کلمه جو
صفحه اصلی

humidify


معنی : مرطوب ساختن، نمدار کردن
معانی دیگر : مرطوب کردن

انگلیسی به فارسی

مرطوب ساختن، نمدار کردن


مرطوب کن، مرطوب ساختن، نمدار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: humidifies, humidifying, humidified
مشتقات: humidification (n.), humidifier (n.)
• : تعریف: to add vaporized moisture to; make humid.

• increase the amount of water vapor in the air of a room
to humidify somewhere such as a room means to release more water into the air and thus make it more moist.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] مرطوبساختن، نمدارکردن
[نساجی] مرطوب نمودن - نم دار کردن
[آب و خاک] مرطوب کردن

مترادف و متضاد

مرطوب ساختن (فعل)
damp, humidify

نمدار کردن (فعل)
moisten, humidify

جملات نمونه

1. Like the modern-day Gulf Stream, these waters warmed and humidified the two landmasses.
[ترجمه ترگمان]این آب های مانند جریان مدرن خلیج، این آب های گرم را گرم و گرم می کنند
[ترجمه گوگل]این آبها مانند جریان خلیج فارس مدرن، این دو آب زمین را گرم و مرطوب کردند

2. Humidify the air in the bedroom and rubbing a few drops of eucalyptus or olbas oil into the pillowcase to help clear the nose.
[ترجمه ترگمان]هوای اتاق را روشن کنید و چند قطره روغن اکالیپتوس یا olbas را به روبالشی تمیز کنید تا به تمیز کردن بینی کمک کند
[ترجمه گوگل]رطوبت هوا در اتاق خواب و مالیدن چند قطره روغن اوکالیپتوس یا Olba را در مخزن بالش برای کمک به پاک کردن بینی

3. It was found thatthere was no need to humidify the cathode oxygen of the active DMFC.
[ترجمه ترگمان]مشاهده شد که thatthere نیازی به مرطوب ساختن اکسیژن کاتد از DMFC فعال ندارد
[ترجمه گوگل]مشخص شد که نیازی به رعایت اکسیژن کاتد فعال DMFC نیست

4. Parafin was emulsion is used to humidify when the fiberglass is produced.
[ترجمه ترگمان]از امولسیون کننده ها برای مرطوب ساختن هنگام تولید فایبرگلاس مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]پارافین امولسیون برای رطوبت هنگام تولید فایبرگلاس مورد استفاده قرار می گیرد

5. The participants are not allowed to humidify the tobacco in any way.
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان اجازه ندارند تنباکو را به هر طریقی مرطوب نگه دارند
[ترجمه گوگل]شرکت کنندگان اجازه ندارند تنباکو را به هیچ وجه مرطوب کنند

6. Allowed to add fresh air and humidify to keep the room fresh and clean.
[ترجمه ترگمان]مجاز به افزودن هوای تازه و مرطوب نگه داشتن اتاق تمیز و تمیز
[ترجمه گوگل]مجاز به اضافه کردن هوا تازه و مرطوب نگه داشتن اتاق تازه و تمیز

7. Parafin was emulsion is used to humidify when the fiberglass is produced. The amount of the emulsion used should be less than 2%.
[ترجمه ترگمان]از امولسیون کننده ها برای مرطوب ساختن هنگام تولید فایبرگلاس مورد استفاده قرار می گیرد مقدار امولسیون کننده مورد استفاده باید کم تر از ۲ % باشد
[ترجمه گوگل]پارافین امولسیون برای رطوبت هنگام تولید فایبرگلاس مورد استفاده قرار می گیرد مقدار امولسیون مورد استفاده باید کمتر از 2٪ باشد

8. They put some wet towels on the radiators to humidify the room.
[ترجمه ترگمان]چند حوله مرطوب روی رادیاتورها گذاشتند تا اتاق را مرطوب کنند
[ترجمه گوگل]آنها حوله های مرطوب را روی رادیاتور قرار داده تا اتاق را مرطوب کنند

9. In order to solve this problem, we adopt mechanical ventilation to humidify the grain.
[ترجمه ترگمان]برای حل این مشکل، از تهویه مکانیکی برای مرطوب ساختن دانه استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]برای حل این مشکل، تهویه مکانیکی برای رطوبت دانه قرار می گیریم

10. Not only will the air you breathe be fresher, plants also naturally humidify the air reducing allergies and sinusitis.
[ترجمه ترگمان]نه تنها هوای تنفس خواهید داشت، بلکه گیاهان نیز به طور طبیعی هوای تنفسی و آلرژی را مرطوب می سازد
[ترجمه گوگل]نه تنها هوای نفس شما تازه تر می شود، بلکه گیاهان نیز هوا را کاهش می دهند و آلرژی و سینوزیت را کاهش می دهند

11. Humidifying of gas adopts constant temperature tank and fibred humidifier to humidify the air and hydrogen. Testing of humidity adopts HS1101 humidity sensor.
[ترجمه ترگمان]Humidifying گاز از مخزن دما ثابت و مرطوب کننده برای مرطوب ساختن هوا و هیدروژن استفاده می کند تست رطوبت، حسگر رطوبت HS۱۱۰۱ را می پذیرد
[ترجمه گوگل]رطوبت از گاز مخزن دما ثابت و فیبر مرطوب کننده برای تصفیه هوا و هیدروژن است تست رطوبت سنسور رطوبت HS1101 را تصویب می کند

Running water and trees make the air humid.

آب جاری و درخت هوا را مرطوب می‌‌کند.



کلمات دیگر: