1. store bread
نان نانوایی،نان دکان (در برابر خانگی)
2. store goods
کالاهای فروشگاه (فروشگاهی)
3. a store featuring specials on meats
فروشگاهی که گوشت حراجی عرضه می کند
4. apples store easily
سیب آسان انبار می شود.
5. farmers store wheat
کشاورزان گندم انبار می کنند.
6. grocery store
خواربار فروشی
7. his store of knowledge
وفور دانش او
8. liquor store
نوشابه فروشی
9. rope store
انبار طناب
10. the store contained a mountain of ammunitions
انبار حاوی کوهی از مهمات بود.
11. the store is open from 9 to 5
مغازه از 9 تا 5 باز است.
12. the store set a limit of two kilos of sugar to a customer
فروشگاه فروش شکر به هرمشتری را به دو کیلو محدود کرد.
13. the store took back the shoes and repaid my money
فروشگاه کفش ها را گرفت و پولم را پس داد.
14. this store honors personal checks
این فروشگاه چک شخصی را قبول می کند.
15. we store the hay in the loft
ما کاه را در اتاق بالای طویله انبار می کنیم.
16. in store
در ذخیره،برای آینده،در انبار
17. a furniture store
مغازه ی مبل فروشی
18. a general store
دکان بقالی،فروشگاه
19. a hardware store
فروشگاه ابزار فلزی
20. a retail store
مغازه ی خرده فروشی
21. a ten-day store
ذخیره ی ده روزه
22. an explosives store
مخزن مواد منفجره
23. the increasing store of information
فراوانی روز افزون اطلاعات
24. the new store sells different lines of foreign goods
فروشگاه جدید اقلام گوناگونی از کالاهای خارجی را به فروش می رساند.
25. mind the store
به کاسبی رسیدن،دکان را پاییدن
26. a junior clothing store
فروشگاه لباس های دخترانه
27. an independent retail store
مغازه ی خرده فروشی خودگردان
28. it paid the store to stay open evenings
برای دکان صرف داشت که شب ها باز بماند.
29. this closet can store a lot of books
این پستو برای انبار کردن کتاب خیلی جا دارد.
30. to dress a store window
ویترین مغازه را آراستن
31. to trim a store window
ویترین مغازه را آراستن
32. run over to the store and get me some sugar
تند برو به مغازه و برایم قدری شکر بگیر.
33. who is tending the store in your absence?
در غیاب تو،کی از مغازه مراقبت می کند؟
34. corn that is fit to store
ذرتی که برای انبار کردن خوب است
35. he always trades at this store
او همیشه از این فروشگاه خرید می کند.
36. he has another surprise in store for us
او یک چیز شگفت آور دیگر برای ما در ذخیره دارد.
37. he never went to the store that had stung him
هرگز به مغازه ای که به او گرانفروشی کرده بود نرفت.
38. he went out of the store with two sacks full of fruits
با دو پاکت پر از میوه از فروشگاه خارج شد.
39. i have been patronizing this store for years
من سال هاست از این مغازه خرید می کنم.
40. i set a lot of store by honesty
برای درستی اهمیت زیادی قایلم.
41. she serves in a grocery store
او در یک بقالی کار می کند.
42. we usually shop at this store
مامعمولا از این مغازه خرید می کنیم.
43. set (or put or lay) store by
ارزش قایل بودن برای (چیزی)،اهمیت دادن
44. i saw him moseying around the store
او را دیدم که در فروشگاه پرسه می زد.
45. the layout of goods at the store was quite impressive
آرایش و نمایش کالاها در فروشگاه بسیار چشمگیر بود.
46. they kicked him out of the store
او را با اردنگ از فروشگاه بیرون انداختند.
47. we tagged every item in the store
به همه ی اقلام مغازه برچسب زدیم.
48. i have a charge account with this store
در این مغازه حساب نسیه دارم.
49. those two spirited goods out of the store room
آن دو قاچاقی کالا از انبار خارج می کردند.
50. he met his future wife at a meat store
او در یک فروشگاه گوشت با زن آینده اش آشنا شد.
51. the long queue of people in front of the store
صف دراز مردم در جلو فروشگاه