کلمه جو
صفحه اصلی

iffy


نامعلوم، منوط به شرایط زیاد، مشروط، دارای احتمالات زیاد، دارای لیت و لعل زیاد

انگلیسی به فارسی

دارای احتمالات زیاد، دارای لیت و لعل زیاد


عصبانی، دارای احتمالات زیاد، دارای لیت و لعل زیاد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: iffier, iffiest
مشتقات: iffiness (n.)
• : تعریف: (informal) marked by uncertainty; chancy; questionable.
مشابه: hazardous

• doubtful, uncertain, chancy (slang)
if you are iffy about something, you are uncertain about whether you are going to do it or not; an informal word.

مترادف و متضاد

uncertain


Synonyms: capricious, chancy, conditional, dicey, doubtful, erratic, fluctuant, incalculable, in lap of gods, problematic, undecided, unpredictable, unsettled, up in the air, whimsical


Antonyms: certain, definite, reliable, sure


جملات نمونه

1. an iffy situation
وضع نامعلوم

2. If your next record's a bit iffy, you're forgotten.
[ترجمه ترگمان]اگر سوابق بعدی شما کمی مشکوک است، فراموش کرده اید
[ترجمه گوگل]اگر رکورد بعدی شما کمی کم باشد، شما فراموش شده اید

3. That meat smells a bit iffy to me.
[ترجمه ترگمان] اون گوشت یه کم بوی بدی میده
[ترجمه گوگل]این گوشت بوی کمی برای من بوجود می آورد

4. Simon's still kind of iffy about going to Columbia.
[ترجمه ترگمان](سیمون)هنوز هم به فکر رفتن به کلمبیا است
[ترجمه گوگل]سیمون همچنان در مورد رفتن به کلمبیا عصبانی است

5. The milk smells a bit iffy.
[ترجمه ترگمان]شیر کمی بوی بد می دهد
[ترجمه گوگل]شیر شیر کمی بویایی دارد

6. The July date is still rather iffy.
[ترجمه ترگمان]تاریخ ژوئیه هنوز نسبتا بد است
[ترجمه گوگل]تاریخ ژوئیه هنوز هم جنجالی نیست

7. Policy decisions are always exercises in the iffy math of social tradeoffs.
[ترجمه ترگمان]تصمیمات سیاست همیشه در ریاضی iffy of اجتماعی انجام می شوند
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری های سیاست همیشه در ریاضیات عصبی مصلحت های اجتماعی تمرین می کند

8. Some iffy assumptions color this approach to the goals of mainstreaming.
[ترجمه ترگمان]برخی از مفروضات iffy این رویکرد را به اهداف of نشان می دهند
[ترجمه گوگل]برخی از مفروضات فکری این رویکرد را به اهداف جریان اصلی رنگ می کنند

9. If the downside is iffy, the upside is certain.
[ترجمه ترگمان]اگر نزولی وجود داشته باشد، وارونه است
[ترجمه گوگل]اگر ضعف نادرست باشد، صعود مشخص است

10. The weather looks slightly iffy.
[ترجمه ترگمان]آب و هوا کمی iffy به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]آب و هوا به نظر کمی فتوشاپی است

11. Your chances of finding a better job are iffy.
[ترجمه ترگمان]شانست برای پیدا کردن یه شغل بهتر غیرقابل باوره
[ترجمه گوگل]شانس شغل شما برای پیدا کردن یک کار بهتر است

12. He looked definitely iffy to me, but not the sort of bad lad who carries out hits.
[ترجمه ترگمان]مطمئنا به نظر من غیرقابل تصوری بود، اما نه از آن نوع پسری بود که با او برخورد می کرد
[ترجمه گوگل]او قطعا به من نگاه کرد، اما نه نوع بد پسر که انجام بازدید

13. He was from an iffy neighborhood.
[ترجمه ترگمان]اون از یه محله مشکوک بود
[ترجمه گوگل]او از محله ایفای بود

14. Jobs and pay remain iffy in areas like asset - backed securities where markets remain frozen.
[ترجمه ترگمان]مشاغل و پرداخت ها در مناطقی همچون اوراق بهادار حمایت از دارایی ثابت باقی می مانند که بازارها در آن منجمد هستند
[ترجمه گوگل]جابجایی و پرداخت هزینه در زمینه هایی مانند اوراق بهادار حمایت شده با دارایی که در آن بازار ها یخ زده باقی می مانند، باقی می مانند

an iffy situation

وضع نامعلوم


پیشنهاد کاربران

ناجور. . . . . . نا معلوم. . . . . . مشکوک

مبهم ومشکوک

جعلی، دروغین
Phony, artifcial


کلمات دیگر: