کلمه جو
صفحه اصلی

throughout


معنی : تماما، سراسر، سرتاسر، بکلی، از درون و بیرون
معانی دیگر : (در) سرتاسر، (در) سراسر، (در) همه ی، (در) تمام، سراسر، تماما، ازدرون وبیرون، بکلی، از همه جهت، درتمام مدت، سرتاسر

انگلیسی به فارسی

سراسر، تماما، از درون و بیرون، بکلی


کاملا، تماما، کلا، به کلی


در تمام، در سرتاسر، همه جای، از اول تا آخر


در طول، در تمام طول، در تمام مدت، در سرتاسر


در سراسر، سراسر، سرتاسر، تماما، از درون و بیرون، بکلی


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: in, to, or during every part of.
مشابه: during, through

- Neighborhoods throughout the city were without electricity.
[ترجمه *] محله های سرتاسر شهر بدون برق بودند
[ترجمه ترگمان] Neighborhoods در سراسر شهر بدون برق بودند
[ترجمه گوگل] همسایگی در سراسر شهر بدون برق بود
- Employees throughout the company were outraged over the management's decision.
[ترجمه ترگمان] کارمندان در سراسر این شرکت از تصمیم مدیریت عصبانی بودند
[ترجمه گوگل] کارکنان شرکت در سراسر تصمیمات مدیریتی خشمگین شدند
- The post office delivers mail throughout the country.
[ترجمه ترگمان] این اداره پست در سراسر کشور پست می کند
[ترجمه گوگل] اداره پست پست الکترونیکی را در سراسر کشور ارائه می دهد
- The baby cried throughout the night.
[ترجمه ترگمان] کودک در تمام شب گریه می کرد
[ترجمه گوگل] کودک در طول شب گریه کرد
قید ( adverb )
(1) تعریف: in, during, or including every part.
مشابه: completely, entirely, everywhere, fully, overall, solidly, totally, wholly

- solid throughout
[ترجمه ترگمان] جامد
[ترجمه گوگل] جامد در سراسر

(2) تعریف: from the start to the finish; during the entire time.
مشابه: through

- They remained friends throughout.
[ترجمه ترگمان] آن ها در تمام مدت با هم دوست بودند
[ترجمه گوگل] آنها در سراسر دوستان باقی مانده بودند

• in every; during
in every part, at every point or moment
if something happens throughout an event or period of time, it happens during the whole of it.
if something happens or exists throughout a place, it happens or exists in all parts of it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] سراسر، تماما، بکلی
[مهندسی گاز] تماما، بکلی، سرتاسر

مترادف و متضاد

تماما (قید)
well, altogether, all, quite, wholly, fully, throughout, in toto, stark, teetotally, hand-and-foot

سراسر (قید)
throughout, all over

سرتاسر (قید)
through, crosswise, crossways, throughout, all over, overall, entirely, totally, thru, cap-a-pie, completely

بکلی (قید)
sheer, exactly, quite, throughout, utterly

از درون و بیرون (قید)
throughout

during the whole of


Synonyms: all over, all the time, all through, around, at full length, completely, during, every bit, everyplace, everywhere, far and near, far and wide, for the duration, from beginning to end, from end to end, from one end to the other, from start to finish, from the start, from the word go, high and low, in all respects, in every place, in everything, inside and out, on all accounts, over, overall, right through, round, the whole time, through the whole of, to the end, up and down


جملات نمونه

1. throughout all creation
در سرتاسر گیتی

2. throughout his life
در سرتاسر عمرش

3. throughout the country
سراسر کشور

4. throughout the crisis her mind remained serene and undisturbed
طی آن بحران فکر او آرام و ناآشفته بود.

5. throughout the funeral, she sat dry-eyed
در سرتاسر مراسم ختم بدون اینکه اشک بریزد نشسته بود.

6. throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgetting with his fingers
در طول جلسه،او یا مداد خود را می جوید و یا با انگشتان خود بازی می کرد.

7. throughout the meeting she remained mute
از ابتدا تا انتهای جلسه سخنی به لب نیاورد.

8. throughout the show, the audience's interest never lagged
علاقه ی تماشاچیان در سرتاسر نمایش اصلا کم نشد.

9. revolution raged throughout the country
در سرتاسر کشور انقلاب غوغا می کرد.

10. these bushes flower throughout summer
این بته ها در سرتاسر تابستان گل می دهند.

11. a governmental decision reverberating throughout the entire economy
یک تصمیم دولت که در کل اقتصاد کشور واکنش ایجاد کرده است

12. hard luck followed him throughout his life
بخت نامساعد همه ی عمر در تعقیب او بود.

13. he extended his power throughout the whole realm
او قدرت خود را در سرتاسر آن حوزه تعمیم داد.

14. the blood vessels distributed throughout the foot
رگ های خونی که در سرتاسر پا پراکنده اند

15. the spread of aids throughout africa
شیوع بیماری ایدز در سرتاسر آفریقا

16. the theme that echoes throughout the novel
موضوعی که در سرتاسر رمان تکرار شده

17. their faith sustained them throughout the dark years of the war
ایمان آنها در طول سال های تیره ی جنگ به آنها قوت قلب می داد.

18. they dispersed the news throughout the state
آنان خبر را در سرتاسر ایالت پخش کردند.

19. to propagate the koran throughout the world
قرآن را در سرتاسر جهان پخش کردن

20. this fan circulates the air throughout the apartment
این پنکه هوا را در تمام آپارتمان به جریان می اندازد.

21. this knowledge was soon transmitted throughout europe
به زودی این دانش در سراسر اروپا پخش شد.

22. in all of the workshops distributed throughout the city
در تمام کارگاه هایی که در شهر پخش بودند

23. the news of their secret wedding soon percolated throughout the city
بزودی خبر ازدواج مخفیانه آنها در تمام شهر پخش شد.

24. his escape with the mayor's daughter made him notorious throughout the region
فرار او با دختر شهردار او را در سرتاسر آن ناحیه انگشت نما کرد.

25. the dam will make the flow of zayandehrood uniform throughout the year
آن سد جریان آب زاینده رود را در تمام سال یکنواخت خواهد کرد.

26. The Nile Valley keeps a temperate climate throughout the year.
[ترجمه ترگمان]دره نیل، آب و هوای معتدل را در طول سال حفظ می کند
[ترجمه گوگل]دره نیل آب و هوای معتدل را در طول سال نگه می دارد

27. It poured with rain throughout the night.
[ترجمه ترگمان]در طول شب باران می بارید
[ترجمه گوگل]در طول شب با باران ریخته شد

28. There is growing unrest throughout the country.
[ترجمه ترگمان]ناآرامی در سراسر کشور در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]در سراسر کشور ناآرامی رو به رشد است

29. 31 people have been injured in violent incidents throughout the day.
[ترجمه ترگمان]در حوادث خشونت بار روز ۳۱ نفر مجروح شده اند
[ترجمه گوگل]در طول روز 31 حادثه خشونت آمیز زخمی شده است

30. He showed remarkable endurance throughout his illness.
[ترجمه ترگمان]او استقامت قابل توجهی در طول دوران بیماری خود نشان داد
[ترجمه گوگل]او در طول بیماری خود، تحمل قابل توجهی نشان داد

throughout his life

در سراسر عمرش


throughout the country

سراسر کشور


پیشنهاد کاربران

در طول ( مثلا در این عبارت throughout history ) به معنی در طول تاریخ است.

throughout my life
در طول زندگیم

مترادف:all over

همه جا

سراسر

در طول
مثال : در طول سال throughout the year

در طیِ
در طولِ
در مدتِ
در بازه ی

اگر برای یک کار باشه ( یک چیزی که زمان دار باشه مثلا نمایش یا جلسه ) معنی طول ( از ابتدا تا انتها ) میده مثلا
throughout the show
در طول نمایش

ولی اگر برای چیزی باشه مثلا کشور یا قطعه زمین یا جهان معنی سرتاسر میده مثلا
throughout the country
سرتاسر کشور

در طول

درتمام مدت

جایگزین

در دوره

دوران

قرارگرقته


کلمات دیگر: