معنی : شکم، طاقت، نیرو، تنگه، روده، زه، جرات، دل و روده، شکنبه، احشاء، شکمگندگی، بنیه، حریصانه خوردن، روده در اوردن از
معانی دیگر : (کالبد شناسی) احشا، اندرونه، (عامیانه - جمع) دل و جرات، پایداری، زور، آتش گرفتن درون ساختمان (به طوری که فقط نمای خارجی آن سالم بماند)، مبرم، اساسی، ساده، آسان، دل و روده را در آوردن، زه (که از روده ی حیوان می سازند)، (جراحی)نخ بخیه، کاتگوت، پیله ی ابریشم، ریسمان محکم ابریشمی، تنگ رود، تنگ آبراه، باریک آب، (عامیانه - جمع) اصلی، درونی، ژرف، در جمع دل و روده، پر خوری، غارت کردن