کلمه جو
صفحه اصلی

froth


معنی : یاوه، کف، سخن پوچ، کف کردن، بکف اوردن، صدا زدن، اظهار کردن
معانی دیگر : سر جوش، پفج، حرف چرند، دری وری، شر و ور، لاطائل (لاطائلات)، کف دار شدن، کف دهان (در اثر حرف زدن زیاد یا در اثر بیماری و یا هیجان)، نمایاندن

انگلیسی به فارسی

کف دست، کف، سخن پوچ، یاوه، کف کردن، بکف اوردن، اظهار کردن، صدا زدن


کف، سرجوش، (مجازا) یاوه، سخن پوچ، کف کردن، بکف آوردن، اظهارکردن، نمایاندن، صدا زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any foamy substance or aggregation of bubbles, such as results from fermentation, agitation, or salivation in certain diseases.
مشابه: foam, lather

(2) تعریف: anything that is light or trivial.

- That movie was real froth.
[ترجمه ترگمان] این فیلم هم کف واقعی بود
[ترجمه گوگل] این فیلم فوم واقعی بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: froths, frothing, frothed
(1) تعریف: to cover with froth.

(2) تعریف: to cause to emit or form froth.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to emit froth; foam.
مشابه: lather

• foam, light frothy mass of bubbles; nonsense; something unsubstantial, something trivial or worthless
cover with a mass of bubbles; churn to foam, cause to turn to froth
if a liquid froths, small bubbles appear on the surface.
froth is a mass of small bubbles on the surface of a liquid.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] کف - کف ایجاد شده در اثر جوشیدن مایع
[معدن] کف (فلوتاسیون)

مترادف و متضاد

یاوه (اسم)
nonsense, hooey, froth, babble, balderdash, idle talk, gammon, tattle

کف (اسم)
bottom, froth, bed, apron, floor, foam, slag, scum, blubber, deck, silt, offal, spume, insole, skim, scoria

سخن پوچ (اسم)
froth, flummery

کف کردن (فعل)
froth, foam, spume

بکف اوردن (فعل)
froth

صدا زدن (فعل)
call, froth, hail

اظهار کردن (فعل)
express, profess, declare, affirm, suggest, allude, froth, import, state

lather, bubbles


Synonyms: barm, ebullition, effervescence, fizz, foam, head, scud, scum, spindrift, spray, spume, suds, yeast


جملات نمونه

He talked so angrily that his mouth frothed.

آنقدر با خشم حرف زد که دهانش کف کرد.


The sick dog had frothed at the mouth.

دهان سگ بیمار کف کرده بود.


The milk was boiling and frothing.

شیر داشت می‌جوشید و کف می‌کرد.


1. froth forms on top of beer
روی آبجو کف به وجود می آید.

2. to skim the froth from the top of a pot
کف روی دیگ را گرفتن

3. their conversation was nothing but froth
گفتگوی آنها چیزی جز یاوه سرایی نبود.

4. The play was nothing but froth.
[ترجمه ترگمان]بازی چیزی جز کف کردن نبود
[ترجمه گوگل]این بازی چیزی جز کفن نبود

5. 'Excellent beer,' he said, wiping the froth from his mouth.
[ترجمه ترگمان]آب را از دهانش پاک کرد و گفت: آبجو عالی!
[ترجمه گوگل]او گفت، 'آبجو عالی، پاک کردن کف از دهان او

6. The glass of beer was mostly froth.
[ترجمه ترگمان]لیوان آبجو بیشتر کف دستش بود
[ترجمه گوگل]شیشه ای از آبجو بیشتر از کف بود

7. I don't like beer with too much froth.
[ترجمه ترگمان]آبجو را با کف زیادی دوست ندارم
[ترجمه گوگل]من آبجو با خمیر زیاد را دوست ندارم

8. The horse's bit was covered with white froth.
[ترجمه ترگمان]کف اسب با کف سفید پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]کمی اسب با پوسته سفید پوشیده شده بود

9. The froth is blown away.
[ترجمه ترگمان]صدا از بیخ کنده می شود
[ترجمه گوگل]کف از بین رفته است

10. The book has too much froth and not enough fact.
[ترجمه ترگمان]کتاب به اندازه کافی کف دارد و واقعیت ندارد
[ترجمه گوگل]این کتاب فواید زیادی دارد و واقعیت کافی ندارد

11. Animals with rabies often froth at the mouth.
[ترجمه ترگمان]حیوانات مبتلا به هاری، اغلب در دهان کف می زنند
[ترجمه گوگل]حیوانات با هاری اغلب در دهان کف می شوند

12. Their chatter was nothing but froth!
[ترجمه ترگمان]پچ پچ و chatter چیزی جز کف کردن نبود
[ترجمه گوگل]گپ زدن آنها چیزی جز کفن نبود!

13. No substance at all, just froth.
[ترجمه ترگمان]به هیچ وجه، فقط کف زدن
[ترجمه گوگل]هیچ ماده ای وجود ندارد، فقط کف

14. His books are just froth, but they're enjoyable enough.
[ترجمه ترگمان]کتاب ها فقط کف هستند، اما به اندازه کافی لذت می برند
[ترجمه گوگل]کتاب های او فقط کف دست هستند، اما به اندازه کافی لذت بخش هستند

15. All is grace, froth and flow.
[ترجمه ترگمان]همه اینها گریس، کف و جریان است
[ترجمه گوگل]همه چیز، فوم و جریان است

Froth forms on top of beer.

روی آبجو کف به‌وجود می‌آید.


Their conversation was nothing but froth.

گفتگوی آن‌ها چیزی جز یاوه‌سرایی نبود.


پیشنهاد کاربران

کف روی مایعی مثل چایی یا قهوه
Very small air bubbles on a liquid like a drink


کلمات دیگر: