کلمه جو
صفحه اصلی

stock


معنی : پایه، کنده، تخته، تنه، قنداق تفنگ، سرمایه، موجودی، یدکی، سهمیه، در انبار، قنداق، موجودی کالا، مواشی، پیوندگیر، ته ساقه، دسته ریشه، مایه، نیا، ذخیره، سهم، حاضر، اماده، موجود، انبار کردن، به موجودی افزودن، ذخیره کردن
معانی دیگر : آدم احمق، ابله، سر خاندان، سر دودمان، پدر جد، سر سلسله، اصل و نسب، خاندان، تخمه، نسل، خانواده، نژاد، خانواده ی زبان، زبان های هم خانواده، (ابزار و اسلحه و غیره) دسته، بدنه، چارچوب، ته تفنگ، چوب تفنگ، ماده ی خام، (کاغذ) نوع، حیوانات و ابزار کشاورزی مزرعه، موجودی انبار (یا مغازه)، (در شرکت ها و غیره) سهم (سهام)، برگه ی سهم (نام کامل: certificate stock)، دسته دار کردن، دسته زدن به، (تفنگ و غیره) قنداق دار کردن، (مزرعه یا انبار یا فروشگاه و غیره) دارای موجودی کردن، پر کردن، ارزش، اهمیت، اعتبار، (معمولا با: up) فراهم کردن، تهیه کردن، اندوختن، انباشتن، عرضه کردن، در معرض فروش (یا دسترس و غیره)، معمولی، هر روزی، (تداعی منفی) متداول، عادی، مبتذل، همیشگی، وابسته به یا فروشنده ی سهام، وابسته به موجودی انبار (یا فروشگاه و غیره)، (دام) تخمی، ویژه ی تخم گیری، وابسته به دامداری، تنه ی درخت، (قدیمی) تنه ی بی شاخ و برگ درخت (stump هم می گویند)، تنه ی درخت مرده، قطعه ی چوب، بن چوب، هر چیز فاقد جان یا احساس یا تحرک، مرده، جسم، ساقه ی گیاه که به آن پیوند زده اند یا از آن پیوند گرفته اند، ساقه ی زیر زمینی، زمین ساقه (rhizome و rootstock هم می گویند)، (گیاه شناسی) انواع گیاهان تیره ی چلیپاییان یا cruciferae (به ویژه evevning stock یا mathiola bicornis و virginia stock یا malcomia maritima)، گل شب بو، (گیاه یا جانور) نوع اولیه، پیش گونه، (گیاه یا جانور) سویه، رجوع شود به: diestock، (جمع - آلت شکنجه - سابقا) کند، پاگیر، پا قفل، (کشتی سازی) چارچوب موقت، آبگوشت، گوشتابه، گوشاب، (قدیمی) چوبخط، بدهی ثبت شده در قبض رسید یا چوبخط، (عامیانه) مالکیت بخشی از چیزی، دانگ، (سابقا) کراوات پهن، (مهجور) stocking رجوع شود به:، (شبدر یا چمن و غیره) کاشتن، (گیاه تازه) ریشه دواندن، وابسته به شرکت سهامی، n : مایه، سهام، adj :حاضر، دم دست

انگلیسی به فارسی

موجودی، مایه، سهام، ذخیره، موجودی کالا، سرمایه


حاضر، موجود، دم دست، در انبار، آماده


کنده، تنه، ته ساقه


قنداق تفنگ


انبار کردن، ذخیره کردن، به موجودی افزودن


دودمان، نیا، ریشه


ارزش، اعتبار


معمولی


موجودی، در انبار، سهم، قنداق، سرمایه، موجودی کالا، قنداق تفنگ، تنه، نیا، مواشی، پیوندگیر، کنده، مایه، سهمیه، ته ساقه، دسته ریشه، پایه، یدکی، ذخیره، تخته، انبار کردن، به موجودی افزودن، ذخیره کردن، موجود، اماده، حاضر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: in stock, out of stock
(1) تعریف: a supply available for use; store.
مترادف: store, supply
مشابه: arsenal, reserve

- The grocer keeps a large stock of the most popular items sold in the store.
[ترجمه ترگمان] خواربار فروش بزرگی از اقلام مورد علاقه را که در فروشگاه به فروش می رسد را نگه می دارد
[ترجمه گوگل] سبد خرید یک سهام بزرگ از اقلام محبوب ترین فروش در فروشگاه را نگه می دارد
- My parents kept a stock of canned goods in the basement for emergencies.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم برای موارد اضطراری مقداری از کالاهای کنسرو شده را در زیرزمین نگهداری کردند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم در حال نگهداری کالاهای کنسرو شده در زیرزمین برای موارد اضطراری بودند

(2) تعریف: the total of goods available for sale by a merchant or business.
مترادف: inventory
مشابه: good, goods

- The store owner checks his stock on a monthly basis.
[ترجمه سمیرا] صاحب فروشگاه ماهیانه موجودی کالای خود را بررسی می کند.
[ترجمه ترگمان] صاحب فروشگاه سهام خود را به صورت ماهیانه چک می کند
[ترجمه گوگل] صاحب فروشگاه سهام خود را به صورت ماهانه بررسی می کند

(3) تعریف: farm animals; livestock.
مترادف: livestock

- Farmers devote a lot of effort to caring for their stock.
[ترجمه ترگمان] کشاورزان تلاش زیادی برای مراقبت از سهام خود می کنند
[ترجمه گوگل] کشاورزان تلاش زیادی برای مراقبت از سهام خود دارند

(4) تعریف: the capital of a company or corporation, divided into shares and sold to stockholders.
مترادف: share
مشابه: stake

- Ten years ago I bought several shares of stock in a software company.
[ترجمه ترگمان] ده سال پیش من چندین سهم سهام در یک شرکت نرم افزاری خریدم
[ترجمه گوگل] ده سال پیش چندین سهام سهام را در یک شرکت نرم افزاری خریداری کردم

(5) تعریف: the main stem of a plant or trunk of a tree.
مترادف: stalk, stem, trunk

(6) تعریف: ancestral background; lineage.
مترادف: lineage
مشابه: blood

- His parents were satisfied that his bride-to-be was from good stock.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش راضی بودند که عروس او از نوع خوبی باشد
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش راضی بودند که عروسش از سهام خوب بود

(7) تعریف: a small theatrical company, or the repertoire of such a company.

(8) تعریف: a broth used as a base for soups and sauces.
مترادف: bouillon, broth, consomm�
مشابه: liquor

(9) تعریف: any plant that provides cuttings.

(10) تعریف: a base, handle, or frame for certain implements.
مترادف: haft, handle

- the stock of a shotgun
[ترجمه ترگمان] تفنگ یک شات گان
[ترجمه گوگل] سهام یک تفنگ ساچمهای
- a stock of a whip
[ترجمه ترگمان] یک دسته شلاق،
[ترجمه گوگل] سهام یک شلاق
صفت ( adjective )
(1) تعریف: regularly in supply.
مشابه: basic, customary, essential, important, indispensable, necessary, normal, regular, staple, vital

(2) تعریف: often used; commonplace.
مترادف: hackneyed, pedestrian, routine, standard
مشابه: clich�, commonplace, normal, overused, overworked, stale, tired, trite, usual

- stock jokes
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] جوک های معمولی ( رایج )
[ترجمه ترگمان] stock
[ترجمه گوگل] جوک سهام

(3) تعریف: employed in handling merchandise and inventory.

- a stock boy
[ترجمه ترگمان] یه پسر موجودی
[ترجمه گوگل] پسر سهام

(4) تعریف: of, relating to, or involved in the production of livestock.
مشابه: animal
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stocks, stocking, stocked
(1) تعریف: to supply with goods or livestock.
مترادف: provision, supply
مشابه: accouter, appoint, equip, fill, furnish, outfit, provide

- They stocked the shelves with books.
[ترجمه ترگمان] قفسه ها را با کتاب ها پر کردند
[ترجمه گوگل] قفسه ها را با کتاب ها گذاشتند

(2) تعریف: to keep available for future use or sale.
مترادف: keep, offer
مشابه: carry, handle, market, sell, trade in, treasure

- We don't stock shoes.
[ترجمه ترگمان] ما کفش های stock نداریم
[ترجمه گوگل] ما کفش ها را نمی گذاریم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stocklike (adj.), stocker (n.)
عبارات: take stock in, put stock in
• : تعریف: to keep or accumulate something for future use (often fol. by up).
مترادف: hoard
مشابه: accumulate, collect, pile up, save, stockpile

• supply of goods, inventory; share, company's capital divided into shares; livestock, farm animals; tree trunk, main stem of a plant; lineage, ancestry; soup broth, clear soup made from concentrated meat or fish stock; handle, base
maintain an inventory, supply with goods; supply with livestock, provide with farm animals; store, accumulate, set aside for future use
available on a regular basis; commonplace, routine; employed to handle merchandise or goods; of or pertaining to livestock
stocks are shares in the ownership of a company, or investments on which a fixed amount of interest will be paid.
a shop that stocks particular goods keeps a supply of them to sell.
a shop's stock is the total amount of goods which it has available to sell.
if you stock a shelf or cupboard, you fill it with food or other things.
a stock of things is a supply of them.
the stock that a person or animal comes from is the type of people or animals from which they are descended.
animals kept on a farm are referred to as stock.
stock is a liquid made by boiling meat, bones, or vegetables in water.
a stock expression or way of doing something is one that is commonly used.
see also stocking.
if goods are in stock in a shop, they are available to be sold. if they are out of stock, they have all been sold.
if you take stock, you pause and think about a situation before deciding what to do next.
if you stock up with something, you buy a large supply of it for the future.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] سهام
[سینما] فیلم خام
[مهندسی گاز] موجود، موجودی، ذخیره کردن
[صنعت] ذخیره، موجودی، محموله، بار
[حقوق] سهام، موجودی، ذخیره
[نساجی] ذخیره - توده الیاف - دسته الیاف
[ریاضیات] سهم، دسته ی حددیه، قطعه ی کار، موجودی، ذخیره، اکثریت سهام، موجودی انبار، موجودی کالا، تولید روزانه
[معدن] استوک (سنگ شناسی)

مترادف و متضاد

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

تخته (اسم)
stock, shield, sheet, board, plank, lumber, tablet, ledger

تنه (اسم)
stock, bulk, frame, stem, body, trunk, corpus, jostle, push, shove

قنداق تفنگ (اسم)
stock, butt stock

سرمایه (اسم)
stock, wealth, cause, origin, capital, money, fund

موجودی (اسم)
stock, supply, cash, holding

یدکی (اسم)
stock, reserve, refill

سهمیه (اسم)
stock, share, quota

در انبار (اسم)
stock

قنداق (اسم)
stock, swaddling clothes

موجودی کالا (اسم)
stock

مواشی (اسم)
stock

پیوندگیر (اسم)
stock

ته ساقه (اسم)
stock

دسته ریشه (اسم)
stock

مایه (اسم)
stock, principal, reason, ferment, amount, tonality, source, capital, funds, vaccine, whey, yeast, key, leaven

نیا (اسم)
stock, ancestor, forefather, granddad, grandpapa, gaffer, forbear, forebear, grandfather, grandpa

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

سهم (اسم)
scare, stock, arrow, action, share, contribution, portion, allotment, lot, interest, dividend, quota, ration, blue-sky stock

حاضر (صفت)
present, stock, willing, assistant, agreeable, ubiquitous

اماده (صفت)
able, apt, ready, provided, present, stock, handy, beforehand, presentient, fresh, prompt

موجود (صفت)
ready, present, stock, available, handy, going, real, existing, existent, extant

انبار کردن (فعل)
stock, store, barn, garner, stash, warehouse, yard, ensile

به موجودی افزودن (فعل)
stock

ذخیره کردن (فعل)
stock, lay in, hoard, store, stash, lay by

commonplace


Synonyms: banal, basic, common, conventional, customary, dull, established, formal, hackneyed, normal, ordinary, overused, regular, routine, run-of-the-mill, set, standard, staple, stereotyped, traditional, trite, typical, usual, worn-out


Antonyms: different, original, unusual


merchandise


Synonyms: accumulation, array, articles, assets, assortment, backlog, cache, choice, commodities, fund, goods, hoard, inventory, nest egg, produce, range, reserve, reservoir, selection, stockpile, store, supply, variety, wares


animals raised on a farm


Synonyms: animals, beasts, cattle, cows, domestic, farm animals, flock, fowl, herd, hogs, horses, livestock, pigs, sheep, swine


ancestry


Synonyms: background, breed, clan, descent, extraction, family, folk, forebears, house, kin, kindred, line, lineage, line of descent, parentage, pedigree, race, species, strain, tribe, type, variety


investment in company


Synonyms: assets, blue chips, bonds, capital, convertible, funds, over-the-counter, paper, property, share


estimation, faith


Synonyms: appraisal, appraisement, assessment, confidence, count, dependence, estimate, evaluation, figure, hope, inventory, judgment, reliance, review, trust


Antonyms: fact, truth


supply with merchandise


Synonyms: accumulate, amass, carry, deal in, equip, fill, furnish, gather, handle, have, hoard, keep, keep on hand, lay in, provide, provision, put away, reserve, save, sell, stockpile, store, stow away, trade in


Antonyms: deplete, use up, waste


جملات نمونه

to stock a shop with the latest fall fashions

فروشگاهی را دارای آخرین مدهای پاییزی کردن


The garrison was well stocked with food and amunition.

پادگان دارای آذوقه و مهمات زیاد بود.


1. stock dividends are paid every six months
سود سهام هر شش ماه یک بار پرداخت می شود.

2. stock farming
دامپروری،کشاورزی و دامداری

3. stock investment, an activity which he had entered in a small way
سرمایه گذاری در سهام فعالیتی (بود) که به مقدار کمی در آن دست داشت.

4. stock market
بازار سهام (بورس)

5. stock market
بازار سهام

6. stock prices have taken a nose dive
بهای سهام افت زیادی کرده است.

7. stock prices have tumbled
قیمت سهام سخت نزول کرده است.

8. stock prices reached their highest point
قیمت سهام به بالاترین سطح خود رسید.

9. stock seller
فروشنده ی سهام

10. stock sizes
اندازه های معمولی

11. a stock bull
گاو نر تخم کشی

12. a stock clerk
منشی انبار (داری)

13. a stock exchange
بورس (بازار) سهام

14. a stock excuse
یک بهانه ی عادی

15. a stock horse
اسب تخم کشی

16. a stock market report
گزارش (وضع) بازار سهام

17. heavy stock
کاغذ ضخیم

18. his stock with the electorate remains high
رای دهندگان هنوز برای او اعتبار زیادی قائل اند.

19. paper stock
کاغذ (چاپ نشده)

20. preferred stock
سهام ممتاز

21. recently stock prices have taken a tumble
اخیرا قیمت سهام افت کرده است.

22. the stock exchange is a large complex organism
بورس سهام سازمان بزرگ و پیچیده ای است.

23. the stock market is a barometer of the economic conditions
بورس سهام معیاری برای سنجش وضع اقتصادی است.

24. the stock market is boiling with activity
بازار سهام از فعالیت به تب و تاب آمده است.

25. the stock market reached a new low
بازار سهام به حداقل جدیدی رسید.

26. the stock market showed strength
بهای سهام بورس رو به ترقی بود.

27. the stock model of an automobile
مدل معمولی یک اتومبیل

28. the stock of a plane in which the cutting blade is inserted
بدنه ی رنده ی نجاری که تیغه ی برنده در آن جاسازی شده است.

29. the stock of a whip
دسته ی تازیانه

30. to stock a plow
دستگاه شخم را دارای چارچوب کردن

31. to stock a pond with fish
استخری را دارای ماهی کردن

32. to stock a rifle
برای تفنگ قنداق ساختن

33. to stock a shop with the latest fall fashions
فروشگاهی را دارای آخرین مدهای پاییزی کردن

34. to stock up for the norooz trade
برای کاسبی ایام نوروز کالا تهیه کردن

35. in stock
موجود،آماده ی فروش یا تحویل،در انبار،در فروشگاه،در دسترس

36. take stock
1- صورت موجودی را تهیه کردن،(از موجودی انبار یا مغازه و غیره) فهرست تهیه کردن 2- ارزیابی کردن،برآورد کردن

37. take stock in (something)
اهمیت قایل شدن (برای چیزی)،باور کردن،اعتقاد داشتن

38. a no-par stock certificate
ورقه ی سهم بدون بهای اسمی

39. an upward stock market
بازار سهام روبه ترقی

40. documents evidencing stock ownership
مدارکی که مالکیت سهام را نشان می دهد

41. the government's stock answer to these criticisms
پاسخ همیشگی دولت به این خرده گیری ها

42. out of stock
(کالای انبار یا فروشگاه و غیره) ناموجود،تمام (شده)

43. he takes no stock in human rights
او ارزشی برای حقوق انسانی قائل نیست.

44. i put little stock in her testimony
به شهادت او اهمیتی نمی دهم.

45. saman became the stock of a new dynasty
سامان سر دودمان یک سلسله ی جدید شد.

46. to replenish a stock of goods
موجودی کالا را دوباره تکمیل کردن

47. a fish bone got stock in his throat
استخوان ماهی در گلوی او گیر کرد.

48. a strong reaction in stock prices
افزایش شدید قیمت سهام

49. after a brief drop, stock prices reacted strongly
پس از نزول مختصر قیمت سهام به شدت شروع به افزایش کرد.

50. he have sold our stock of books
موجودی کتاب های خود را فروخته ایم.

51. his manipulation of the stock market
سو استفاده او از بازار سهام

52. most bookshops do not stock encyclopedias
اغلب کتاب فروشی ها دایره المعارف عرضه نمی کنند.

53. once again, the tehran stock market was bustling
یک بار دیگر بورس سهام تهران به جنب و جوش افتاد.

54. panic spread on the stock market
ترس و نگرانی بورس سهام را فرا گرفت.

55. she comes of good stock
اصل و نسب او خوب است.

56. the collapse of the stock market
سقوط بازار سهام

57. the trend of the stock market
گرایش بورس سهام

58. to have wherewith to stock one's grain
داشتن وسیله برای انبار کردن غله(ی خود)

59. to speculate on the stock market
در بازار سهام خرید و فروش کردن

60. a quiet day at the stock exchange
یک روز کم معامله در بازار سهام

61. he ceded his house and stock holdings to his children
او خانه و سهام خود را به فرزندانش منتقل کرد.

62. persian belongs to the indo-european stock
فارسی به خانواده ی زبان های هند و اروپایی متعلق است.

63. rumors of war further depressed stock prices
شایعات جنگ بهای سهام را کاهش بیشتری داد.

64. the promotion of a new stock company
تبلیغ برای یک شرکت سهامی جدید

65. empty boasts made him the laughing stock of his colleagues
لاف های پوچ،او را مضحکه ی همکارانش کرد.

66. he lost his fortune in two stock ventures
ثروت خود را در دو معامله ی قماری سهام از دست داد.

67. he made a fortune in the stock market
در بورس سهام ثروت زیادی به چنگ آورد.

68. he made a killing in the stock market
او در بورس سهام سود کلانی به جیب زد.

69. prices rallied in london and paris stock markets
در بورس سهام لندن و پاریس قیمت ها افزایش یافت.

70. robert has a seat in the stock exchange
روبرت در بورس سهام جایگاه ویژه دارد.

an intelligent girl, her head well stocked with ideas

یک دختر باهوش که سرش پر از اندیشه است


Saman became the stock of a new dynasty.

سامان سر دودمان یک سلسله‌ی جدید شد.


She comes of good stock.

اصل و نسب او خوب است.


Humans are usually divided into four stocks.

معمولاً بشر را به چهار نژاد تقسیم می‌کنند.


Persian belongs to the Indo-European stock.

فارسی به خانواده‌ی زبان‌های هند‌ و اروپایی متعلق است.


The stock of a plane in which the cutting blade is inserted.

بدنه‌ی رنده‌ی نجاری که تیغه‌ی برنده در آن جاسازی شده است.


He have sold our stock of books.

موجودی کتاب‌های خود را فروخته‌ایم.


preferred stocks

سهام ممتاز


common stocks

سهام عادی


to stock a plow

دستگاه شخم را دارای چارچوب کردن


to stock a pond with fish

استخری را دارای ماهی کردن


I put little stock in her testimony.

به شهادت او اهمیتی نمی‌دهم.


He takes no stock in human rights.

او ارزشی برای حقوق انسانی قائل نیست.


His stock with the electorate remains high.

رأی‌دهندگان هنوز برای او اعتبار زیادی قائل‌اند.


Worried about another earthquake, people started stocking up on food and water.

مردم چون نگران یک زلزله‌ی دیگر بودند شروع کردند به اندوختن خوراک و آب.


Most bookshops do not stock encyclopedias.

اغلب کتاب‌فروشی‌ها دایرة‌المعارف عرضه نمی‌کنند.


to stock up for the Norooz trade

برای کاسبی ایام نوروز کالا تهیه کردن


stock sizes

اندازه‌های معمولی


the stock model of an automobile

مدل معمولی یک اتومبیل


a stock excuse

بهانه‌‌ای عادی


the government's stock answer to these criticisms

پاسخ همیشگی دولت به این خرده‌گیری‌ها


stock market

بازار سهام


stock seller

فروشنده‌ی سهام


a stock clerk

منشی انبار (داری)


اصطلاحات

in stock

موجود، آماده‌ی فروش یا تحویل، در انبار، در فروشگاه، در دسترس


on the stocks

(در مورد کشتی و غیره) در دست ساختمان


out of stock

(کالای انبار یا فروشگاه و غیره) ناموجود، تمام (شده)


take stock

1- صورت موجودی را تهیه کردن، (از موجودی انبار یا مغازه و غیره) فهرست تهیه کردن 2- ارزیابی کردن، برآورد کردن


take stock in (something)

اهمیت قائل شدن (برای چیزی)، باور کردن، اعتقاد داشتن


پیشنهاد کاربران

stock در آشپزی شامل آب گوشت، ماهی، سبزیجات و . . .

آب ِ گوشت یا مرغ ِ پخته شده با ( معمولا با سبزیجات مختلف ) که از صافی رد شده و معمولا غلیظ است و مصرف آشپزی دارد.

water with added flavour of meat - fish or vegetables

دم اسب یا هر حیوان دیگری

دارا بودن - داشتن

مانده ، ماندهِ انبار ، ماندهِ کالایِ انبار

کالایِ انبار مانده ، کالایِ برگشتیِ انبار مانده

کالایِ برگشتیِ کم کارکردِ انبار مانده

گل شب بو

عادی، معمولی

سهام

موجودی

گاهی مترادف با position و Status است
وضعیت، جایگاه، موقعیت

Noun - countable/uncountable :
عصاره گوشت
عصاره سبزیجات
مایع ساخته شده توسط جوشاندن گوشت یا استخوان ها و سبزیجات ، که برای تهیه سوپ یا اضافه کردن طعم و مقوی سازی غذا به غذاهای دیگر افزوده می شود.

دامپزشکی و علوم دامی
هم معنی livestock
دام، دام های اهلی، حیوانات اهلی

Past form of stick
گیر کردن

از نظر پولی:سهم شرکت

از قبل آماده شده
حاضر و آماده

candlestick:جاشمعی
candle:شمع
stick:عصا، چسبناک ( استِک ) ( i نشان عصا و چسبندگی )
steak:تکه گوشت ( استِیک ) ( ea نشان گوشت چون meat )
stock :سهم ( استاک ) ( O نشان مجمع سهام بورس )
می توان برای یادسپاری بهتر با کلمات و حروف و هر چیزی بازی کرد بطور نمونه، افراد مسن چون شمع ( candle ) اند که خانواده دور او جمع می شوند و از نور و گرمای او استفاده می کنند به جای این که بچه ها عصای ( stick ) او باشند می چسبند ( stick ) به خانه او تا سهم ( stock ) استیک ( steak ) خود را نسبت به سایر خانواده از دست ندهند.
گویا خوردنی ها، تولیدات خانواده و غیره جزو سهام ( stocks ) و دارایی فرزندان است نه خود پدر و مادر.

سهام.
Stock market =بازار سهام

به شاخه اصلی درخت هم گفته میشه، main stem of a plant

منظور من verb این کلمه بود که فکر کنم به معنی ذخیره کردن میشه

مایعی برای طعم دادن به غذا که از گوشت، ماهی یا سبزیجات آب پز شده به دست میآید

ذخیره , موجودی , بار ( مغازه ) ؛ انبار کردن , پر کردن ؛ سهام ؛ اصل و نسب , نژاد ؛ قنداق تفنگ

# It's winter and food stocks are already low
# They're selling off last year's stock at half price
# We'll be getting our new stock in on Friday
# Most shops stock a wide range of wines
# They stocked the shelves with books
# He owns 20% of the company's stock
# He's an American of Irish stock
# the stock of a shotgun

قطعه،
قطعات یدکی،
تهیه کردن، فراهم کردن

stock ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: پاره‏ژرف‏سنگ
تعریف: تودۀ نفوذی آذرین با رخنمون سطحی کمتر از صد کیلومترمربع که معمولاً ناهمساز با لایه‏بندی است و به استثنای اندازه، شبیه به ژرف سنگ است


کلمات دیگر: