کلمه جو
صفحه اصلی

stationary


معنی : ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده
معانی دیگر : ناجنبا، غیر متحرک، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته شده، ثابت، پایا، ایستمند (رجوع شود به: static)، غیرمتغیر

انگلیسی به فارسی

ساکن، بی حرکت، لایتغیر


ساکن، استاده، بی تغییر، ایستا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not moving; still.
مترادف: immobile, motionless, still, unmoving
متضاد: moving
مشابه: calm, fixed, inactive, sedentary, standing, static, stock-still

- a stationary car
[ترجمه ترگمان] یک اتومبیل ساکن
[ترجمه گوگل] یک ماشین ثابت

(2) تعریف: not movable; fixed.
مترادف: fixed, immobile, immovable
متضاد: mobile
مشابه: anchored, fast, firm, frozen, inert, moored, riveted, secure, set, solid, stable, steady

(3) تعریف: unchanging in condition; static.
مترادف: constant, immutable, static, unchanging
متضاد: variable
مشابه: even, firm, fixed, frozen, invariable, permanent, set, stable, steady, uniform, unwavering

(4) تعریف: settled in one place.
متضاد: shifting
مشابه: permanent, sedentary, settled, stable
اسم ( noun )
حالات: stationaries
مشتقات: stationarily (adv.)
• : تعریف: a person or thing that is fixed, still, or unchanging.
مترادف: fixture

• not moving, still; fixed in place, not movable; static, unchanging; settled, tending to stay in one place
something that is stationary is not moving.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ساکن - سکونی - ثابت
[برق و الکترونیک] ساکن، ایستا، پایدار
[مهندسی گاز] ساکن، بی تغییر
[نساجی] ساکن - ثابت
[ریاضیات] پابرجا، در محل مانده، ثابت، ایستا، ساکن، ایستی، تعادل، مانا، حالت نرمال، بدون تغییر، پایا، مانایی، ساکن
[آمار] مانا
[آب و خاک] ساکن، ایستا

مترادف و متضاد

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

بی تغییر (صفت)
stationary, changeless

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

ایستا (صفت)
resting, static, stationary, stagnant

لایتغیر (صفت)
stationary

استاده (صفت)
stationary

not moving; fixed


Synonyms: anchored, at a standstill, immobile, inert, moored, motionless, nailed, nailed down, parked, pat, permanent, stable, stagnant, standing, static, stock-still, unmoving


Antonyms: mobile, moving, restless, unfixed, unsteady


جملات نمونه

1. A factory engine is stationary.
موتور کارخانه ثابت است

2. The population of our town has been stationary for a decade.
جمعیت شهرمان به مدت ده سال ثابت بوده است

3. Caught in the middle of traffic, the frightened pedestrian remained stationary in the busy street.
عابر پیاده وحشت زده که در وسط ترافیک گیر کرده بود، در خیابان شلوغ بی حرکت ماند

4. stationary machinary
ماشین آلات خوابیده

5. stationary population
جمعیت ثابت

6. a stationary engine
موتور خاموش

7. a stationary gun
توپ غیر قابل حمل

8. the patient's condition has remained stationary
وضع بیمار تغییر نکرده است.

9. for a time, the shadow remained stationary
سایه تا مدتی بی حرکت باقی ماند.

10. letters written on double sheets of stationary
نامه هایی که روی کاغذ تا شده نوشته شده بود

11. There was so much traffic that we were stationary for half an hour.
[ترجمه محمد] خیلی ترافیک شدیدی بودو ماحدودنیم ساعت بدون حرکت بودیم
[ترجمه ترگمان]حدود نیم ساعت توقف کردیم
[ترجمه گوگل]ترافیک زیادی وجود داشت که نیم ساعت آن را ثابت کردیم

12. Wait until the bus is stationary before you get off.
[ترجمه محمد] صبرکنید اتوبوس کامل توقف کند و سپس از آن خارج شوید
[ترجمه ترگمان]صبر کن تا اتوبوس ثابت بشه قبل از اینکه بری
[ترجمه گوگل]صبر کنید تا اتوبوس قبل از اینکه بیرون بیاید ایستاده است

13. The bus crashed into a stationary vehicle.
[ترجمه ترگمان]این اتوبوس به یک وسیله نقلیه ساکن برخورد کرد
[ترجمه گوگل]اتوبوس به یک وسیله نقلیه ایستاده سقوط کرد

14. The rate of inflation has been stationary for several months.
[ترجمه ترگمان]نرخ تورم برای چند ماه ساکن بوده است
[ترجمه گوگل]نرخ تورم چند ماهه ثابت شده است

15. How did you manage to drive into a stationary vehicle?
[ترجمه ترگمان]چطور می توانید سوار یک وسیله نقلیه ساکن شوید؟
[ترجمه گوگل]چگونه شما موفق به راندن یک وسیله نقلیه ثابت شدید؟

16. The stationary trucks were sitting targets for the enemy planes.
[ترجمه ترگمان]کامیون های ثابت پشت هواپیماهای دشمن نشسته بودند
[ترجمه گوگل]کامیون های ثابت نشانه هایی برای هواپیماهای دشمن نشسته بودند

17. A stationary object is easy to be aimed at.
[ترجمه ترگمان]هدف گیری یک شی ساکن آسان است
[ترجمه گوگل]یک جسم ثابت به راحتی قابل هدف است

18. He put a sheet of hotel stationary into the roller and sat there for a moment, staring at it.
[ترجمه ترگمان]او یک برگه هتل را بی حرکت گذاشت و لحظه ای آنجا نشست و به آن خیره شد
[ترجمه گوگل]او یک ورق هتل را به داخل غلتکی گذاشت و برای لحظه ای به آنجا نشست

19. However, the equation assumes stationary rather than flapping wings[Sentence dictionary], making its use in this case misleading.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این معادله به جای بال زدن بال [ فرهنگ لغت حکم)ساکن است و استفاده از آن در این مورد گمراه کننده است
[ترجمه گوگل]با این حال، معادله به جای چرخش بالها [لغت نامه اصطلاحات] جایگزین است، و استفاده از آن در این مورد گمراه کننده است

20. Chromatographic methods always involve a stationary phase and a moving phase.
[ترجمه ترگمان]روش های Chromatographic همیشه شامل یک فاز ساکن و یک فاز متحرک هستند
[ترجمه گوگل]روش های کروماتوگرافی همیشه شامل یک مرحله ثابت و یک فاز متحرک می شود

21. In spite of the fact that he was stationary, Mungo felt breathless.
[ترجمه ترگمان]به رغم این حقیقت که او بی حرکت بود، از نفس افتاده بود
[ترجمه گوگل]به رغم این واقعیت که او ایستاده بود، Mungo احساس نفس می کشد

22. The stars appear stationary because they are so far away.
[ترجمه ترگمان]ستاره ها ثابت به نظر می رسند، چون خیلی دور هستند
[ترجمه گوگل]ستاره ها به نظر می رسد ثابت هستند، زیرا آنها خیلی دور هستند

stationary population

جمعیت ثابت


The patient's condition has remained stationary.

وضع بیمار تغییر نکرده است.


For a time, the shadow remained stationary.

سایه تا مدتی بی‌حرکت باقی ماند.


a stationary engine

موتور خاموش


stationary machinary

ماشین‌آلات خوابیده


a stationary gun

توپ غیرقابل‌حمل


پیشنهاد کاربران

ثابت بی تغییر بی حرکت ایستا
مهم: نباید این کلمه را با stationery اشتباه گرفت که به معنای نوشت افزار و لوازم التحریر است
که خانم مائده اشتباه کرده است

مانا ، پایا ، بی جنبش ، بدون تکان

( تخصصی )
( در اداره پست ) پاکتنامه ها، تمبر، کارت پستال و . . .

stationary:ساکن، بی حرکت
stationery:لوازم التحریر، نوشت افزار، ( در اداره پست ) پاکتنامه ها، تمبر، کارت پستال و . . .

( میکروبیولوژی ) سکون

لوازم التحریر

Stationery نوشت افزار می شود
Stationary که ریشه ان از state می ایند به معنای ساکن می باشد

با Stationery اشتباه میشه غالبا که معنی لوازم و تحریر میده

دوچرخه ثابت

stationary ( فیزیک )
واژه مصوب: مانا
تعریف: ویژگی جسم در وضعیت سکون از دید ناظر


کلمات دیگر: