میثره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
میثرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) جامه ای که به روی جامه ها پوشند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وث ر) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بالشچه مانندی که پیش زین نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه بر روی زین افکنند تا نشست سوار آسان بود. ج ، مواثر، میاثر. (مهذب الاسماء). || نمدزین . ج ، مواثر، میاثر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرکبی از حریر و دیبا که معمول مردم ایران بوده . (ناظم الاطباء). مرکبی از حریر و دیبا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پوست شیر و دیگر ددان .(ناظم الاطباء). پوست دد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مئثرة. [ م ِءْ ث َ رَ ] (ع اِ) آهنی که رندیده می شود بدان باطن سپل شتر تا پی آن گرفته شود. ئؤثور. (منتهی الارب ). ابزاری آهنین که بدان رنده می کنند درون سپل شتر را تاپی آن گرفته شود. (ناظم الاطباء). آهنی که بوسیله ٔ آن درون سم شتر را بتراشند تا اثر پای او در زمین شناخته شود و بتوان از پی آن رفت . (از اقرب الموارد).
پیشنهاد کاربران
نماد او خورشید می باشد.
پس از آمدن زرتشت یکی از ایزدان یا فرشتگان آیین مزدیسنا گردید.
نیروهای طبیعت مانند خورشید و ماه و ستارگان و آتش و خاک و باد و آب مورد ستایش آریاییان بوده است. خدایانی را هم که نشانهٔ نیروهای طبیعت بوده اند دئوه می خواندند