کلمه جو
صفحه اصلی

sweeten


معنی : شیرین کردن، ملایم کردن، شیرین شدن
معانی دیگر : شکرین کردن، خوشایند کردن، مطبوع کردن، خوشبو کردن، دلجویی کردن، دل کسی را به دست آوردن، شیرین کام کردن، خرسند کردن، راضی کردن، (بازرگانی) شرایط پیشنهادی را مساعد کردن، چرب تر کردن، ضد اسیدی کردن، (زمین یا معده وغیره) اسید زدایی کردن، (نادر) آرام کردن، تسکین دادن

انگلیسی به فارسی

شیرین کردن، شیرین شدن، ملایم کردن


شیرین، شیرین کردن، ملایم کردن، شیرین شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sweetens, sweetening, sweetened
(1) تعریف: to cause to be sweet or sweeter, esp. in taste.

(2) تعریف: to make kinder or more pleasant in temperament; soften.

(3) تعریف: to make more pleasant or satisfying.

(4) تعریف: (informal) to add to the value of.

- The bidders will sweeten their offer.
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد دهندگان این پیشنهاد را شیرین خواهند ساخت
[ترجمه گوگل] داوطلبان پیشنهاد خود را شیرین خواهند کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sweetener (n.)
• : تعریف: to become sweet or sweeter.

• make sweeter in taste; make more pleasant or agreeable
if you sweeten food or drink, you add sugar, honey, or another sweet substance to it.
if you sweeten a difficult situation for someone, you offer them something to try and persuade them to accept it, although they do not really want to.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] شیرین کردن، شیرین شدن

مترادف و متضاد

شیرین کردن (فعل)
sugar, candy, sweeten, soften, dulcify

ملایم کردن (فعل)
moderate, temper, gentle, sweeten, soften, dulcify

شیرین شدن (فعل)
sweeten

add sugar


Synonyms: add sweetening, candy, candy-coat, honey, make sweet, make toothsome, mull, sugar, sugar-coat


Antonyms: salt, sour


make happy; appease


Synonyms: alleviate, assuage, conciliate, mollify, pacify, placate, propitiate, soften up, soothe


Antonyms: displease, disrupt, trouble, worry


جملات نمونه

1. fruits, as they ripen, they sweeten
میوه ها که رسیده می شوند شیرین می شوند.

2. he thought it was a good time to sweeten the people with a tax cut
فکر می کرد وقت مناسب بود برای اینکه با کاهش مالیات ها دل مردم را به دست آورد.

3. The small courtesies sweeten life; the greater ennoble it.
[ترجمه ترگمان]ادب و نزاکت ناچیز زندگی شیرین را شیرین می کند و به آن شرافت بیشتری می بخشد
[ترجمه گوگل]حسرت های کوچک زندگی را شیرین می کند؛ آن را افزایش می دهد

4. Sweeten to taste with honey or brown sugar.
[ترجمه ترگمان]sweeten با عسل یا شکر قهوه ای
[ترجمه گوگل]شیرین کردن با شکر عسل یا شکر قهوه بخورید

5. Sweeten the mixture with a little honey.
[ترجمه ترگمان]مخلوط کردن مخلوط با یک عسل کوچک
[ترجمه گوگل]شیرین کردن مخلوط با عسل کمی

6. Do you like to sweeten your coffee?
[ترجمه ترگمان]دوست داری قهوه شیرین بخوری؟
[ترجمه گوگل]دوست داری قهوه را شیرین کنی؟

7. To sweeten your oral cavity, you can have a piece of chewing gum.
[ترجمه ترگمان]برای شیرین کردن حفره دهانی، می توانید آدامس جویدن آدامس داشته باشید
[ترجمه گوگل]برای خنک کردن حفره دهان، می توانید یک قطعه از آدامس را داشته باشید

8. The fall in inflation did little to sweeten news of massive job losses.
[ترجمه ترگمان]کاهش تورم برای افزودن خبر تلفات سنگین شغلی کمی به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]سقوط تورم کمی خسارتی به اخبار مربوط به تلفات گسترده شغلی نداشت

9. The Australians fry their bananas and sweeten them with honey.
[ترجمه ترگمان]مردم استرالیا موز خود را سرخ می کنند و آن ها را با عسل شیرین می سازند
[ترجمه گوگل]استرالیایی ها موز خود را سرخ کرده و عسل را شیرین می کنند

10. He can sweeten the ordinary things.
[ترجمه ترگمان]می تواند چیزهای معمولی را شیرین کند
[ترجمه گوگل]او می تواند چیزهای عادی را شیرین کند

11. I think you should try to sweeten him up before you ask him for the loan.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو باید سعی کنی قبل از اینکه از او وام بگیری، او را شیرین کنی
[ترجمه گوگل]فکر میکنم قبل از اینکه از او برای وام بخواهید سعی کنید او را شیرین کنید

12. I'll sweeten her up a bit by inviting her to the party.
[ترجمه ترگمان]او را به مهمانی دعوت می کنم
[ترجمه گوگل]من او را با دعوت او به حزب کمی کمی شیرین

13. A delivery of butter pecan or Neapolitan might sweeten the deal.
[ترجمه ترگمان]یک نوع کره گردویی یا ناپلی ممکن بود معامله را شیرین کند
[ترجمه گوگل]تحویل پخته کره یا ناپلی ممکن است این معامله را شیرین کند

14. Special offers sweeten the pot for those who wish to depart.
[ترجمه ترگمان]نیروی ویژه برای کسانی که می خواهند بروند را شیرین می کند
[ترجمه گوگل]پیشنهادات ویژه شیرینی گلدان را برای کسانی که مایل به ترک هستند

15. Mattel Inc. is expected to sweeten its offer.
[ترجمه ترگمان]از شرکت متل انتظار می رود که این پیشنهاد را شیرین سازد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود Mattel Inc پیشنهاد خود را شیرین کند

Hossein sweetens his tea with honey.

حسین با عسل چای خود را شیرین می‌کند.


Flowers sweetened the air of the garden.

گل‌ها هوای باغ را مطبوع می‌کردند.


He thought it was a good time to sweeten the people with a tax cut.

فکر می‌کرد وقت مناسب بود برای اینکه با کاهش مالیات‌ها دل مردم را به‌دست آورد.


They sweetened the deal by offering an interest-free loan.

آنان با دادن پیشنهاد وام بی‌بهره معامله را پذیرفتنی‌تر کردند.


Fruits, as they ripen, they sweeten.

میوه‌ها که رسیده می‌شوند، شیرین می‌شوند.



کلمات دیگر: