(میان نواحی یا بخش های مختلف) میان بخشی، بین ناحیه ای، وابسته به همبری (تقاطع)، همبرساز، تقاطعی، وابسته بمحل تقاطع
intersectional
(میان نواحی یا بخش های مختلف) میان بخشی، بین ناحیه ای، وابسته به همبری (تقاطع)، همبرساز، تقاطعی، وابسته بمحل تقاطع
انگلیسی به فارسی
وابسته به همبری (تقاطع)
همبرساز
(میان نواحی یا بخشهای مختلف) میان بخشی، بین ناحیهای
متقاطع
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of sectional.
جملات نمونه
intersectional games
مسابقات میانبخشی
پیشنهاد کاربران
جامع ( در مقاله نویسی )
کلمات دیگر: