کلمه جو
صفحه اصلی

revolve


معنی : تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن
معانی دیگر : (به دور محور) چرخیدن، گشتن، دورگشتن، چرخ زدن، مورد تفکر قرار دادن، در فکر پروراندن، تامل کردن

انگلیسی به فارسی

چرخیدن، گردیدن، گردش کردن، سیر کردن، دور زدن،تغییر کردن


چرخش، دور زدن، چرخیدن، گردیدن، سیر کردن، گردش کردن، تغییر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: revolves, revolving, revolved
(1) تعریف: to turn or spin on an axis.
مترادف: gyrate, rotate, spin, turn, wheel
مشابه: pivot, twirl, whirl

- We do not feel the motion of the earth as it revolves.
[ترجمه ترگمان] ما حرکت زمین را همان طور که می چرخد احساس نمی کنیم
[ترجمه گوگل] ما حرکت زمین را چنان که چرخش ندارد احساس نمی کنیم

(2) تعریف: to move in circular fashion around a fixed point.
مترادف: circle, gyrate, pivot, rotate, spin, turn
مشابه: orbit, reel, ring, roll, swivel, twirl, wheel, wind

- Earth revolves around the Sun.
[ترجمه ترگمان] زمین دور خورشید می چرخد
[ترجمه گوگل] زمین در اطراف خورشید چرخش دارد

(3) تعریف: to primarily involve or be concerned about; focus on (fol. by around).
مشابه: hinge, pivot, turn

- The labor issue revolves around wages.
[ترجمه ترگمان] مساله کار حول محور دست مزد می چرخد
[ترجمه گوگل] مسئله کار بر سر دستمزدها متمرکز است
- For months, her life revolved around preparing for the piano competition.
[ترجمه ترگمان] ماه ها، زندگی او حول محور آماده شدن برای رقابت پیانو می چرخید
[ترجمه گوگل] برای چند ماه، زندگی او در اطراف آماده شدن برای رقابت پیانو گردید

(4) تعریف: to recur at periodic intervals.
مترادف: alternate, rotate
مشابه: recur, return
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: revolvable (adj.)
(1) تعریف: to cause to move in a circular motion.
مترادف: rotate, spin, turn, twirl, wheel, whirl
مشابه: roll, swirl, swivel, twist, wind

(2) تعریف: to think upon; reflect about.
مترادف: consider, contemplate, mull, ponder
مشابه: cogitate, study

- She revolved the matter for endless hours.
[ترجمه ترگمان] ساعت ها می چرخید و می چرخید
[ترجمه گوگل] او برای ساعت های بی پایان بحث می کرد

• rotate, turn, spin; encircle, move in a circle around a central point; think about, contemplate
if you say that someone's life revolves around something, you mean that that thing is the main feature of their life.
if a discussion revolves around a particular topic, it is mainly about that topic.
when something revolves, it moves or turns in a circle around a central point or line.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] دوران کردن
[ریاضیات] گرداندن، دوران کردن

مترادف و متضاد

تغییر کردن (فعل)
range, change, vary, revolve

دور زدن (فعل)
twinge, round, circle, skirt, environ, orbit, revolve, recur, compass, perambulate, wamble, send round

گردش کردن (فعل)
walk, promenade, trip, revolve, circulate, gander, itinerate, rove

سیر کردن (فعل)
satiate, feed, fill, go, move, travel, walk, tour, sate, glut, rotate, revolve, cloy, roam, give to eat, saturate

چرخیدن (فعل)
roll up, turn, twirl, whirl, swing, reel, pivot, rotate, wheel, wry, twist, trundle, revolve, trill, spin, troll, slue

گردیدن (فعل)
revolve, roam, swirl

turn, circle


Synonyms: circumduct, go around, gyrate, gyre, orbit, roll, rotate, spin, turn around, twist, wheel, whirl


think about


Synonyms: consider, deliberate, meditate, mull over, muse, ponder, reflect, roll, ruminate, study, think over, turn over in mind


Antonyms: ignore, neglect


جملات نمونه

The earth also revolves on its own axis.

زمین بر محور خودش نیز می‌چرخد.


The earth revolves around the sun.

زمین به دور خورشید می‌گردد.


a revolving door

در چرخنده (در گردان)


1. revolve around somebody (or something)
روی شخص (یا چیزی) متمرکز بودن

2. to revolve something in one's mind
چیزی را در فکر خود بررسی کردن

3. the celestial orbs revolve with uniform circular movement
اجرام سماوی با حرکات چرخشی و هم زمان گردش می کنند.

4. The wheels must synchronize as they revolve.
[ترجمه ترگمان]چرخ ها باید در حال چرخش باشند
[ترجمه گوگل]چرخ ها باید همزمان با چرخش آنها هماهنگ شوند

5. British culture now appears to revolve around the unholy trinity of sport, shopping and sex.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر به نظر می رسد که فرهنگ انگلستان حول و حوش تثلیث نامقدس ورزشی، خرید و سکس می گردد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که فرهنگ بریتانیا در اطراف تثلیث بی نظیر ورزش، خرید و رابطه جنسی متولد شده است

6. The wheel began to revolve.
[ترجمه ترگمان]چرخ به چرخش درآمد
[ترجمه گوگل]چرخ شروع به چرخش کرد

7. Mars takes longer to revolve on its axis than the earth.
[ترجمه ترگمان]مریخ مدت زمان بیشتری طول می کشد تا در محور خود می چرخد تا زمین
[ترجمه گوگل]مریخ طول می کشد تا در محور خود از زمین بچرخد

8. Health education will have to revolve around the adoption of safer practices.
[ترجمه ترگمان]آموزش بهداشت باید حول اتخاذ اقدامات امن تر می چرخد
[ترجمه گوگل]آموزش بهداشت باید در اطراف تصویب شیوه های ایمن تر مورد استفاده قرار گیرد

9. Discussions of future reactor safety should revolve about two critical issues: nuclear waste disposal and nuclear weapons proliferation.
[ترجمه ترگمان]بحث درباره ایمنی رآکتور آینده باید در مورد دو مساله بحرانی باشد: دفع زباله های هسته ای و تکثیر سلاح های هسته ای
[ترجمه گوگل]بحث در مورد ایمنی راکتورهای آینده باید در مورد دو مسئله مهم در مورد دفع زباله های هسته ای و گسترش سلاح های هسته ای متمرکز شود

10. Much of this chapter appears to revolve around learning from adversity.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بخش عمده ای از این فصل حول یادگیری از بدبختی می چرخد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بخش زیادی از این فصل در اطراف یادگیری از ناامیدی حرکت می کند

11. The exploration will revolve around the systematic development in youngsters of the desired, and contrasting, characteristics the two valuations entail.
[ترجمه ترگمان]اکتشاف حول محور توسعه سیستماتیک در جوانان جهان مطلوب، و متضاد، ویژگی هایی است که دو valuations به همراه دارند
[ترجمه گوگل]اکتشاف در اطراف توسعه سیستماتیک در جوانان از ویژگی های مورد نظر و متضاد، دو ارزشیابی متمرکز خواهد شد

12. Daily activities come to revolve around getting more drugs for the next dose.
[ترجمه ترگمان]فعالیت های روزانه برای گرفتن داروهای بیشتر برای دز بعدی به دست می آیند
[ترجمه گوگل]فعالیت های روزانه در سراسر داروهای بیشتری برای دوزهای بعدی در حال چرخش است

13. Half the plot of this book appears to revolve around people holding guns on other people.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نیمی از داستان این کتاب حول مردمی می چرخد که اسلحه را به سوی مردم دیگر حمل می کنند
[ترجمه گوگل]نیمی از طرح این کتاب به نظر میرسد در اطراف افرادی که اسلحه را در اختیار سایر افراد قرار می دهند چرخش می یابد

14. What happens when the picture gallery begins to revolve?
[ترجمه ترگمان]چه اتفاقی می افتد وقتی گالری عکس شروع به چرخش می کند؟
[ترجمه گوگل]وقتی گالری عکس شروع به چرخش می کند چه اتفاقی می افتد؟

to revolve something in one's mind

چیزی را در فکر خود بررسی کردن


He was revolving the plan to escape.

او داشت به نقشه‌ی فرار فکر می‌کرد.


He thinks that everything revolves around money.

او فکر می‌کند که همه‌چیز بر محور پول می‌چرخد.


The whole household revolves around the baby.

همه‌ی توجه آن خانواده روی نوزاد متمرکز شده است.


اصطلاحات

revolve around somebody (or something)

روی شخص (یا چیزی) متمرکز بودن


پیشنهاد کاربران

چرخیدن

بر حول چیزی گشتن

. I think revolve means turn

بر پایه ی چیزی چرخیدن

چرخیدن , دوران کردن

– The Earth revolves around the sun
– The wheels must synchronize as they revolve
– We don't feel the motion of the earth as it revolves

واقعا دلم میخواد بدونم کدوم بی سواااد هایی به اقای صامعی رای مثبت دادن خواهشا بلد هستید نه معنایی پیشنهاد بدید نه رای بدید که افراد دیگری گمراه نشن


کلمات دیگر: