lava
[ترجمه ترگمان] جویباری از سنگ های مذاب مذاب
[ترجمه گوگل] یک جریان گدازه ریخته گری
- a stream of fans coming up to the stage
[ترجمه ترگمان] جریانی از طرفداران به روی صحنه می آمدند
[ترجمه گوگل] یک جریان از طرفداران تا مرحله

(3) تعریف: a continuous or successive flow of anything.
مترادف: flow
مشابه: issue, pour

- a stream of criticism
[ترجمه ترگمان] یک سلسله انتقادات،
[ترجمه گوگل] جریان انتقاد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: streams, streaming, streamed
(1) تعریف: to flow, as in a current or stream.
مترادف: flow, run
مشابه: billow, cascade, course, flood, gush, pour, purl, ripple, roll, rush, surge, swoosh, wash

(2) تعریف: to give forth; emit (usu. fol. by with).
مترادف: gush
مشابه: flow, overflow, pour, spout, teem, well

- a wound streaming with blood
[ترجمه ترگمان] زخم از خون جاری شده بو
[ترجمه گوگل] زخم جریان خون

(3) تعریف: to move forward continuously as a group.
مترادف: surge
مشابه: file, flood, flow, pour, proceed, rush

- The crowd streamed into the stadium.
[ترجمه ترگمان] جمعیت به داخل ورزشگاه سرازیر شد
[ترجمه گوگل] جمعیت در ورزشگاه پخش شد

(4) تعریف: to flow freely or loosely.
مترادف: cascade
مشابه: fall, flow, pour, roll, spill

- Her hair streams over her shoulders.
[ترجمه ترگمان] موهایش روی شانه هایش ریخته می شود
[ترجمه گوگل] موهایش بیش از شانه هایش است

(5) تعریف: to float or wave.
مترادف: wave
مشابه: billow, blow, flap, float, flutter, waft

- The flag streamed in the wind.
[ترجمه ترگمان] پرچم در باد جریان داشت
[ترجمه گوگل] پرچم در باد جریان دارد

(6) تعریف: to pour forth beams of light; shine.
مترادف: beam
مشابه: flood, pour, shine

- Sunshine streamed in through my window.
[ترجمه ترگمان] نور خورشید از پنجره من به داخل می تابید
[ترجمه گوگل] آفتاب در پنجره من جریان می یابد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to emit, send forth, or discharge.
مترادف: issue, shed
مشابه: discharge, emanate, gush, pour, spill, spout, spurt, well

- His eyes streamed tears.
[ترجمه ترگمان] اشک از چشمانش سرازیر شد
[ترجمه گوگل] چشمانش اشک می ریخت

• brook, creek, river; flow of water or other liquid; constant outpouring
flow; pour out from; arrive in large numbers; flow freely; blow, wave; emit beams of light
a stream is a small, narrow river.
you can refer to a regular flow of people or things as a stream.
if people, vehicles, or liquids stream somewhere, large numbers or amounts of them move there in a steady flow.
when light streams into a place, it shines into it strongly.
a stream in a school is a group of children of the same age and ability who are taught together.
to stream pupils means to teach them in groups according to their ability.
see also streaming.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آبراهه - جریان - جویبار - رود - نهر - روانه - رودخانه - جریان آب - جاری شدن - جریان یافتن
[کامپیوتر] جاری کردن ؛ سرازیرشدن - 1- ( اسم) در زبان ++ Lisp , C و زبانهای کامپیوتری دیگر، فایل یا دستگاهی که در هر زمان می توان یک کاراکتر از آن خواند یا نوشت . مثلاً مانیتور و صفحه کلید می توانند چنین باشند. 2- ( فعل ) حرکت دادن مداوم نوار و عبور دادن آن از زیر یک هد خواندن - نوشتن.
[برق و الکترونیک] جریان، جاری شدن
[مهندسی گاز] جریان، جاری شدن
[زمین شناسی] رودخانه، رود (آبراهه) - واژه کلی برای جریان آب درون یک مجرای طبیعی. بنابراین از جویبار کوچک گرفته تا رودخانه های بزرگ رود محسوب می شوند. -
[ریاضیات] جریان
[آب و خاک] رود، نهر، رودخانه

مترادف و متضاد

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

نهر (اسم)
stream, arroyo, creek, raceway, dyke, dike, slough, graben

جوی (اسم)
cut, rush, stream, kennel, gutter, runnel

جماعت (اسم)
stream, meeting, crowd, congregation, posse

رود (اسم)
stream, flood, river

مسیل (اسم)
stream, ravine, watercourse

ساطع کردن (فعل)
stream

بطور کامل افراشتن (فعل)
stream

جاری شدن (فعل)
pour, rill, stream, run, trill, flux, disembogue, gush, emanate

small river


Synonyms: beck, branch, brook, burn, course, creek, current, drift, flood, flow, freshet, race, rill, rindle, rivulet, run, runnel, rush, spate, spritz, surge, tide, torrent, tributary, watercourse


flow from


Synonyms: cascade, continue, course, emerge, emit, flood, glide, gush, issue, move past, pour, roll, run, shed, sluice, spill, spout, spritz, spurt, surge


Antonyms: flow into


جملات نمونه

1. a stream of blood
جویی از خون

2. a stream of cars
زنجیره ای از اتومبیل

3. a stream of cold air
جریان هوای سرد

4. a stream of complaints
سیلی از شکایات

5. a stream of events
یک سلسله حوادث

6. a stream of light
ستونی از نور

7. mother stream
جویبار اصلی

8. on stream
در دست تولید،مشغول به کار یا تولید یا فعالیت

9. a clear stream was islanding a black rock
جویبار شفافی که صخره ی سیاهی را به صورت جزیره درآورده بود

10. a gentle stream
نهر ملایم (دارای جریان آهسته)

11. a mountain stream
جویبار کوهستانی

12. a smooth stream
نهر روان

13. a subglacial stream
نهر زیر یخرود

14. a wandering stream
یک نهر پر پیچ و خم

15. nearby, the stream babbled softly
در آن نزدیکی،جویبار با صدای آرامی جریان داشت.

16. a cool mountain stream
یک جوی آب خنک کوهستانی

17. rain augmented the stream
باران جوی را پر آب تر کرد.

18. to divert a stream to a new channel
جویباری را به مسیر جدیدی روانه کردن

19. to fish a stream
در جویبار صید کردن

20. to wade a stream
پیاده از نهر رد شدن

21. swim against the stream
خلاف جهت رودخانه حرکت کردن،خلاف رسم یا خواسته ی مردم و غیره عمل کردن

22. i jumped over the stream
از روی نهر پریدم.

23. go up (or down) stream
به سمت بالا (یا پایین) رودخانه رفتن،بالارود (یا پایین رود) رفتن

24. swim with (or against) stream
در جهت موافق (یا مخالف) جریان رود حرکت کردن

25. fish swimming in the lucid stream
ماهی هایی که در آب زلال نهر شنا می کردند

26. the flexuous bed of the stream
بستر پرپیچ و خم جویبار

27. the new factory comes on stream in may
کارخانه ی جدید در ماه مه آماده ی بهره برداری خواهد بود.

28. to cup water from a stream
با فنجان آب از جوی برداشتن

29. i heard the ripple of the stream
شرشر جویبار را شنیدم.

30. a drug that dissolves in the blood stream
دارویی که در خون حل می شود

eyes streaming with tears

چشمانی که اشک از آنها سرازیر بود


a stream of blood

جویی از خون


a cool mountain stream

یک جوی آب خنک کوهستانی


Gulf Stream

آبگشت خلیج


a stream of cold air

جریان هوای سرد


a stream of light

ستونی از نور


a stream of complaints

سیلی از شکایات


a stream of cars

زنجیره‌ای از اتومبیل


a stream of events

سلسله حوادثی


Sweat streamed down his face.

عرق از چهره‌اش جاری شد.


Her hair streamed out in the wind.

گیسوانش در باد تکان می‌خورد.


Fire streamed up the curtins.

آتش به بالای پرده‌ها زبانه می‌کشید.


Colorful flags were streaming in the breeze.

پرچم‌های رنگارنگ در نسیم به‌اهتزاز درآمده بودند.


The new factory comes on stream in may.

کارخانه‌ی جدید در ماه مه آماده‌ی بهره‌برداری خواهد بود.


اصطلاحات

go up (or down) stream

به سمت بالا (یا پایین) رودخانه رفتن، بالارود (یا پایین رود) رفتن


swim with (or against) stream

در جهت موافق (یا مخالف) جریان رود حرکت کردن


on stream

در دست تولید، مشغول به کار یا تولید یا فعالیت


پیشنهاد کاربران

در علم پزشکی، به معنای جریان می باشد؛ مانند blood stream ( به معنای جریان خون ) .

جریان

سیر - روند

دنبال کردن
پشتیبانی کردن
همراهی کردن

روانە جایی شدن

stream ( noun ) = نهر، رود، جوی، جویبار، رودخانه/جریان، جریان مداوم یا ثابت، جریان منظم، جریان جاری، جریان ادامه دار/جهت حرکت/سیل، کوران/کلاس، سطح

مترادف با کلمه: river ( noun )

underground streams = نهرهای زیرزمینی
stream of something = جریان چیزی >>>>> a stream of blood = جریان خون
the level of cholesterol in your blood stream = سطح کلسترول در جریان خون شما
the top/bottom stream = سطح بالا/پایین
come on stream = به جریان افتادن، آماده بهره برداری یا تولید شدن

examples:
1 - A little stream flows through their garden.
نهری کوچک از میان باغ آنها می گذرد.
2 - There's a bubbling stream that flows through their property.
جریانی حبابی وجود دارد که در مایملک ( ملک و املاک ) آنها جریان دارد.
3 - This little stream can become a deluge when it rains heavily.
این رود کوچک وقتی باران شدید می بارد می تواند سیلاب شود.
4 - The stream glinted in the moonlight.
نهر در نور ماه می درخشید.
5 - She hitched her skirt up before wading across the stream.
قبل از اینکه از کنار رودخانه عبور کند ، دامن خود را بالا کشید.
6 - She stopped rowing and let the boat float with the stream.
او قایقرانی را متوقف کرد و اجازه داد قایق با جهت حرکت آب شناور شود.
7 - There has been a steady stream of phone calls from worried customers.
سیل تماس های تلفنی از طرف مشتریان نگران وجود داشته است.
8 - I'm in the A stream for maths, and the B stream for English.
من برای ریاضی در سطح A و برای زبان انگلیسی در سطح B هستم.
9 - Rivers are wider, deeper, and longer than streams.
رودخانه ها گسترده تر ، عمیق تر و طولانی تر از نهرها هستند.
10 - An endless stream of traffic clogged the roads today.
جریان مداوم ترافیک امروز جاده ها را مسدود کرده است.
11 - The faucet leaked in a steady stream.
شیر آب در جریانی مداوم چکه می کند.
12 - Utilities have a steady stream of cash coming in from their customers.
خدمات نقدینگی جریان جاری پول نقد از مشتریان خود دریافت می کند.
13 - Fees for advising on acquisitions represent a large part of big banks' income streams.
حق الزحمه برای مشاوره در مورد خریدها بخش عمده ای از جریان جاری درآمد بانک های بزرگ را نشان می دهد.
14 - A bankruptcy filing would add to the stream of business failures that have plagued corporate America.
تشکیل پرونده ورشکستگی بر روند جریان ناکامی های تجاری که شرکت های بزرگ آمریکا را درگیر کرده است ، می افزاید.
15 - At the moment, we're seeing a steady stream of people in trouble from refinancings.
در حال حاضر ، ما شاهد جریان ادامه دار افرادی هستیم که در تأمین مالی مجدد با مشکل روبرو هستند.
16 - New power plants need to come on stream by 2016 - 17.
نیروگاه های جدید باید تا سال 17 - 2016 به جریان بیافتند ( آماده بهره برداری شوند ) .

رود ، جوی

منتهی شدن و رسیدن
The river steams to the ocean
با شدت بیرون دادن یا خارج شدن
before answering, the suspect steamed a cloud of cigarette smoke
/Heat steamed from the pipe/

To go with the stream
همرنگ جماعت شدن

طوفان

نهر کوچک آب - از رود خیلی کوچکتر است
رود = River
نهر کوچک = Stream

نشت کردن


رود کوچک، جوی

موج، فوج

رود خانه کوچک

گروه بندی کردن دانش آموزان بر اساس توانایی هایشان

جریان تند

to listen to or watch sound or video on a computer directly from the internet rather than downloading it and saving it first

علاوه بر همه ی این ها استریم به معنی گذاشتن ویدو انلاین از بازی کردن ، که به کسایی که این کار رو میکنن استریمر میگن

( نور ) تابیدن

طی کردن

جریان
زنجیره

تماشاکردن چیزی ازطریق اینترنت

روانه



وقتی شما فیلم یا آهنگی را از طریق اینترنت استریم میکنید، در عین اینکه دارید اون رو میبینید و استفاده میکنید دانلود هم میکنید. بجای اینکه بصورت یک فایل کلی دانلود کنید

گوش کردن به آهنگ ( یا هر فایل صوتی ) یا دیدن فیلم مستقیما از اینترنت به جای دانلود ( بارگیری ) و ذخیره کردن شون.

N:جریان، رود کوچک، زنجیره

stream ( verb ) = جاری شدن، جریان یافتن، سرازیر شدن، ریختن/آنلاین گوش دادن، آنلاین ارسال کردن یا انتقال دادن، آنلاین پخش شدن /آبریزش داشتن ( بینی ) /تعیین سطح شدن، کلاس بندی شدن، گروه بندی کردن/بیرون ریختن، بیرون زدن ) روانه شدن، خارج شدن ( در یک حرکت و جهت مداوم ) /جریان مداوم داشتن، در هوا موج زدن، شناور بودن، به رقص در آوردن

examples:
1 - Blood was streaming from her head.
خون داشت از سرش سرازیر می شد.
2 - There were tears streaming down his face.
اشک روی صورتش جاری شد.
3 - I've got a terrible cold and my nose has been streaming all week.
من سرماخوردگی وحشتناکی دارم و تمام هفته بینی ام آبریزش دارد.
4 - We were all very excited as we streamed out of our final exam.
وقتی از امتحان نهایی خارج شدیم ( بیرون زدیم ) ، همه ما بسیار هیجان زده بودیم.
5 - Officials estimate that 20, 000 refugees streamed into the city last week.
مقامات تخمین می زنند که هفته گذشته 20000 پناهجو روانه شهر شدند.
6 - His hair streamed out behind him as he rode off.
هنگام سوار شدن موهایش پشت سرش بیرون زد.
7 - On YouTube, millions of videos are streamed every day.
در یوتیوب ، روزانه میلیونها ویدئو آنلاین پخش می شود.
8 - To pick up this signal, you will need a high - speed internet connection to stream it to your computer.
برای دریافت این سیگنال ، شما نیاز به اتصال به اینترنت پرسرعت دارید تا آن را به کامپیوتر خود آنلاین ارسال کنید.
9 - We start to stream the children in the third form.
ما شروع به تعیین سطح کودکان به شکل سوم می کنیم.
10 - Wi - fi networking allows you to stream music from a PC to the device.
شبکه Wi - Fi به شما امکان می دهد موسیقی را از رایانه شخصی به صورت آنلاین روی دستگاه پخش کنید.
11 - Sunlight was streaming through the window.
نور خورشید از لای پنجره موج می زد.
12 - The wind streamed out her beautiful blonde hair in the air.
باد موهای بلوند و زیبای او را در هوا به رقص در می آورد.

[اقتصاد، مدیریت] منبع یا سرچشمه
Revenue Streams؛ منابع درآمد

هفت گروه منابع درآمد کلاسیک: فروش دارایی ها، تبلیغات، اشتراک یا آبونه شدن، فروش امتیاز، فروش محصول، ارائه ی خدمت یا مشاوره، اجاره یا کرایه دادن، حق العمل کاری.

گرایش در عباراتی مثل
literature stream
research streams
به معنای گرایش های پژوهشی

به معنای گرایش مثل گرایش پژوهشی در عبارت research streams


کلمات دیگر: