1. skin abrasion
خراشیدگی پوست
2. skin bracer
تر و تازه کننده ی پوست (صورت)
3. skin burn
سوختگی پوست
4. skin color
رنگ پوست
5. skin color is heritable
رنگ پوست ارث بردنی است.
6. skin disease
بیماری های پوستی
7. skin eruptions
جوش های پوستی
8. skin graft
پوستی که برای پیوند زنی به کار می رود
9. skin lotion
لوسیون پوست
10. skin lotion
کرم پوست
11. skin pigmentation
رنگیزه ی پوست بدن
12. skin alive
(عامیانه) 1- سخت مورد سرزنش یا انتقاد قرار دادن 2- سخت تنبیه کردن 3- سخت شکست دادن 4- زنده زنده پوست کسی را کندن
13. skin and bone
خیلی لاغر،(از لاغری) گوشت و استخوان
14. skin graft
پیوند پوست
15. a skin magazine
مجله ی عکس های لختی
16. banana skin
پوست موز
17. fair skin
پوست سپید
18. her skin had an unhealthy yellowish tinge
پوست او ته رنگ زرد و بیمار گونه ای داشت.
19. her skin is oily
پوست او چرب است.
20. her skin was slightly abraded
پوستش کمی خراشیدگی پیدا کرد.
21. loose skin was hanging from the old man's chin
پوست شل از چانه ی پیر مرد آویزان بود.
22. my skin burns easily in the sun
پوست من زود در آفتاب می سوزد.
23. orange skin
پوست پرتقال
24. pig skin
پوست خوک
25. sunburned skin peels
پوست (بدن) که در آفتاب سوخته است ور می آید.
26. the skin as a libidinized organ
پوست بدن بعنوان یک اندام شهوانی (جنسی)
27. the skin graft was viable
پیوند پوست موفقیت آمیز بود.
28. the skin is a living tissue
پوست بدن بافت زنده است.
29. the skin of a tree
پوست درخت
30. the skin of an electric wire
روکش سیم برق
31. the skin of that worker's hands is dry and rough
پوست دستان آن کارگر خشک و زبر است.
32. the skin shrivels with age
پوست در اثر پیری چروکیده می شود.
33. through skin grafting,his burns healed and he escaped death
از طریق پیوند پوست سوختگی هایش خوب شد و از مرگ جست.
34. to skin potatoes
پوست کردن سیب زمینی
35. a baby's skin chafes easily
پوست نوزاد زود آزردگی پیدا می کند.
36. after the skin becomes elevated and lumpy, pus forms
پس از اینکه پوست برآمده و قلنبه قلنبه شد چرک تولید می شود.
37. eventually the skin loses its youthful condition
دیر یا زود پوست طراوت خود را از دست می دهد.
38. the body's skin loses its elasticity because of aging
پوست بدن در اثر سالمندی،کشسانی خود را از دست می دهد.
39. the bronze skin of the rustic girl
پوست برنزه ی دختر روستایی
40. the human skin is composed of different layers
پوست انسان از چند لایه تشکیل شده است.
41. the metal skin of an aircraft
پوسته ی فلزی هواپیما
42. the natives' skin was golden brown
پوست بدن بومیان قهوه ای طلایی بود.
43. be no skin off one's back (or nose)
(عامیانه) عین خیال کسی نبودن،اصلا به کسی آسیب نرساندن
44. by the skin of one's teeth
با دشواری بسیار،به سختی،(برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز،با امتیاز کم
45. makes one's skin (or flesh) crawl
آدم را مشمئز می کند،چندش آور است
46. save one's skin
(عامیانه) جان از مهلکه به در بردن،از خطر جستن،خود را نجات دادن
47. a baby's smooth skin
پوست نرم کودک
48. a child's delicate skin
پوست لطیف کودک
49. a child's soft skin
پوست لطیف کودک
50. dope for dry skin
کرم نرم کننده ی پوست بدن
51. her white, freckled skin and red hair was attractive
پوست سفید و کک مکی و موهای سرخ او دل انگیز بود.
52. reptiles shed their skin periodically
خزندگان گاه به گاه پوست می اندازند.
53. soap irritates my skin
صابون پوست مرا آزرده می کند.
54. the cold, marble skin of that fickle mistress
پوست مرمرین و سرد آن دلدار بی وفا
55. to blot the skin dry with a soft towel
پوست (بدن) را با حوله ی نرم خشک کن.
56. get under one's skin
(عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن،کلافه کردن
57. save one's own skin (or hide)
(خودمانی) جان یا منافع خود را حفظ کردن
58. a morbid alteration of skin color
تغییر رنگ بیمار گونه ی پوست
59. creams that rejuvenate facial skin
کرم هایی که پوست صورت را جوان می کند
60. dry weather roughens my skin
هوای خشک پوست مرا زبر می کند.
61. i couldn't see any skin broken
پوستش پارگی نشان نمی داد.
62. lotions that soften dry skin
لوسیون هایی که پوست خشک را نرم می کنند
63. snakes slough off their skin periodically
مارها هر چند وقت یکبار پوست می اندازند.
64. the snake casts its skin
مار پوست می اندازد.
65. the softness of your skin disgraces the petals of the rose
لطافت پوست تو گلبرگ های گل سرخ را شرمگین می کند.
66. this cream moisturizes the skin
این کرم پوست را نرم و لطیف می کند (خشکی پوست را برطرف می کند).
67. turan was reduced to skin and bones
توران پوست و استخوان شده بود.
68. a balmy breeze flattered her skin
نسیم ملایمی پوستش را نوازش می داد.
69. a cancerous protuberance under the skin of the forehead
برآمدگی سرطانی زیر پوست پیشانی
70. a mild soap for sensitive skin
صابون ملایم برای پوست حساس