کلمه جو
صفحه اصلی

pound


معنی : ضربت، پاوند، لیره، استخر یا حوض اب، واحد مسکوک طلای انگلیسی، اغل حیوانات گمشده و ضاله، اغل، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن، کوبیدن، ساییدن، زدن
معانی دیگر : عزرا پاوند (شاعر امریکایی)، (واحد وزن برابر با 16 اونس یا 454 گرم) پوند، (واحد پول انگلیس) پوند (مرکب از صد پنی - نام کامل آن: pound sterling)، خرد کردن، کوبستن، له کردن، کوفتن و آرد کردن، آس کردن یا شدن، ضربات مکرر و سنگین زدن، چکش زدن، (از طریق کوبیدن) ساختن، (به زور) وارد کردن، چپاندن، تحمیل کردن، با قدم های سنگین راه رفتن، به سختی حرکت کردن، (نبض و غیره - سخت) تپیدن، تپ تپ کردن، صدای کوفتن، صدای ضربه، دنگ، درق، تاپ تاپ، تاق تاق، کوبش، ضربه، تکانه، خانه ی حیوانات گمشده (به ویژه سگ و گربه)، آغل، طویله، حصار (برای نگهداری چهارپایان)، مرغدانی، جانورگاه، پناهگاه جانوران، (محوطه ی دیواردار که حیوانات را به آنجا می کشانند و گرفتار می کنند) دامگاه، بازداشتگاه، زندان صحرایی، پارکینگ پلیس (که ماشین های متخلفان را در آن نگه می دارند)، محل گرفتاری، تنگنا، بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران، استخر یا حو­ اب، واحد وزن امروزه معادل 34296 و 354 گرم میباشد

انگلیسی به فارسی

پوند، (علامت اختصاری آن £ یا ₤ است)


اغل حیوانات گم شده و ضاله، اغل، بازداشتگاه بدهکاران و جنایتکاران، استخر یا حوض آب، واحد وزن، لیره، واحد مسکوک طلای انگلیسی، ضربت، کوبیدن، بصورت گرد در آوردن، بامشت زدن


پوند، پاوند، لیره، اغل، استخر یا حوض اب، واحد مسکوک طلای انگلیسی، ضربت، اغل حیوانات گمشده و ضاله، زدن، کوبیدن، ساییدن، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pounds, pounding, pounded
(1) تعریف: to strike repeatedly and heavily.
مترادف: bang, batter, beat, hammer, pummel, smash
مشابه: baste, belabor, bludgeon, club, cudgel, drub, drum, hit, paste, pelt, pommel, pulverize, strike

(2) تعریف: to force (something) in or out by hitting or hammering.
مترادف: hammer
مشابه: drive, knock

(3) تعریف: to instill by constant repetition.
مترادف: din, drum, hammer
مشابه: beat, belabor, bludgeon

- I'll pound sense into him.
[ترجمه ترگمان] با عقل جور در میاد
[ترجمه گوگل] من حس می کنم به او
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to strike blows heavily and repeatedly.
مترادف: bang, beat, hammer
مشابه: batter, crush, drum, pelt, strike, thump

(2) تعریف: to move heavily and noisily, or with difficulty.
مترادف: clomp, stomp, thrash, tromp
مشابه: bang, hammer, stamp, thump, trample

- She pounded along the hall.
[ترجمه ترگمان] او در طول راهرو به سختی ضربه می زد
[ترجمه گوگل] او در اطراف سالن زد
- The truck pounded through the brush.
[ترجمه ترگمان] کامیون از میان برس کنده شد
[ترجمه گوگل] کامیون از طریق قلم مو به زمین افتاد

(3) تعریف: to throb, as a heart.
مترادف: beat, hammer, pulse, throb
مشابه: palpitate, pulsate, thud, thump
اسم ( noun )
مشتقات: pounder (n.)
(1) تعریف: the act of pounding.
مترادف: battery, hammering
مشابه: beating

(2) تعریف: a heavy blow or thump.
مترادف: bang, blow, paste, stroke, thump, thwack, whack
مشابه: bastinado, beat, drub, throb
اسم ( noun )
(1) تعریف: a unit of weight equal to sixteen ounces or 453.592 grams in the avoirdupois weight system, and equal to twelve ounces or 373.242 grams in the apothecaries' and troy weight systems. (abbr.: lb.)

(2) تعریف: the chief monetary unit of the United Kingdom and, formerly, of Ireland, equaling one hundred pence.

(3) تعریف: the chief monetary unit of Cyprus, equaling one hundred cents and one thousand mils.

(4) تعریف: the chief monetary unit of Egypt, Lebanon, Syria, and Sudan, equaling one hundred piasters.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a shelter for confining or housing homeless animals.
مشابه: cage, coop, doghouse, kennel, pen

(2) تعریف: an enclosure where fish or animals are ensnared.
مشابه: cage
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pounds, pounding, pounded
• : تعریف: to enclose or confine, as in a pound.
مترادف: coop, pen
مشابه: kennel

• unit of weight equal to 16 ounces (equal to 454 grams); unit of apothecary weight equal to 12 ounces; unit of currency; unit of measurement; pound key on a telephone; pen, yard; strike, hit
punch, strike; hit, beat; shatter, smash; shake heavily
a pound is a unit of money in britain, equal to one hundred pence. many other countries use a unit of money called a pound.
a pound is also a unit of weight equal to 16 ounces or approximately 0.454 kilograms.
if you pound something or pound on it, you hit it loudly and repeatedly with your fists.
to pound something also means to crush it into a paste or powder, or into very small pieces.
if your heart is pounding, it is beating with a strong, fast rhythm.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] پوند - واحدوزن
[زمین شناسی] پوند از آحاد چرم و وزن در بعضی کشورهای انگلیسی زبان.

مترادف و متضاد

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

پاوند (اسم)
pound

لیره (اسم)
pound

استخر یا حوض اب (اسم)
pound

واحد مسکوک طلای انگلیسی (اسم)
pound

اغل حیوانات گمشده و ضاله (اسم)
pound

اغل (اسم)
pen, corral, cote, cratch, home range, kraal, pound

ارد کردن (فعل)
flour, pound

بصورت گرد در اوردن (فعل)
pound

با مشت زدن (فعل)
pound

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

sixteen ounces/.454 kilograms of weight


Synonyms: avoirdupois, pint, troy


crush; beat rhythmically


Synonyms: batter, belabor, bruise, buffet, clobber, comminute, drub, hammer, hit, malleate, palpitate, pelt, pestle, powder, pulsate, pulse, pulverize, pummel, stomp, strike, thrash, throb, thump, tramp, triturate, wallop


impress; make someone listen


Synonyms: din, drive, drub, drum, grave, hammer, stamp


Antonyms: give up


جملات نمونه

1. pound along (or down or up)
با قدم های سنگین رفتن (بالا یا پایین)

2. pound one's ear
(امریکا - خودمانی) خوابیدن

3. pound out
1- کوبیدن و صاف کردن،کوفتن و پهن کردن 2- (پیانو یا ماشین تحریر - با صدای زیاد و تقلا) زدن یا ماشین کردن

4. pound the pavement
(امریکا - خودمانی) خیابان گز کردن،(برای یافتن کار یا امرار معاش) در خیابان ها گشتن

5. don't pound up the stairs!
از پله ها این قدر محکم و پر سر و صدا بالانرو!

6. the pound is the standard unit of currency in britain
پوند واحد پول انگلستان است.

7. the pound of the soldiers' feet on the cobblestone
صدای تاپ تاپ پای سربازان بر روی سنگفرش

8. they pound rice until it turns into soft flour
آنها برنج را می کوبند تا تبدیل به آرد نرم شود.

9. to pound in a mortar
در هاون کوبیدن

10. to pound nails into a board
به تخته ای میخ کوفتن

11. to pound out a story on the typewriter
تق تق کنان با ماشین تحریر حکایت نگاشتن

12. to pound out a tune on the piano
با پیانو دنگ دنگ آهنگ نواختن

13. waves pound the beach
امواج ساحل را می کوبند.

14. we must pound some sense into his head
بایستی قدری عقل و شعور توی کله اش بچپانم.

15. they sell apples for two dollars a pound
سیب ها را (به بهای) پوندی دو دلار می فروشند.

16. an ounce of prevention is better than a pound of cure
یک ذره پیشگیری از یک عالمه درمان بهتر است.

17. an ounce of prevention is better than a pound of cure
یک ذره پیشگیری بهتر از یک عالمه درمان است.

18. An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[ترجمه ترگمان]یک اونس جلوگیری ارزش یک پوند درمان را دارد
[ترجمه گوگل]یک اونس از پیشگیری ارزش یک پوند درمان است

19. There are one hundred pence in a pound.
[ترجمه ترگمان]صد پنس در یک پوند است
[ترجمه گوگل]صد پنی در یک پوند وجود دارد

20. The villagers used to pound the grain into flour by hand.
[ترجمه ترگمان]روستاییان برای آرد گندم از طریق دست استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]روستائیان بارها و بارها به آرد تبدیل شده اند

21. The pound was devalued against the US dollar.
[ترجمه ترگمان]ارزش پوند در برابر دلار آمریکا کاهش یافت
[ترجمه گوگل]پوند نسبت به دلار آمریکا بی ارزش شد

22. After running fast you can feel your heart pound.
[ترجمه ترگمان]پس از دویدن سریع می توانید ضربان قلب خود را احساس کنید
[ترجمه گوگل]پس از انجام سریع شما می توانید پوند قلب خود را احساس کنید

23. An ounce is one sixteenth of a pound.
[ترجمه ترگمان]یک اونس یک اونس یک پوند است
[ترجمه گوگل]یک اونس یک شانزدهم یک پوند است

24. Anna hit on a path to the pound.
[ترجمه ترگمان]آنا به راه افتاد
[ترجمه گوگل]آنا در یک مسیر به پوند حرکت کرد

25. The pound has hit a new low against the dollar.
[ترجمه ترگمان]پوند به نرخ جدیدی در برابر دلار رسیده
[ترجمه گوگل]پوند در برابر دلار به پایین ترین سطح خود رسیده است

26. There are sixteen ounces in one pound.
[ترجمه پارسا] شانزده اونس در یک پوند وجود دارد
[ترجمه مارتیا] شانزده اونس ، یک پوند است
[ترجمه ترگمان]شانزده اونس در یک پوند است
[ترجمه گوگل]شش اونس در یک پوند وجود دارد

he pounded with his fist on the table and said, "no, never!"

مشتش را بر میز کوفت و گفت: «نه، هرگز!»


to pound nails into a board

به تخته‌ای میخ کوفتن


Waves pound the beach.

امواج ساحل را می‌کوبند.


to pound in a mortar

در هاون کوبیدن


They pound rice until it turns into soft flour.

آن‌ها برنج را می‌کوبند تا تبدیل به آرد نرم شود.


The barbarians are pounding at the gates of civilization.

بربرها بر دروازه‌های تمدن می‌کوبند.


Our cannons pounded the enemy's positions.

توپ‌های ما مواضع دشمن را کوبیدند.


to pound out a story on the typewriter

تق‌تق‌کنان با ماشین تحریر حکایت نگاشتن


to pound out a tune on the piano

با پیانو دنگ‌دنگ آهنگ نواختن


We must pound some sense into his head.

بایستی قدری عقل و شعور توی کله‌اش بچپانم.


All day they pounded the pavement trying to find work.

تمام روز در جستجوی کار با مشقت خیابان‌ها را گز می‌کردند.


My heart pounded with fear.

از ترس قلبم سخت می‌تپید.


The engine was pounding.

موتور تپ‌تپ می‌کرد.


the pound of the soldiers' feet on the cobblestone

صدای تاپ‌تاپ پای سربازان بر روی سنگفرش


don't pound up the stairs!

از پله‌ها این‌قدر محکم و پر سر و صدا بالا نرو!


اصطلاحات

pound along (or down or up)

با قدم‌های سنگین رفتن (بالا یا پایین)


pound out

1- کوبیدن و صاف کردن، کوفتن و پهن کردن 2- (پیانو یا ماشین تحریر - با صدای زیاد و تقلا) زدن یا ماشین کردن


pound one's ear

(امریکا - عامیانه) خوابیدن


pound the pavement

(امریکا - عامیانه) خیابان گز کردن، (برای یافتن کار یا امرار معاش) در خیابان‌ها گشتن


پیشنهاد کاربران

پوند ( واحد وزن برابر۴۵۴گرم ) درانگلستان

آغل حیوانات گمشده و ضاله

Is 0. 454 kilograms

بمباران کردن - کوبیدن

توقفگاه

( . Pound ( n

Kilograms 454

واحدوزن

ضربه زدن
کوبیدن
تپش

معنی لغت pound در انگلیسی به طور دقیق معنا نشده اما معانی که برای این لغت تعریف شده:
1 - معادل 0. 454 کیلوگرم است
2 - ضربه زدن، کوبیدن
3 - توقفگاه ها
4 - آغل گوسفندان
5 - پوند واحد پول انگلستان

Is 0. 456 kilograms

کوپیدن she pounded on the floor

پوند واحد پول است که نماد آن � می باشد. ( که پول رایج چندین کشور از جمله انگلیس است )
پوند واحد اندازه گیری وزن نیز می باشد که برابر است با 0/454 کیلوگرم. ( یعنی هر پوند چیزی حدود نیم کیلو است )

تپیدن

a unit for measuring weight, equal to 16 ounces or 0. 454 kilograms
pound of

معنی : کوبیدن , ضربه زدن
تعریف به انگلیسی : to pound something is to hit it many times with a lot of force
مثال: she pounded the nail with the hammer
معنی 👆👆:او با چکش بر روی میخ کوبید

به شدت تپیدن
به شدت ضربان داشتن

یه جمله با این pound بگید که معنیش معادل۰. ۴۵۴کیلوگرمه

واحد اندازه گیری وزن

vulgar slang To have intense penetrative sex ( with someone )
"Just look at the figure on that babe. I'd love to take her home and give her a pounding. "
سکس داشتن

واحد پول انگلستان و کشور های رایج است. نماد این پول � به این صورت نشان داده میشود.


کلمات دیگر: